دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ پیتر برگر و توماس لوکمان، در ادامه تأمل در «استمرار» و «زندگی روزمره»، به جسم و ارگانیسم میرسند.
☱ تجربه انسان از خویشتن در متن زندگی روزمره، توأم با تجربه جسم بودن است.
░▒▓ تجربه جسم بودن
☱ در تأمل در پدیدار زندگی روزمره «من»، بر من معلوم میشود که میان جسم و ارگانیسم «من» و جسم و ارگانیسم «حیوانات غیر من» تفاوتهایی هست، که خطوطی را برای شناخت من از خویشتن میگشاید.
☱ «فرد سگ یا فرد اسب رابطه عمدتاً ثابتی با محیطش دارد که با همه اعضای دیگر همنوع خود در آن محیط شریک است». غیر انسان «از هیچ گونه محیط خاص نوعی، یعنی، محیط ثابتی که بر طبق تشکیلات غریزی او ساخته شده باشد برخوردار نیست». «همه جانوران غیرانسانی در دنیاهای بستهای به سر میبرند که ساختارهایشان به وسیله تجهیزات زیستی انواع حیوانات مختلف از پیش تعیین شده است».
☱ در مقابل، ارگانیسم انسانی قادر است ابزارها و امکانات معین ساختمانی خود را در حیطه بسیار وسیع و به علاوه، همواره متغیر و متنوعی از فعالیتها به کار اندازد». «تشکیلات غریزی انسان را در مقایسه با تشکیلات غریزی پستانداران عالی دیگر، میتوان با صفت ”تکاملنیافته“ توصیف کرد». این غرایز، «فوقالعاده غیراختصاصی و جهتنایافتهاند».
☱ «از خصایص رابطه انسان با محیطش، همانا سازگاری همه جانبه او با جهان است. او محدودیتهای آشکاری را بر حیطه امکاناتش تحمیل میکند».
░▒▓ تجربه جسم را داشتن
☱ به رغم اغلب حیوانات، بخش عمده تکامل ارگانیک انسان هم پس از تولد و در تعامل با محیط رخ میدهد و از این قرار است که در پدیدار زندگیهای مختلف انسانی که نزد من حاضر است، تنوع عظیمی هم در آن واحد و هم در طول تاریخ مشاهده میشود. «به بیان دیگر، فرایند انسان شدن در رابطه متقابل با محیط (انسانی/ طبیعی) انجام میشود». «ارگانیسم انسانی، در واکنش خود نسبت به نیروهای محیطی موثر بر آن نرمشپذیری فوقالعاده زیادی نشان میدهد». «نه تنها بقای نوزاد آدمی به انتظامات اجتماعی خاصی وابسته است، بلکه مسیر تکامل ارگانیک او را نیز جامعه تعیین میکند».
☱ «هستی انسان اگر تنها به سرچشمههای ارگانیک اولیهاش برگشت یابد، نوعی هستی آشفته و هرج و مرج زده خواهد بود».
☱ «دورهای که در آن، ارگانیسم آدمی از لحاظ ارتباط متقابل با محیط خود، مرحله کمالش را میپیماید مرحلهای است که در آن خویشتن (self) انسان نیز ساخته میشود». «تجربه انسان از خویشتن، همیشه در مرز توازنی میان جسم بودن [ I ] و جسم را داشتن [Me] در نوسان است». و این، توازنی است که «باید همواره نو به نو برقرار شود».
☱ پس، «مقدمههای لازم برای تکوین خویشتن در هنگام تولد تعیین میشوند، اما، خویشتن، آنگونه که بعدها به عنوان هویتی ذهناً و عیناً قابل تمیز به تجربه در میآید، غریزی نیست همان فرایندهای اجتماعی که تکمیل ارگانیسم را تعیین میکند، نفس را هم در شکل خاصش که با فرهنگ ارتباط دارد به وجود میآورند».
☱ «انسانیت خاص آدمی و اجتماعی بودن او، به طرز جداییناپذیری در هم بافته شدهاند. ”انسان هوشمند“ و به یک اندازه ”انسان اجتماعی“ است».وقتی خوب، در احوال خویشتن در متن زندگی روزمره تأمل میکنم، در مییابم که «ارگانیسم انسانی از داشتن وسایل زیستی لازمی که موجب ثبات در رفتار انسان شود بیبهره است». و نمیتواند یکه و تنها زندگی کند. «هستی انسان اگر تنها به سرچشمههای ارگانیک اولیهاش برگشت یابد، نوعی هستی آشفته و هرج و مرج زده خواهد بود».
☱ از حیث تجربی هستی انسان در زمینهای از نظم، جهت و ثبات پدیدار میشود. ثباتی که فعلاً به نحو تجربی در نظام انسانی مشاهده میشود از چه چیزی سرچشمه میگیرد؟ پاسخ برگر و لوکمان همچون پاسخ مارکس (”هيجدهم برومر لويي بناپارت“: «انسانها تاريخ خود را ميسازند، ولي نه آن چنان كه خود ميخواهند») در دو سطح قابل عرضه است:
۱. «یک نظم اجتماعی معین، مقدم بر هر گونه تکامل ارگانیک فردی است. یعنی، سازگاری در قید نظم اجتماعی قرار میگیرد» [=... ولي نه آن چنان كه خود ميخواهند].
۲. «خود نظم اجتماعی تحمیل شونده از کجا میآید؟ نتیجه سازندگی مستمر انسانی است. آدمی در جریان برونی ساختن مستمر خویش آن را به وجود میآورد. نظم اجتماعی فقط به عنوان محصولی از فعالیت انسانی وجود دارد» [=انسانها تاريخ خود را ميسازند،...].
☱ یادآور میشوم که سه مکانیسم شکلگیری این زمینه منظم و باثبات، همانطور که در بخش اول کتاب تصریح شد، زمان، فضا و زبان است. به خاطر داشتن این مطلب در جمعبندی نهایی تحلیل ما از کتاب فوقالعاده مهم «برساخت اجتماعی واقعیت» روشنگر خواهد بود.
مآخذ:...
هو العلیم