فیلوجامعه‌شناسی

تأمل‌درحکمت‌فرهنگ‌عامه: ”باج ندادن به شغال“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از آریاادیب؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر

 


 

☱ این اصطلاح را درباره‌ی کسانی به کار می‌برند که زیر بار تهدید شخص قدرتمند و خطرناکی نمی‌روند و حاضر به دادن باج و رشوه به وی نمی‌گردند.
☱ نخست، باید دانست که در این عبارت، واژه‌ی «شغال» نادرست به کار رفته، و درست آن «شغاد» است که به داستان تاریخی «رستم و شغاد» مربوط می‌شود، که شرح آن در شاهنامه‌ی فردوسی به تفصیل آمده است.
☱ زال، پدر رستم، پس از آن که کنیزکی ماهرو را به همسری خود برگزید، از وی صاحب پسری گردید که او را «شغاد» نامیدند. ستاره‌شناسان درباره‌ی این پسر، فال بد زدند و به زال گفتند که هنگامی که وی بزرگ گردد، ریشه‌ی خاندان تو را بر می‌کند، و همه‌ی اهالی این سرزمین علیه او به خروش می‌آیند.
☱ هنگامی که شغاد به سن نوجوانی رسید، زال او را برای فراگیری امور کشورداری نزد شاه کابل فرستاد. شاه کابل دختر خود را به وی داد و از چیزی برای او دریغ نکرد.
☱ در آن زمان، باج و خراج کشور کابل به رستم دستان، برادر شغاد، داده می‌شد، و اکنون، که شغاد به دامادی شاه کابل در آمده بود از برادرش رستم انتظار داشت که از شاه کابل باج و خراج نگیرد، و اهالی کابل «به شغاد باج بدهند».
☱ اهالی کابل، چون این خبر را شنیدند از بیم رستم و نیز چون شغاد را مردی لایق و کافی نمی‌دانستند، همه جا در کوی و برزن به یکدیگر می‌گفتند تا وقتی که رستم زنده است ما «به شغاد باج نمی‌دهیم». به هنگام باج ستانی نیز عمال رستم به کابل آمدند و باج و خراج مقرر را گرفته و به سیستان باز گشتند.
☱ شغاد از این بی‌اعتنایی رستم، بی‌نهایت متأثر شد، و پنهانی با پدر زنش، شاه کابل، هم‌داستان شد تا به تدبیری رستم را کشته و از میان بردارند. آنان نقشه را چنین کشیدند که در مراسم بزمی، شاه کابل به شغاد و خانواده‌ی او بی‌احترامی کند و شغاد برای شکایت از او نزد رستم برود تا او را برای حمله به کابل برانگیزد. در این میان، شاه کابل باید بر سر راه سپاه رستم، چاه‌های بسیاری حفر کند و آن‌ها را با نیزه‌های تیزی پر نماید تا سپاهیان رستم در آن‌ها افتاده و نابود گردند.
☱ شغاد، به زابلستان رفت و شرح اهانت‌های شاه کابل را به رستم و زال داد.
☱ رستم، بسیار برآشفت و قصد حمله به کابل را نمود، اما، کمی بعد که شغاد بزرگی سپاه رستم را دید ترسید که سپاه شاه کابل شکست خورده و نقشه‌ی آنان با شکست روبرو شود. از این رو، نقشه‌ی دیگری کشیده و به رستم آگاهی داد که شاه کابل از کرده‌ی خود پشیمان شده و از رستم دعوت می‌کند تا به کابل بیاید تا بتواند شخصاً از او پوزش بطلبد. رستم این سخن را باور کرد و تصمیم گرفت با تنها صد سوار روانه‌ی کابل شود. شاه کابل که از طریق پیکی که شغاد فرستاده بود از نقشه آگاه شده بود به استقبال رستم آمده و بر خاک پای او بوسه زد و از کار خود پوزش طلبید. رستم وی را بخشید و در خارج از کابل اردو زد، و چند روزی به تفریح و شکار در آن‌جا پرداخت. در یکی از روزها، شغاد و شاه کابل طبق نقشه‌ای بر سر راه رستم در شکارگاه چاهی قرار دادند که پر از تیرها و نیزه‌های بلند بود و رستم را به آن جا کشاندند. رخش، اسب رستم، در این چاه افتاد و رستم، با فرو رفتن تیرها و نیزه‌ها در بدنش کشته شد. یکی از همراهان رستم که از مهلکه جان سالم به در می‌برد خود را به سیستان می‌رساند و ماجرا را شرح می‌دهد. فرامرز پس از آوردن جسد رستم و لاشه‌ی رخش به زابلستان با سپاه بزرگی به کابل باز می‌گردد، و پس از شکست شاه کابل او را در همان چاه سرنگون می‌کند و خویشاوندان شاه و از جمله شغاد را نیز به آتش می‌سوزاند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.