فیلوجامعه‌شناسی

تز یازدهم در بازخوانی کتاب «برساخت اجتماعی واقعیت»: برساخت زبانی واقعیت اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


☱ گفتیم که زمان و فضا و زبان، تار و پود و کاد برساخت واقعیت اجتماعی هستند. برساخت واقعیت اجتماعی، بر این سه پایه غیر قابل تقلیل به یکدیگر متکی است. این، دستاورد مرور ما به فصل اول کتاب «برساخت اجتماعی واقعیت» بود.
☱ در فصل دوم، ساختار اجتماعی را از ره‌گذر تاریخ‌مندی و فاصله‌گیری زمانی-فضایی کنش در جریان تیپ‌بندی کنش متقابل اجتماعی بررسی کردیم.
☱ در فصل سوم، رکن سوم برساخت واقعیت اجتماعی، یعنی زبان بررسی می‌شود.

░▒▓ فرا رفتن (TRANSCEND) از موقعیت رودررو: قوس صعود زبان
☱ «زبان از موقعیت رودررو سرچشمه می‌گیرد، اما به آسانی می‌توان پیوندش را از آن گسست. این امر، فقط بدان سبب نیست که من می‌توانم در تاریکی یا از مسافتی دور فریاد بکشم، در تلفن یا از رادیو صحبت کنم، یا دلالت لفظی را از طریق نوشتن به دیگری انتقال دهم... . انفصال زبان در اصل، بیشتر مربوط به آن است که می‌توان معنی‌هایی را که «اینجا و اکنون» مظاهر مستقیم ذهنیت نیستند منتقل سازند».
☱ من می‌توانم درباره امور بی‌شماری سخن بگویم که به هیچ وجه در موقعیت رودررو حضور ندارند. زبان، قابلیت آن را دارد که به صورت مخزن واقعی ذخایر معنی و تجربه درآید، مخزنی که، سپس، بتوان آن را در طول زمان حفظ کرد و به نسل‌های آینده انتقال داد».
☱ «زبان از آن‌جا که علامت است ویژگی اساسی‌اش انفصال از این‌جا و اکنون رابطه رودررو است».
☱ همان طور که در مورد زمان و فضا دیدیم، زبان نیز امکان تجربه غیر مستقیم و فاصله گرفتن از اینجا و اکنون را فراهم می‌نماید. ولی...
☱ ولی زبان فقط این نیست... بیش از این است...
☱ «زبان، از لحاظ این قابلیت، با سایر دستگاه‌های علامتی فصل مشترک دارد، اما پیچیدگی و تنوع بیش از حد آن موجب می‌گردد که با سهولتی بسیار بیشتر از هر دستگاه دیگری (مثل سیستم حرکات و اشارات بدن) از موقعیت رودررو منفصل شود. من می‌توانم دربارۀ امور بی‌شماری سخن بگویم که به هیچ وجه در موقعیت رودررو حضور ندارند، و از جمله دربارۀ اموری که هرگز مستقیماً نیازموده‌ام و نخواهم آزمود. به این ترتیب، زبان قابلیت آن را دارد که به صورت مخزن واقعی ذخایر معنی و تجربه درآید، مخزنی که سپس بتوان را در طول زمان [و فضا] و به نسل‌های آینده انتقال داد».

░▒▓ فرارفتن موقعیت رودررو، تا حد گسیختن از موقعیت رودررو
☱ «زبان، می‌تواند از واقعیت زندگی روزمره به طور کلی فرارود (transcending). می‌تواند به تجربه‌هایی اشاره کند که به حوزه‌های محدود معانی [مانند حیطه‌های داستانی و فلسفی] مربوطند».
☱ «زبان نمادی» (symbolic language)، وجهی از زبان است که این‌گونه فرارفتن از طریق آن حاصل می‌شود. «هر مضمون دلالت‌گری که به این ترتیب حوزه‌های واقعیت را با هم پیوند دهد، می‌توان نماد اطلاق کرد». «در سطح نمادمحوری (symbolism)، دلالت زبانی به حداکثر انفصال خود از این‌جا و اکنون، زندگی روزمره می‌رسد، و زبان، به حوزه‌هایی اوج می‌گیرد که نه تنها عملاً (دو فاکتو)، بلکه به نحو «پیشینی» (a priori) نیز برای تجربه روزمره قابل دسترس نیستند. ... دین، فلسفه، هنر و علم، از لحاظ تاریخی، مهم‌ترین نظام‌های نمادی از این نوع هستند».

░▒▓ انسجام بخشیدن موقعیت رودررو از یک موضع فرارونده
☱ «زبان، به سبب قابلیتش در فرارفتن از این‌جا و اکنون، حوزه‌های مختلف (در فضا‌ها و زمان‌های گوناگون) درون واقعیت زندگی روزمره را به هم می‌پیوندد و آن‌ها را در یک کل با معنی وحدت می‌بخشد. ... به اعتبار همین ”قابلیت“، انبوه وسیعی از تجربه‌ها و معانی را می‌توان در ”اینجا و اکنون“ به صورت عینی درآورد».
☱ «می‌توان زبان را برای اشاره به واقعیت‌های دیگر مانند واقعیاتی که گذشتگان ادراک کرده‌اند به کار برد، با وجود این ریشه زبان هم‌چنان در واقعیت متعارف زندگی روزمره محفوظ می‌ماند. زبان، به منزله یک دستگاه علامتی، از صفت عینیت [خارج از وجود خویشتن]  برخوردار است».
☱ پس، زبان «به من اجازه می‌دهد تا انواع متعدد تجربه‌هایی را که در مسیر زندگی‌ام پدید می‌آیند عینیت بخشم (objectify)».

☱ همچنین، «تولید مستمر علائم صوتی در گفتگو به نحو حساس و دقیقی با مقاصد ذهنی مستمر طرف‌های گفتگو همگام و سینک می‌شود (sensitively synchronized)».
☱ همین سینک شدن دقیق، «موجب اشتراک ذهنی می‌شود که هیچ دستگاه علامتی دیگری قادر به ایجاد آن نیست».

☱ مهم‌تر این که، «من در حالی که سخن می‌گویم صدای خود را می‌شنوم؛ معانی ذهنی خود من به طور عینی و مداوم در دسترس من قرار می‌گیرند و به همین سبب در نظرم واقعی‌تر جلوه می‌کند».
☱ «من، به هستی خویشتن از طریق زبان عینیت می‌بخشم، هستی من در عین حال، که به نحوی ملموس و مداوم در دسترس دیگران قرار دارد. برای خودم نیز به همان گونه قابل دسترس می‌شود و من می‌توانم به نحو ارتجالی، و بدون گسیختن رشته تفکر سنجیده، نسبت به آن واکنش نشان دهم».

░▒▓ عینیت‌بخشی مجدد به زندگی روزمره: قوس نزول زبان
☱ «زبان، نه تنها قادر است نمادهایی ایجاد کند که کاملاً منتزع از تجربه روزمره باشند، بلکه هم‌چنین، می‌تواند این نمادها را بازگرداند، و آن‌ها را به عنوان عناصری که از لحاظ عینی در زندگی روزمره واقعیت دارند، معرفی کند».
☱ «زبانی که در زندگی روزمره مورد استفاده است، پیوسته، مرا با جلوه‌های عینی (objectifications) لازم آشنا می‌سازد و نظمی را در برابرم قرار می‌دهد که این جلوه‌های عینی در آن قابل فهم می‌شوند، و زندگی روزمره در چهارچوب آن برایم معنی پیدا می‌کند».
☱ بدین‌سان، نمادگرایی و زبان نمادی، به صورت عناصر اصلی تشکیل‌دهنده واقعیت زندگی روزمره و اساس درک متعارف این واقعیت در می‌آیند». «واقعیت زندگی روزمره، نه تنها سرشار از جلوه‌های عینی است، بلکه فقط به دلیل وجود همین جلوه‌ها امکان‌پذیر است». «زندگی روزمره بیش از هر چیز دیگر، زندگی‌ای است که من با کمک و از طریق زبان با همنوعانم در آن شرکت دارم».
☱ معانی ذهنی آدمی، قابلیت عینی شدن را دارند، در ساخته‌هایی از فعالیت به عنوان عنصرهای تشکیل‌دهنده یک جهان مشترک هم در دسترس سازندگانشان، و هم در دسترس مردمان دیگر قرار دارند. این‌گونه جلوه‌های عینی نشانه‌های کم و بیش بادوامی از فرایندهای ذهنی سازندگانشان به شمار می‌روند. این نشانه‌ها در موقعیت رودررو پیوسته در دسترس آدمی قرار دارند».

░▒▓ رویه عینیت‌بخشی مجدد به زندگی روزمره: نقشه‌های مقوله‌بندی (CLASSIFICATION SCHEMES)
☱ زبان «تجربه‌ها را تیپ‌بندی کرده به من اجازه می‌دهد که آن‌ها را در مقوله‌های وسیعی بگنجانم که بر حسب آن‌ها تجربه‌ها نه تنها برای خود من، بلکه برای همنوعانم نیز معنی داشته باشد».
☱ زبان، انباشت تجربیات است؛ اما نه یک انباشت ساده؛ بلکه انباشت گزینشی؛ «یعنی، حوزه‌های معنایی تعیین می‌کنند که از کل تجربه فرد و جامعه چه چیزهایی محفوظ بمانند و چه چیزهایی فراموش شوند. به موجب همین انباشت، اندوخته دانش اجتماعی تشکیل می‌شود، اندوخته‌ای که از نسلی به نسلی منتقل می‌گردد».
☱ اندوخته دانش اجتماعی ... برایم ابزاری فراهم می‌آورد که به کمک آن می‌توانم عناصر پراکنده شناسایی خویش را نیز وحدت بخشم».
☱ «می‌دانم که دیگران دست‌کم در بخشی از این شناسایی شرکت دارند، و آنان می‌دانند که من این را می‌دانم. بنابراین، کنش متقابل من با دیگران در زندگی روزمره، پیوسته از مشارکت عام ما در اندوخته دانش اجتماعی موجود تأثیر می‌پذیرد».
☱ «اندوخته دانش اجتماعی شامل شناخت موقعیت من و محدودیت‌های آن نیز می‌شود. هم نحوه مناسب رفتار با آنان امکان‌پذیر می‌سازد».

▓ مقوله‌بندی‌هایی برای دلالت بر درجه صمیمیت و مدخلیت اجتماعی
☱ اندوخته دانش اجتماعی واقعیت را بر حسب درجات آشنایی مشخص می‌سازد؛ به این معنی که موجب می‌شود درباره آن بخش‌هایی از زندگی روزمره که باید با آن‌ها پیوسته سر و کار داشته باشم اطلاعات پیچیده و مفصلی به دست آورم».
☱ شناسایی من از زندگی روزمره بر حسب ربط‌ها یا مدخلیت‌ها (relevances) ساخته می‌شود. برخی از این‌ها زاییده علایق عملی مستقیم من و بعضی دیگر معلول موقعیت کلی من در جامعه است». فی‌المثل، «ربطی به من ندارد که سهام شرکتی رو به تنزل است، اگر من هیچ سهامی در آن شرکت نداشته باشم».
☱ «ساختارهای مدخلیت (relevance structures) من با ساختارهای مدخلیت دیگران در بسیاری نقاط تلاقی می‌کنند و به همین دلیل است که ما چیزهای جالب توجه بسیاری داریم که به یکدیگر بگوییم. یک عنصر مهم شناسایی من درباره زندگی روزمره همانا شناسایی من از ساختارهای مدخلیت دیگران است. مثل رجوع به پزشک به جهت ناراحتی‌های جسمی خویش.
☱ «اندوخته دانش اجتماعی هر چند دنیای روزمره را به نحوی یکدست و یکپارچه نمایش می‌دهد، ...  کلیت آن جهان را هم‌چنان تیره و ناشناخته باقی می‌گذارد. من نمی‌توانم هر چیزی را که درباره این واقعیت باید شناخت بشناسم» و خویشتن به این مطلب واقف است و اذعان دارد..
☱ «من همه آن‌چه را که همنوعانم می‌دانند نمی‌دانم و بر عکس».
☱ «افراد مختلف جامعه، یا انواع گوناگون افراد بهره‌های مختلفی از شناسایی دارند. ... این‌که اندوخته دانش موجود در جامعه دست کم به طور مختصر چگونه توزیع می‌شود، جزء مهمی از همین اندوخته دانش است. من در زندگی روزمره به طور تخمینی می‌دانم که چه چیزی را می‌توانم از چه کسی پنهان کنم، به چه کسی می‌توانم برای کسب اطلاعات دربارۀ آنچه نمی‌دانم مراجعه نمایم، و به طور کلی چه نوع افرادی ممکن است چه نوع دانشی داشته باشند».

▓ مقوله‌بندی‌هایی برای متمایز کردن گزاره‌های اخباری (هست‌شناسی‌ها) و گزاره‌های انشائی(بایدشناسی‌ها)
☱ «زندگی روزمره، تحت سلطه انگیزش پراگماتیک (pragmatic motive) واقع است». «بخش عمده‌ای از اندوخته دانش اجتماعی شامل دستورالعمل‌هایی برای غلبه بر مسائل جاری می‌باشند. معمولاً، تا زمانی که مسائل را بتوان براستی از طریق این دستورالعمل‌ها حل کرد من علاقه چندانی به تجاوز از مرز این شناسایی عملاً ضروری ندارم».
☱ «صحت و اعتبار شناسایی من، درباره زندگی روزمره فقط تا اطلاع ثانوی یعنی، تا زمان پیش آمدن مسأله‌ای که بر حسب آن نتوان حلش کرد، از جانب خودم و دیگران مسلم تلقی می‌شود». فی‌المثل، در برخی از حالت‌های منفصل از واقعیت روزمره مانند لحظه تأمل در یک لطیفه یا در پرداختن به یک تفکر فلسفی، یا دیدن یک نمایش انتزاعی در تئاتر یا کلیسا، شاید در عناصری از شناسایی خود تردید کنم.
☱ «تنها زمانی که احکام من از به بار آوردن نتایج نیکو در جهانی که این احکام در آن باید به کار آیند ناتوان مانند، آن‌گاه، شاید آن‌ها را به طور جدی در نظر من مشکوک جلوه کنند».


░▒▓
☱ فعلاً بازخوانی فصل سوم، و بخش اول از سه بخش کتاب مهم «برساخت اجتماعی واقعیت» خاتمه یافت.
مآخذ:...
هو العلیم

 

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.