دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ برداشت برساختگرا از ساختار اجتماعی
☱ پیتر برگر و توماس لوکمان، بیان کردند که «برای شکلگیری کنش متقابل، حتی، در شرایط رودررو نقشههای تیپبندی (typificatory schemes) لازم است. من دیگری را، حتی، در موقعیت رودررو از طریق نقشههای تیپبندی ادراک میکنم، هر چند که این نقشهها در برابر مداخله مستقیم او آسیبپذیرترند، تا در صورتهای ”دورترِ“ کنش (‘remoter’ forms) متقابل». «تیپبندیهای کنش متقابل اجتماعی هر قدر از موقعیت رودررو فاصله گیرند پیوسته بینامتر میشوند».
☱ نفوذ تیپبندیها در زندگی روزمره از آن روست که ”تجربه من از دیگری در زندگی روزمره“ لزوماً مستقیم نیست؛ بلکه غیرمستقیم هم هست. حتی”تجربه من از دیگری در زندگی روزمره“ اغلب غیرمستقیم است، و بیشتر، تابع موقعیتهای غیر رودرروست. ما کنشهای خود را عمدتاً بر مبنای تجربههای غیرمستقیم راهبری میکنیم، هر چند که این تجربههای غیرمستقیم، مدام، با تجربههای انضمامی در یک برد متوسط تلفیق میشوند.
☱ این تیپبندیها که در کنار هم، «نقشههای تیپبندی» در موقعیتهای خاص و در قبال افراد خاص را میسازند، تعبیر برساختگرایانه برگر و لوکمان از ساختار اجتماعی هستند: «ساختار اجتماعی (social structure)، حاصل جمع این تیپبندیها و مجموع الگوهای تکرارشونده کنش متقابلی است».
☱ در واقع، تیپبندی کنش متقابل اجتماعی، در متن «برساخت اجتماعی» (construction) واقعیت (تأکید دارم که در «متن»، و نه در «مقابل» و عرض آن)، موجب شکلگیری «ساختار اجتماعی» (structure) میشود. تأکید به اینکه «ساختار اجتماعی» در متن «برساخت اجتماعی» واقعیت رخ میدهد، نشان میدهد که ساختار اجتماعی هم به واسطه پایگاهی که در تجربه زندگی روزمره، پیدا میکنند وقوع و حضور دارند، نه بیشتر. برداشت برگر و لوکمان از ساختار اجتماعی، یک برداشت پدیدارشناختی است.
░▒▓ برد متوسط تحلیل ساختاری
☱ تیپهای بینام کنش متقابل اجتماعی یا همان «ساختار اجتماعی»، در جریان کنش واقعی و انضمامی، پی در پی زایل خواهند شد، و به عنوان یک فرد یگانه و بنابراین غیرتیپیک (atypical) ابراز وجود خواهد نمود. ساختار در کنش متقابل اجتماعی در طیفی از بینامی و تیپیک بودن کامل از یک سوی، و فردیسازی (individuation) و انضمامی و غیرتیپیک بودن از سوی دیگر، در نوسان است.
☱ «واقعیت اجتماعی زندگی روزمره در پیوستاری از تیپبندیهایی ادراک میشود که هر قدر از اینجا و اکنونِ موقعیت رودررو بیشتر فاصله گیرند، تدریجاً بر میزان بینام و نشانیشان افزوده میگردد». «تیپبندیهای کنش متقابل اجتماعی هر قدر از موقعیت رودررو فاصله گیرند، پیوسته بینامتر میشوند». نقشههای تیپبندی، در برابر مداخله مستقیم «دیگری» آسیبپذیرترند، تا در صورتهای ”دورترِ“ کنش (‘remoter’ forms) متقابل».
░▒▓ مدل تحلیل
☱ و میتوان در پایان فصل دوم، مدلی با سه مؤلفه اصلی و چهار مؤلفه فرعی استنباط کرد که نشان میدهد که در متن برساخت اجتماعی در زندگی روزمره، تجربه کنش، چگونه ساختارمند و چگونه ساختارزدوده است:
• یک. وقتی «کنش متقابل رودررو معطوف به موضوعی مربوط به گذشته باشد». تصادف «من» با «دیگری»، نه با خود انضمامی او، بلکه با تیپی باشد که در قلمرو اسلاف (vorwelt) تجربه کردهام. فیالمثل، با کسی بر حسب شناختی که قبلاً از او داشتم به کنش متقابل بپردازم، نه خود انضمامی او در اینجا و اکنون.
یک-یک. «برخی از آنان را بارها و بارها در موقعیتهای رودررو آزمودهام و انتظار دارم که باز هم پیاپی ملاقاتشان کنم».
یک-دو. آدمیان مشخصی که در گذشته ملاقات کردهام از نو به یاد میآورم، اما چنین دیداری بسیار کوتاه بوده و به احتمال قوی تکرار نخواهد شد.
• دو. وقتی «کنش متقابل رودررو، معطوف به موضوعی مربوط به آینده باشد». اخلاف (folgewelt) در سنخهایی هر چه بینامتر و بینشانتر قرار میگیرند. نسلهای آینده طرحهایی هستند میانتهی. بینام و نشانی این هر دو دسته از تیپبندیها مانع از آن نمیشود که به عنوان عناصری در واقعیت زندگی روزمره وارد گردند. ممکن است من زندگیم را فدای وفاداری به پدران نخستین یا به همین سان قربانی نسل آینده سازم».
• سه. صرفنظر از قلمرو اسلاف و اخلاف، وقتی کنش متقابل رودررو معطوف به موضوعی مربوط به اینجا و اکنون هم باشد، باز موقعیت برای فاصلهگیری کنش از موقعیت انضمامی و میل کنش به سمت شقوق تیپیک هست.
سه-یک. «کسانی هستند که آنان را هم به عنوان موجودات انسانی حقیقی و مشخصی میشناسم، اما، میتوان وجودشان را فقط به کمک تیپبندیهای متقاطع کم و بیش بینام و نشان ادراک کنم». مثل کنش متقابل با «رقبای شغلیام در انگلستان».
سه-دو. درجه فایده (degree of interest) و درجه صمیمیت (degree of intimacy) هم میتوانند «بینام و نشانی تجربه را افزایش یا کاهش دهند». اگر کنش متقابل رودررو در اینجا و اکنون (یا در قلمرو اخلاف و اسلاف)، بیشتر جویای منافع و کمتر پیگیر صمیمیت باشد، «از نوعی سطحی و زودگذر» خواهد بود. مثل کنش متقابل با «مردی انگلیسی که با او در هواپیما گفتگوی کوتاهی دارم».
░▒▓ فراست تاریخی راستگرا
☱ برگر و لوکمان، نهایتاً با محوریت کنش متقابل در زندگی روزمره به یک برداشت اجتماعی و سپس تاریخی راه میبرند که وجه ویژه و ممتاز آن، خصوصاً در بعد تاریخی آینده آن نهفته است.
☱ این نکته برگسونی-هایدگری شایان توجه است. اینکه آنچه بیش از هر چیز کنش متقابل در زندگی روزمره را متغیر و متأثر میکند، ساختارمند و ساختارزدا مینماید، قلمرو اخلاف است.
☱ این نوع بصیرت تاریخی که در میان راستگرایان، نیروی قابل ملاحظهای به عاملیت در مقابل ساختار میدهد و محوریت برساخت اجتماعی را ورای و محیط بر ساخت اجتماعی گوشزد میکنند.
مآخذ:...
هو العلیم