دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ پیتر برگر و توماس لوکمان، بر آنند که «من، به تنهایی، در دنیای رؤیاهای خویشتنم (my dreams)»، ولی جهان زندگی روزمره، به مثابه یک جهان بینالاذهانی (intersubjective world) «در برابرم خودنمایی میکند» (presents itself to me).
☱ «من، به تنهایی، در دنیای رؤیاهای خویشتنم»، لیک، جهان زندگی روزمره، به مثابه جهانی بینالاذهانی «در برابرم خودنمایی میکند». «بین» در ترکیب «بینالاذهانی» (intersubjective)، مشابه همان معنای «بین» در ترکیب «بینالملل» (international) است. جهان زندگی روزمره، طوری «در برابرم خودنمایی میکند» که انگار فرااذهانی+میاناذهانی+ارتباطمند است (در هر سه وصف، تأمل فرمایید).
☱ «من، به تنهایی، در دنیای رؤیاهای خویشتنم»، لیک، زندگی روزمره طوری «در برابرم خودنمایی میکند» که «دنیای زندگی روزمره، همان قدر برای دیگران واقعی است که برای خودم. در حقیقت، من، بدون داشتن کنشمتقابل و ارتباط مداوم با دیگران نمیتوانم در زندگی روزمره وجود داشته باشم. میدانم که وجههنظر طبیعی (natural attitude) من به این جهان با وجههنظر طبیعی دیگران مطابقت دارد؛ آنان نیز جلوههای عینیای را که این جهان با وجههنظر طبیعی دیگران مطابقت دارد؛ آنان نیز جلوههای عینی را که این جهان به وسیله آنها نظم مییابد درک میکنند؛ آنان نیز این جهان را بر محور ”اینجا و اکنون“ هستی ”خودشان“ در آن سامان میبخشند و برای کار کردن در آن طرحها و نقشههایی دارند».
☱ «البته، میدانم که دیگران همین جهان مشترک را از دیدگاهی مینگرند که با دیدگاه من یکی نیست». «مهمتر از همه، میدانم که همنوایی فزایندهای میان معانی من و معانی آنان در این جهان وجود دارد». این «وجههنظر طبیعی» (natural attitude) و «وجههنظر آگاهی متعارف» (attitude of common-sense consciousness) است.
☱ «من، به تنهایی، در دنیای رؤیاهای خویشتنم»؛ این، همان جهان مأنوس و یکپارچهای است که من زندگی خود را در آن به مثابه یک «استمرار» و یکپارچه درک میکنم. البته این استمرار، یک انتزاع فلسفی نیست؛ من، بدون داشتن کنشمتقابل و ارتباط مداوم با دیگران و تحکیم مستمر «وجههنظر طبیعی» خود بر پایه «وجههنظر آگاهی متعارف»، نمیتوانم در زندگی روزمره، وجود مستمر و مأنوس و یکپارچهای داشته باشم. جهان زندگی روزمره، صحنه برساخت اجتماعی واقعیت ماست، و این هست، تا وقتی که اختلالی در «وجههنظر طبیعی» رخ نماید. خود این اختلال هم داستانی دارد...
مآخذ:...
هو العلیم