دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ اگر هدف جامعهشناسی، بررسی شناسایی متعارف است، که هست، اولین گام و آخرین منظور از هر تحقیق به طور کلی، و تحقیق جامعهشناختی به طور خاص، بررسی «زندگی روزمره» است.
☱ و زندگی روزمره را نمیتوان به صورت تبیینی و علت و معلولی، یا تفسیری و دلیل و مدللی، یا تکوینی توضیح داد. موضوع، کاوش در یک شناسایی متعارفی است که لزوماً خصلت منطقی یا علت-معلولی یا وسیله-هدفی ندارد. آلفرد شوتز، در سلسله سخنرانیهای خود در دانشگاه وین و در نقادی تفهم وبری، این موضوع را مدلل کرد. شوتز کوشید تا ناسازگاریهای دستگاه نظری وبر در استعمال مفهوم «معنای سوبژکتیو» (“subjective meaning”) را چفت و بست و ترمیم کند، و برای این منظور از مفهوم «استمرار» (duration) آنری برگسن، و «آگاهی زمانی درونی» (internal time-consciousness) ویلیام جیمز بهره برد و مفهوم «سیلان آگاهی» (the stream of consciousness) را ساخت که محور برداشت شوتز از «معنای سوبژکتیو» وبری بود. در این تعبیر جدید، «معنای سوبژکتیو» (“subjective meaning”)، نوعی بازخوانی و یکپارچهسازی قطعات ناهمساز احساسات، ادراکات، واکنشها نسبت به تجربیات متنوع بود. معنا همواره در جریان «بازخوانی» (retrospectively) خلق میشود. اگر بخواهیم به زبان هوسرل بگوییم، میتوانیم گفت که معنا از یک «برانداز تکوضعی» (monothetic glance) به یک روند «چندوضعی» (polythetic) برمیخیزد. در مقابل ادعای وبر در «اقتصاد و جامعه»، دایر بر اینکه دانشمند علوم اجتماعی میتواند به برآوردی از ذهنیت کنشگران اجتماعی دست یابد، شوتز اصل فرض دانشمند اجتماعی، جدا از واقعیت اجتماعی را هدف قرار میدهد. شوتز میخواهد تا دوگانه دیرپای دانش اجتماعی «تفریدی» و «تعمیمی» را از سر راه بردارد این کار را با الهام از ایده «پدیدارشناسی» هوسرل، به عنوان «علمی برای شناخت بنیانهای علم» صورت میدهد.
☱ اینجاست که راه شوتز، و مآلاً دو شاگرد او، یعنی توماس لوکمان و پیتر برگر، از وبریها و مکتب اقتصادی اتریش جدا میشود. برگر و لوکمان، مجذوب این تلقی عمیق شوتز شدند. «زندگی روزمره، خود را به عنوان واقعیتی به نمایش میگذارد که به وسیله انسانها، تعبیر و تفسیر میشود، و از لحاظ ذهنی به منزلهی دنیایی به هم پیوسته و منسجم برایشان معنیدار است». این تعبیر و تفسیر، ضرورتاً با تعابیری مانند وسایل و اهداف، یا انگیزهها و مقاصد، یا علت و معلول قابل بیان نیست. بیشتر نوعی همسازی معنایی است.
☱ «در تحلیل پدیدارشناختی (phenomenological) زندگی روزمره، از طرح هرگونه فرضیه علت و معلولی یا تکوینی و همچنین، از اظهار عقیده درباره پایگاه بودنشناختی پدیدههای مورد تحلیل خودداری میشود. ... اگر بنا باشد که واقعیت فهم عام را توصیف کنیم، ... کار را در داخل پرانتزهای پدیدارشناختی انجام میدهیم».
☱ پس، زندگی روزمره خصلتی متعارفی و مأنوس دارد. «باید بکوشیم تا بنیادهای شناسایی در زندگی روزمره را یعنی، تظاهرات عینی فرایندهای ذهنی و معناهایی که به وسیله آنها دنیای متعارف مشترک در ذهن همگان (من و «غیر من») شکل میگیرد، تشریح کنیم».
☱ «درون چارچوب جامعهشناختی به عنوان یک علم تجربی، میتوان... زندگی روزمره را به منزله دادهها یا مفروضاتی در نظر گرفت، بیآنکه به پژوهش درباره بنیادهای این واقعیت که کاری است فلسفی، پرداخت»؛ باید هر آن چه در آن سوی زندگی روزمره رخ میدهد را در پرانتز قرار داد.
مآخذ:...
هو العلیم