دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ فکر میکنم که ”بازخوانی“ کتاب مهم «برساخت اجتماعی واقعیت؛ رسالهای در جامعهشناسی معرفت»، مستلزم فاصله گرفتن از برخی گرایشهای محافظهکارانه کتاب است، که مانع از فهم درست آن میشود.
☱ چه چیز باعث شده است که دو دانشمند بزرگ علوم اجتماعی، موضعی اختیار کنند که الزاماً، مواضع خود را در لفافه و طعنه بیان نمایند؟
• «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشتهایم».
░▒▓
☱ نکته این است که در دهه ۱۹۶۰، یعنی زمانی که اغلب جامعهشناسان، دنبال تبیینهای کلان و ساختارهای کلان (مانند سرمایهداری) یا فرآیندهای کلان (مانند مدرنیزاسیون) اجتماعی بودند، برگر و لوکمان، جامعه را نه یک ساختار ابژکتیو و جبری، بلکه، یک برساخته انسانی تلقی کردند. این ایده، خصوصاً در آن مقطع، بسیار خلاقانه و نامتعارف و رادیکال به نظر میرسید.
• «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشتهایم».
☱ خب؛ بیان این گفتار برایم دشوار بود، ولی باید بگویم. ادعای من، این بیم را در مخاطب ایجاد میکند که عزم خود را برای تحریف آشکار و بیپردهی یکی از مهمترین کتابهای جامعهشناسی جزم کردهام. شاید... ولی چارهای نیست.
☱ وقتی این کتاب را برای اولین بار، سیزده سال پیش خواندم، دریافتم که باید مقدمه و مؤخره کتاب را حذف کرد و کنار گذاشت تا مغز ایدههایی را درک کرد که بینهایت پخته و عمیق است. بله؛ حس من، آن موقع این بود که این کتاب، یکی از درخشانترین کتابهایی بود که تا آن وقت خوانده بودم، به شرطی که مقدمه و مؤخره آن حذف میشد.
☱ کتاب مهم «برساخت اجتماعی واقعیت؛ رسالهای در جامعهشناسی معرفت»، یک ساختار ویفری دارد؛ مقدمه و مؤخره، دو وصله ناجورند، و بدقت طراحی شدهاند تا کتاب را از خصومت با دغدغههای آن روز جریان اصلی نظریه اجتماعی، به سلامت عبور دهند.
• «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشتهایم».
░▒▓
☱ ... و خصوصاً مؤخره کتاب، بسیار آیرونیک و استادانه و طعنهآلود نوشته شده است؛ و به گمان من، از این باب است که مؤخره، یک اثر قابل توجه ادبی هم هست.
☱ مضمون تمام پاراگرافهای مؤخره، شامل بیان محکم یک ادعا، و بعد، پس گرفتن آرام همان ادعاست. این یک صنعت ادبی بدیع و خلاقانه برای احتراز از حملات انتقادی بوده است.
☱ در این مؤخره، ادعا میشود که کتاب، فقط متضمن «جامعهشناسی معرفت» نبود، و بعد، به سستی بیان میشود که ولی «جامعهشناسی معرفت» بود. ... با استحکام بیان میکنند که کتاب منکر یک جامعهشناسی پوزیتیو است، ولی در ادامه، با سستی میگویند که جامعهشناسی پوزیتیو، چیزکی هست.
☱ خلاصه، مؤخره، سراسر، شامل پاراگرافهایی است که استادانه تنظیم شدهاند تا کتاب را وارد مشاجره نکنند: «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشتهایم».
░▒▓
☱ مرور طعنهها و محتویات مؤخره، ما را وامیدارد که بپذیریم که در ذهن برگر و لوکمان نیز منظور از انشاء کتاب، جامعهشناسی معرفت نبوده است، بلکه بازسازی عمومی جامعهشناسی بوده است. پس از مقدمه، و قبل از مؤخره، یک بیانیه علیه جریان اصلی جامعهشناسی کلاسیک و کوششی برای بازسازی عمومی جامعهشناسی است.
• «تصور ما از جامعهشناسی معرفت، حاوی معانی ضمنی کلی برای نظریهی جامعهشناختی و فعالیت جامعهشناختی به طور کلی، نیز هست، و چشمانداز متفاوتی دربارهی تعدادی از حوزههای خاصی که اهمیت جامعهشناختی دارند فراهم میآورد». ... «ما معتقدیم که تجزیه و تحلیل شناخت در دیالکتیک فرد و جامعه، یعنی، هویت فردی و ساختار اجتماعی، چشمانداز مکمل مهم و قاطعی در مورد همه عرصههای جامعهشناسی به دست میدهد». ... «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشتهایم».
• «استنباط ما از جامعهشناسی معرفت، متضمن استنباط خاصی از جامعهشناسی به طور کلی، است. در آن استنباط اشارهای به این نکات نمیشود که جامعهشناسی علم نیست، روشهایش باید غیر از روش تجربی باشند، یا آن که نمیتواند «از بند ارزش آزاد» باشد؛ بلکه، به این نکات حکم میشود که میشود که جامعهشناسی در جمع علومی جای دارد که دربارهی انسان به عنوان انسان به بررسی میپردازند؛ و در این مفهوم خاص، رشتهای از علوم انسانی است. یکی از پیامدهای مهم این استنباط آن است که جامعهشناسی را باید در ارتباط مستمر، هم با تاریخ، و هم با فلسفه قرار داد وگرنه هدف و موضوع مناسب تحقیق آن از دست میرود. این موضوع عبارت است از جامعه به منزلهی بخشی از جهان آدمی، که ساختهی آدمیان است، آدمیان در آن سکونت دارند، و، به نوبهی خود، در فرآیند تاریخی پیش روندهای، آدمیان را میسازد. کوچکترین ثمره برای جامعهشناسی انسانگرا این نیست که اعجاب ما را در برابر این پدیده شگفتانگیز از نو بیدار کند».
☱ مؤخره کوتاه کتاب، در تمام بندها، شامل گفتار و نقض گفتار مداوم است، و دو نویسنده هوشمند و دانشمند کتاب، کوشیدهاند تا نشان دهند که هدف کتاب حاوی یک تجدید نظر کلی در جامعهشناسی هست، و نیست. و توجیه این طعنهآلودی بتمامه این است: «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشتهایم».
☱ پس، عنوان درست و صحیح و بایسته کتاب، «برساخت اجتماعی واقعیت؛ رسالهای در جامعهشناسی معرفت» نیست. بلکه، همان طور که بدرستی متداول شده است، عنوان صحیح کتاب، «برساخت اجتماعی واقعیت» است. کتاب، خیلی بیش از اظهار نظر در یکی از شاخههای فرعی جامعهشناسی است؛ خیلی بیش از «رسالهای در جامعهشناسی معرفت» است.
مآخذ:...
هو العلیم