سعید نجیبا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ برساختن اجتماعی (social construction) در دائرهالمعارف بینالملل علوم اجتماعی مکمیلان چنین تعریف شده است: «فرآیند خلق واقعیت اجتماعی (social reality)، توسط افراد، گروهها، یا سازمانها، در جریان کنش متقابل با ساختار اجتماعی (social structure)».
☱ مراد اصلی مندرج در این مفهوم، این است که رفتارهای انسانی، کنشهای متقابل روزمره، و حیات اجتماعی رویدادهای اتفاقی نیستند که صرفاً تابع حوادث و تصادفهای محیط باشند؛ بلکه در متن یک «استمرار» و تنیدگی و «بازخورد» پدید میآیند. رفتارهای انسانی، کنشهای متقابل روزمره، و حیات اجتماعی، به مثابه یک جزء از کل به نظر میآیند و شهود میشوند، که از قلمرو اسلاف (vorwelt) آغاز میشود، به اکنون (umwelt) میرسد و تا قلمرو اخلاف (folgewelt) استمرار دارد، و انگار که همه آنها در این استمرار حضور دارند و در (umwelt) کنسرو شدهاند.
☱ زندگی «من» در جریان ارتباط مستمر با «تجربه من از دیگران» است که معنا مییابد، بدانسان که قطع این ارتباط با «تجربه من از دیگران»، تجربه مرگ «من» خواهد بود. پس «بودن» «من» به معنای «استمرار» «ارتباط» «من» با «تجربه من از دیگران» است. پس، «من» بدون «ارتباط» «مستمر» با «تجربه من از دیگران» معادل «مرگ» خواهد بود. در راستای این برداشت اصولی از پدیدارشناسی و برساختگرایی است که برگر و لوکمان در جمله نمادین و مهم خود مفهوم «برساخت اجتماعی واقعیت» را در سه تز اصلی چکیده کردهاند: «جامعه، محصول انسانی است. جامعه واقعیتی عینی است. انسان محصولی اجتماعی است».
☱ رویکردها و راهبردها و تکنیکهای پژوهشی مختلفی برای تحقیق و توصیف «برساختن اجتماعی» به کار رفته است که وجه دقت همه آنها این است که چگونه هویت، نقشها، پایگاهها، معرفتها، و نهادها، در ارتباط با «تجربه من از دیگران» در یک متن اجتماعی-تاریخی شکل میگیرند، باقی مانند و تغییر میکنند. افراط در این روشها، در کنار عدم التزام به اصول پدیدارشناسی، پساساختارگرایان، برساختزداییگرایان، و پسامدرنیستها را نهایتاً به انکار حقیقت غایی رهنمون شده است؛ که حقیقتاً این، نتیجه ضروری ایده پدیدارشناسی نیست (کافیست دقت کنیم که ادعای پدیدارشناسی، پدیدار-phenomen- شناسی است، نه پدیده-nomen- شناسی).
مآخذ:...
هو العلیم