سعید نجیبا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
❞ «تاریخ علوم اجتماعی، پر است از آثار بظاهر علمی، اما، در واقع امر، فوقالعاده ایدئولوژیک. … در نظر فوکو آنچه حقیقت خوانده میشود صرفاً یکی از راههای برساخته شدن و توزیع قدرت در سرتاسر اجتماع است» (صص. ۶-۳۴۵.).
❞ «با پی بردن به تفاوت میان ذهنمان و واقعیت بیرون از ذهنمان، و با خواست و آرزوی اینکه ذهنمان را با این واقعیت بیرونی تطبیق دهیم، یعنی، عیناً آن را در ذهنمان منعکس کنیم، حال باید چگونه این کار را بکنیم؟ آیا آشکار نیست که بزرگترین مانع و رادع در راه تطبیق اندیشهی ما با واقعیت انحرافاتی است که خود ذهن ما با کج و معوجنماییاش پدید میآورد؟ …این عناصر کج و معوجنما همگی ذهنی (سوبژکتیو) هستند، به این معنا که از خود ما، از ذهن ما، نشأت میگیرند. اگر ما میتوانستیم آنها را حذف کنیم این عناصر» ذهنی دیگر اهمیتشناختی خود را از دست میدادند و ابژههای ادراکات و اندیشههای ما یکراست در برابر دیدگاه ما قرار میگرفتند. آنگاه، احکام و نظریههای ما با ابژههای بیرون از ذهن ما تطابق پیدا میکرد؛ و اعتقادات ما «عینی» میشد (صص. ۳۴۶.). از منظر عینیتگرایی «دانشمندان راستین در عوض، خود را تخلیه میکنند و بدل به الواح سفیدی میشوند که واقعیت میتواند بر آنها نقش بندد. …آن جهتگیریشناختی که تأکید دارد ذهن آیینهی واقعیت باشد عمدتاً سرشت و ماهیتی پوزیتیویستی دارد. …بنا بر این، گزارش عینیتباوران از عینیت، هستیشناسی رئالیستی است. رئالیسم، در معنایی که من آن را به کار میگیرم، این تز فلسفی دولایه است که، اولاً، واقعیتی مستقل از ادراک و شناخت بشری وجود دارد؛ و ثانیاً، این واقعیت نظم ذاتی خودش را دارد. …زمانی که نظم پیشاپیش موجود واقعیت کشف شد، باورهای فرد این نظم پیشاپیش موجود را بازمیتابانند. …نهایتاً چون واقعیت از پیش نظم و سامان یافته است و کلیت موجودیتهای پایهای و اساسی آن تثبیت شده است، بایستی «یک تصویر حقیقی واحد» از این نظم وجود داشته باشد. …جهان ساختاری ناشناخته، اما، قابل شناخت دارد که پیشاپیش مستقل از هر کوشش علمی برای فهم آن وجود دارد. …عینیتباوری شامل هستیشناسی رئالیستی، شناختشناسی پوزیتیویستی، نظریهی مرتبط با حقیقت و پیشرفت علمی، و ارجگذاری به قطع علاقه است» (صص. ۵۴-۳۴۶.).
❞ «جنبههای خاصی از تصویر عینیتباورانه مسألهساز است. نخست، گزارش پوزیتیویستی آن از شناخت دیگر پذیرفتنی نیست. واقعیات به خودی خود گویا نیستند و عین نمیشوند؛ با طبیعت ما هرگز بیآرایه و بیپیرایه مواجه نمیشویم، تجربه، حسیات، و دیگر ادراکات ما نیازمند منابع مفهومی پیشینی هستند تا به منصهی ظهور برسند؛ و زبان، که وسیلهی اندیشیدن و بیان اندیشههای ماست ذاتاً آلوده و آمیخته به اعتقادات مفهومی ماست. …ماهیت پارادایمی و ارزشگذارانهی علوم اجتماعی متضمن این است که انگارهی تبدیل شدن به لوح سفید را همراه با اندیشهی شناخت همچون بازتابانندهی آینهوار واقعیت مستقل از ذهن را باید به کناری گذاشت. …با توجه به عدم انسجام مفهوم عینیت در عینیتباوری، بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که عینیت امری محال است. اینان مدعی هستند که ما همه جانبدار و دارای جهتگیری هستیم و اسیر زندان پارادایمهای فرهنگی و مفهومی خود هستیم و ضرورتاً پیشداوریهایی داریم. …این همان نسبیتگرایی است. …یعنی آیا نباید گفت که شکست گزارش عینیتباورانه از عینیت لزوماً منجر به ترک این آرمان نمیشود و فقط باید آن را دوباره مفهومسازی کرد. برای اینکه ببینیم میتواند چنین باشد، مشکل دیگری را که در گزارش عینیتباورانه از عینیت هست در نظر آورید، یعنی، معادل قرار دادن عینیت با حقیقت.
❞ «…ما هرگز نمیتوانیم به یقین بدانیم که فرضیهای علمی صادق است، حتی، اگر آن فرضیه با همهی مشاهدات تجربی ما همخوانی داشته باشد. …دربارهی بطلان یک نظریه چه میتوان گفت؟ یعنی، اگر ما نمیتوانیم به یقین بدانیم که نظریهای صادق است یا نه، آیا به هر صورت میتوانیم به یقین بدانیم که نظریهای باطل یا کاذب است؟ …بنا بر این، ظاهراً، نوعی عدم تقارن میان تصدیق و تکذیب هست: ما ظاهراً، میتوانیم به یقین بدانیم که نظریهای باطل و نادرست است، هرچند هرگز نمیتوانیم به یقین بدانیم که نظریهای صادق است یا نه. …ابطالپذیریگرایی حاوی بصیرتی مهم است؛ از رخ ندادن EI ما میفهمیم که چیزی نابجاو اشتباه است. حتی، اگر به یقین ندانیم که آن چیز چیست. …نتیجهای عمیق از ناتوانی ما برای دانستن اینکه نظریهای صادق یا کاذب است حاصل میشود. هر نظریهای که بدان اعتقاد داریم، حتی، نظریههایی که دلایل عالی برای باور کردنشان داریم، ممکن است کاذب باشد. این نتیجهگیری هستهی اصلی تزی فلسفی است که ابطالپذیریگرایی خوانده میشود. …ابطالپذیریگرایی با این اعتقاد همخوانی دارد که جهان ساختاری مستقل از ذهن ما دارد. …اما آیا با اتخاذ نگرش ابطالپذیریگرایی رئالیسم میتواند همچنان مجابکننده باشد؟
❞ «…بیایید علم را یک بازی ابطالپذیریگرایانه در نظر آوریم…: (۱) آنچه مسلم است انبوهی از مواد و مصالح است که تمایز آنها با هم و ماهیتشان را باید برای خود معین و معلوم کنیم؛ (۲) ما میتوانیم نظم وحدتبخشی را در این مواد و مصالح معین کنیم، اما، این کار را بیهیچ اطمینانی از اینکه… این نظم شامل چه چیزی یا چیزهایی میتواند باشد انجام میدهیم؛ (۳) ما این را ارائه میکنیم، اما، باید برای خود معین کنیم که عرضه و ارائهی آن به چه منظور و به چه معناست؛ (۴) ما نظمهای پیشنهادی گوناگونی را که ارائه شدهاند به آزمون میگذاریم، اما، باید معین کنیم آزمون مناسب از چه چیزی تشکیل میشود؛ (۵) ما بازی را الی غیرالنهایه ادامه میدهیم، بیآنکه هرگز بدانیم که نظمی وحدتبخش را کشف کردهایم یا نه. یا اصلاًچنین نظمی وجود دارد یا نه.
❞ «…چگونه اندیشیدن به علم به این شیوهی ابطالپذیریگرایی رئالیسم را زیر سؤال میبرد؟ در همچون بازیای انگارهی جهانی از پیش دارای نظم کاملاً بیهوده و بیثمر است: این جهان و این نظم را نمیتوان شناخت؛ هیچ چیز دربارهی آن نمیتوان با یقین و اطمینان گفت» (صص. ۶۳-۳۵۴.).
❞ «همهی اینها چه چیزی را دربارهی انگارهی عینیت نشان میدهد؟ …«عینیت» نمیتواند به معنای «صادق به شکل عینی» باشد، اگر که بخواهیم عینیت را نه صفت و مشخصهی نتایج پژوهش، بلکه صفت و مشخصهی خود فراید پژوهش قلمداد میکند. …برای آنکه تحقیقی عینی باشد باید آن تحقیق به دست کسانی انجام گیرد که به دنبال اسناد و مدارکی میگردند که به نظر با مسألهی تحقیق مرتبطاند. …چنین تحقیقی «عینی» است، نه به این معنا که نتایج آن جهان عینی را بازمیتاباند، بلکه به این معنا که دستاندرکاران چنین تحقیقی در فعالیتشناختی خود از وابستگیهای تنگ ذهنی (سوبژکتیو) و مفاهیم پیشینی فراتر میروند. …آن گونهای که عینیتباوری میگوید؛ بلکه صفت فاصلهگیری از اعتقادات شخصی تا آن حدی است که شخص بتواند آن اعتقادات را در معرض بررسی و معاینه قرار دهد، و صفت باز بودن به قدر کافی نسبت به شایستگیهای احتمالی سایر دیدگاههاست. عینیت پژوهش با این تصور از عینیت، شامل این است که پژوهش فرایندی اجتماعی از نقد در جریان باشد. پژوهش عینی فرایندی اجتماعی است، زیرا، عینیت مستلزم پاسخگویی به نظریهها و تحقیقات دیگران، و آمادگی برای تجدید نظر بر مبنای نقدهای آنهاست. …یک پژوهش ممکن است که فقط به این معنا عینی باشد که فرایندی در جریان است. هیچ تحقیق خاص یا نتایجی که چنین تحقیقی به دست میدهد نمیتواند در خود عینی باشد. …بهترین اصطلاح برای عینیتی که به این شیوه به تصور آورده شده باشد همذهنی انتقادی است. توجه کنید عینیتی که در مقام «همذهنی انتقادی» درک میشود مستلزم این نیست که پژوهشگران به آن شیوهآی که عینیتباوران میگویند هر پیشدریافت خود را کنار بگذارند. …هیچ چیز در این زمینه ایجاب نمیکند که دیدگاههای نشأت گرفته از فرایند «همذهنی انتقادی» در واقع، درست و صادق باشند. در واقع، بنا بر ابطالپذیریگرایی هر نظریه یا ادعایی میتواند حاصل پژوهشی عینی باشد و در عین حال، صادق و درست نباشد. …عینیت همیشه نشانهی توافق هم نیست. برخی فیلسوفان مدعی شدهاند که یک نتیجهگیری عینی نتیجهای به دست میدهد که «با پذیرش همهی کسانی مواجه میشود که دست به پژوهش جدی میزنند». …اما این اشتباه است. پژوهشگران ممکن است تحلیل خود را به شیوهای عینی رفتار کنند. …اما چون ما نمیتوانیم یقین داشته باشیم که حقیقت امر چیست، یا چون ما همچنان اختلافاتمان ادامه مییابد، با آنکه در خط» همذهنی انتقادی حرکت میکنیم، دلیل نمیشود که این ادعای نسبیگرایان درست باشد که هر نظریهای ارزش یکسانی با هر نظریهی دیگر دارد. ابطالپذیریگرایی لزومی ندارد که راه به شکاکیت در زمینهی علمی ببرد. چون هر نظریهای ممکن است قابل پذیرش باشد نباید نتیجه گرفت که هر نظریهای قابل پذیرش هست، یا گواهیهای موجود به یک اندازه پشتوانهی همهی نظریهها به یکسان هستند. …با این همه، داوریهای آنها میتواند به آن معنای مقتضیاش عینی و مبتنی بر استفاده از گواهیها به بهترین نحو ممکن باشد. ارزیابیهای آنها میتواند صادقانه، مدلل، موجه، و پاسخگوی دادههای موجود و انتقادهای دیگران باشد. اگر چنین نباشد، ما آنها را رد میکنیم و به دنبال کسان دیگری میگردیم که بتوانند به شیوهای منصفانهتر و پختهتر عمل کنند. …دلیلی ندارد که علوم اجتماعی نتوانند دقیقاً در همین معنای ابطالپذیریگرایانهاش عینی باشند. در واقع، مگر چنین نیست که اکثر دانشمندان علوم اجتماعی اکثر اوقات چنین عمل میکنند.
❞ «…یکی از ابعاد عینیتی که در مقام همذهنی انتقادی فهم شده باشد نیاز به توجه ویژه دارد. این بعد را میتوان پاسخگویی نامید. …نتایج همهی پژوهشها جانبدارانه و توأم با اندراج علایق در آنهاست. همهی ادعاهای دانشی وشناختی لزوماً در دل یک شیوهی خاص درگیر شدن با جهان جای گرفتهاند. پس، نتیجه میشود که عینیت نمیتواند معادل حذف همهی پیشفرضهایشناختی و اخلاقی باشد. …ابطالپذیریگرایی عینیت را از نو چنان به تصور درمیآورد که شامل گریز از باورها و عینکهایشناختی نیست، بلکه درست به عکس شامل بازشناسی انتقادی آنهاست. …علاوه بر این، بازشناسی انتقادی باید بر سرتاسر پژوهشی علمی سیطره داشته باشد و فقط محدود به نقطهی آغاز آن نباشد. …بازشناسی انتقادی باید دست کم در سه ناحیهی اصلی صورت گیرد. در وهلهی نخست، اعتقادات مفهومی پایهای یک طرح مفهومی مواد و مصالحی را فراهم میآورد که به واسطهی آن پدیدهها مورد مشاهده قرار میگیرند، مقولهبندی میشود، خصلتبندی میشوند، و مورد تفسیر قرار میگیرند. …ثانیاً پژوهشگران عینی بایستی خودآگاهانه دیدی نقادانه نسبت به برداشتشان از گواهیها و اسناد داشته باشند. …ثالثاً، عینیت اقتضا میکند که پژوهشگران خودآگاهانه دیدی نقادانه نسبت به معیارهای خود برای تعیین معنا و اهمیت داشته باشند. …بازشناسی انتقادی یک جنبهی کلیدی از پاسخگویی است، اما، کل آن نیست. عینیت اقتضایش فقط این نیست که پژوهشگران شرحپذیر باشند. …پس تحلیلهای خودآگاه اجتماعی بایستی در درون خود شامل پاسخهایی به این پرسشها باشد: این تحلیل اجتماعی چه میکند؟ این تحلیل برای چه کسانی بیان میشود و چرا؟ این تحلیل به چه زبانی برای چه کسانی قابل دسترسی است؟ این تحلیل از چه روایتی یا از چه قرارداد گزارشگرانهای پیروی میکند؟ چه کسانی اجازه یا توان پاسخگویی به این تحلیل را دارند، به نام چه کسی و با چه هدفی؟»
❞ «…بنا بر این، علوم اجتماعی عینی دست کم به دو معنا پاسخگوست؛ در وهلهی نخست پاسخگوی اعتقادات فکری و ارزشگذارانهی خود است. …در وهلهی دوم، علوم اجتماعی عینی پاسخگوی کسانی هستند که برای آنها نوشته میشوند و کسانی که دربارهی آنها بحث میکنند» (صص. ۸۰-۳۶۷.).
مآخذ:...
هو العلیم