فیلوجامعه‌شناسی

یک دیدگاه: فضای شهری پسامدرن

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دکتر محسن جهانگیری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ ۱. مقدمه
☱ آنچه مدرنیسم در شهر و شهرسازی از خود به جای گذاشت، توسط پسامدرنیست‌ها با انتقاد کوبنده روبرو شد. گر چه این انتقادات تا حدودی به خاطر عوارض ناخواسته و پدید آمده مدرنیت بود، اما، از نحوه برخورد کاملاً متفاوت این دو نگرش سرچشمه می‌گرفت.
☱ این انتقادات، اگر چه در اواسط قرن بیستم توسط متفکرینی چون هایدگر، ویتگنشتاین و... در فلسفه، و افرادی چون ونتوری، کان، جنکس و... در شهرسازی عنوان شد و ماهیت مدرنیت و اصول و مبانی آن به طور جدی با انتقادات و پرسش‌های فراوان روبه رو شد، اما، این اندیشمندان هیچ گاه لفظ و نام پسامدرن را به کار نبردند و در حقیقت، آن‌ها پسامدرن‌های اولیه‌ای بودند که تنها در لفظ «پست» با متفکرینی چون دریدا، بودریار و آیزنمن مشترک بودند. آن‌ها در گذار از مدرن ما را با بازگشتی به دوران قبل از مدرنیت روبه رو می‌کردند؛ و لذا، نمی‌توان نام پسامدرن بر آن‌ها نهاد. همین تزلزل ساختاری باعث شد که پسامدرنیسم متقدم (عصر گذار از مدرنیت) به سرعت عرصه را برای گرایش‌های جدید و متأخرتر پسامدرنیستی که حاوی فلسفه‌ای مشخص‌تر و مترقی‌تر نسبت به فلسفه مدرن بودند، خالی کند.
☱ از سوی دیگر، اکثر اندیشمندان بر این امر اتفاق نظر دارند که مقصود و هدف نهایی پسامدرنیسم، «بحران معنا» است: بحرانی در ناتوانی بیان و در به بیان نیامدن معنا و در غیبت معنا. داعیه اصلی پسامدرنیسم ویژگی نامتجانس، پاره پاره و متکثر حقیقت است و ناتوانی انسان در احاطه بر واقعیت.
☱ بازتاب این اندیشه در معماری و شهرسازی، گذار به تفکری است که فضا را محصول روابط اجتماعی و اندیشه فلسفی می‌داند. در این تفکر «معناشناختی»، فضاهای شهری نیز دست‌خوش دگرگونی‌های بنیادین می‌شوند. از نظر شهرسازان پسامدرن، «معنی» همواره بسته به تعبیر افراد و نیات آن‌هاست و هیچ معنایی به خودی خود در ذات فضاها و مکان‌های شهری وجود ندارد.
☱ این پژوهش کوششی است برای شناخت این اندیشه‌ها و ساز و کار تأثیرگذاری آن‌ها بر شهر و شهرسازی معاصر.

░▒▓ ۲. پسامدرنیسم چیست
☱ اگر چه امروزه، پسامدرنیسم در همه جا پذیرفته شده‌ات، اما، هنوز تعریف دقیقی از آن داده نشده است. به همین جهت، اکثر اندیشمندان از آن به عنوان یک وضعیت و یک موقعیت یاد کرده‌اند. در واقع،.
☱ «پست مدرنیسم به مثابه یک انگاره بسیار مبهم بوده است. از یک سو دوره‌ای تاریخی دیده شده که در پی مدرنیسم آمده و به همین جهت، پسامدرنیسم نام گرفته، از طرف دیگر»، یک حالت» دیده شده است (دو سرتو، ۱۹۹۳)، «یک موقعیت ذهنی» (باومن، ۱۹۹۱)، «یک موضوع بیان اندیشه» (لیوتار، ۱۹۹۳)، «یک ردیه، جدا شدن، عدم همراهی و بسیار بیشتر از یک تغییر جهت ساده» (رز، ۱۹۹۱)».
☱ این خود نشان از بیان تکثرگرایانه و نامتجانس پسامدرنیسم دارد و جزء خصلت‌های بنیادین آن است.

░▒▓ ۳. برخی از اصول اندیشه پسامدرن
☱ اگر چه اندیشه پسامدرن، اندیشه گوناگونی و کثرت است و نمی‌توان رویکرد و نظرگاه مشخص را ارائه داد، اما، می‌توانیم از یک منظر کلی، اصولی را برای آن دسته‌بندی کنیم:

☱ الف. در اندیشه پسامدرن فراروایت‌هایی نظیر حقیقت خرد و اخلاقیات که مسیر زندگی را در دوره مدرنیت تعیین می‌کردند، همه معانی خود را از دست داده‌اند و تمام نظریاتی که بر مفاهیم مطلق حقیقت و خرد استوار بودند، چیزی بیش از ساختارهای تصنعی نیستند. از نظر پسامدرن‌ها هیچ روایت نهایی وجود ندارد و واقعیت نیز لزوماً با تصویری که ما از آن داریم، یکی نیست. این پذیرش عدم واقعیت، زندگی را براساس الگوها و بازنمایی‌هایی بنا می‌کند که هیچ کدام ربطی و پیوندی با واقعیت ندارند.
☱ ب. پسامدرنیسم بر چندگانگی فرهنگ‌ها، حقیقت و، حتی، خرد و بر خصلت پاره پاره و نامتجانس آن‌ها تأکید می‌ورزد در این معنا، پسامدرنیسم بیان گر نوعی تنش دایمی است و همواره جریانی است التقاطی، مبهم، دوپهلو، چندگانه و دارای ابهام. به این ترتیب، هیچ ایدئولوژی و معرفتی نمی‌تواند برای مدت طولانی سیطره داشته باشد.
☱ ج. در جهان فاقد خرد و حقیقت، جایی که هیچ دانشی معتبر نیست و واقعیتی وجود ندارد، به طبع، معنایی هم به گونه قطعی وجود نخواهد داشت از این رو، فلسفه پسامدرن متضمن نفی هرگونه معنای ثابت است. فیلسوفان پسامدرن هرگونه داعیه شناخت قطعی، حکم کلی و فراگیر یا روایت‌های کلان را رد می‌کنند و از شناخت‌های جزئی، محلی و محدود جانب داری کردند. به این ترتیب، است که در اندیشه پسامدرن تکثرگرایی (pluralism) و حاکم می‌شود و نسبی‌گرایی به عنوان اصل محترم و ثابت پذیرفته می‌شود.

░▒▓ ۴. پسامدرنیسم و مسأله معنا
☱ گفتیم که پسامدرنیست‌ها به معنای نهایی باور ندارند و معتقدند که معنی هیچ گاه واضح و آشکار بر ما ظاهر نمی‌شود. در حقیقت، «مقصود» «پسامدرنیسم» [در تفاوت با مدرنیسم] فاصله در ناگذشتنی است میان معنا و بیان، یعنی، در ناتوانی در ارائه مقصود. به زبانی کهنه می‌توان گفت که تمایز میان گوهر و معناست.
☱ الف. شالوده شکنی و بازی‌های معنایی: این دسته از اندیشمندان به معنای نهایی باور ندارند و معتقدند که ما به «سازمان دهی درست زبان» و به «قاعده‌های انتقال معنی» نخواهیم رسید، چون معنایی نیست که منتقل شود. این معنای از دست رفته خود به فرایند بی‌پایانی از تفسیرها و تأویل‌های گوناگون تبدیل می‌شود. دریدا اندیشمند شاخص این دسته است. دریدا نشان می‌دهد که در پی فهم «معنای نهایی» نیست، بلکه، در نظر او، در فرایند دنبال کردن معنا، معناهای بی‌شمار آفریده می‌شوند و معنا مدام به تأخیر می‌افتد، که در خود انکار معنای نهایی است. از نظر او، باید تمام عواملی که به درک معنای اثر هنری کمک می‌کنند، شالوده شکنی (deconstruction) شوند تا معانی متفاوت بتوانند در یک اثر هنری رخ نمایند. به همین خاطر است که او بر بازی و لغزش معنا تأکید می‌کند او از ظاهر معنایی می‌گذرد تا به کشف امکانات باطنی نایل شود؛ بدین خاطر است که در شالوده شکنی او بحث از بی‌معنایی نیست، بلکه بحث بر سر معناهای اثر هنری و بازی‌های معنایی آن است.
☱ ب. انکار وجود معنی: اما، از سوی دیگر، افرادی نیز وجود دارند که هیچ معنایی را بر نمی‌تابند و معتقدند که ما در عصر و دوره‌ای زندگی می‌کنیم که دیگر هیچ راه فرار و گریزی از این بی‌معنایی و بی‌مفهومی نیست و تمام معیارها و ابزارهای سنجش اخلاقی و انسانی به مفاهیم پوچ و بیهوده‌ای تبدیل شده‌اند که در خود هیچ واقعیت روشنی را بازنمود نمی‌کنند. بودریار، اندیشمند شاخص این دسته است.
☱ از نظر بودریار، خط مبنای که تاکنون، به کمک آن می‌توانستیم بسنجیم چه چیز «هست» و چه چیز «نیست»، ناپدید شده است. با این تغییر، تفاوت میان «بودن» و «نبودن» نیز از دست رفته است.
☱ تفاوت بودریار با دریدا در این است که دریدا در چنین موقعیتی که همه چیز با یک تأخیر معنایی و در موقعیتی وانموده قرار دارد، از طریق شکستن شالوده ظاهری به دنبال رسوخ در معنای باطنی است. ما بودریار تأکید می‌کند که وقت ما از تأخیر معنایی سخن می‌گوییم، حتی، دیگر نمی‌توانیم این جمله را دوباره تکرار کنیم، چرا که، صحنه‌ای برای بازی دیگری وجود ندارد و منطقی برای گفت‌وگو و تدقیق در میان نیست. از نظر بودریار:

• «همان طور که دست آورد اصل و انقلاب راستین» مدرنیت در سده نوزدهم را می‌توان «فرایند پرتوان نابود کردن ظواهر» به نفع معنا (بازنمود، تاریخ، نقد و... ) محسوب داشت، انقلاب «پست مدرنیت» در سده بیستم نیز «فرایند پرتوان نابودی معنا» است که هم سن نابودی ظواهر در دوره پیشین است.

░▒▓ ۵. پسامدرنیسم در شهر و شهرسازی
☱ انگیزه اصلی پیدایش «پست مدرن» شکست اجتماعی شهرسازی مدرن بود و انتقاد به فراروایتی که مدرنیسم از خود ساخته بود. شهر مدرن شکست خورد، زیرا، در ایجاد ارتباط با ساکنان و استفاده کنندگانش ناتوان مانده بود و از این رو، پسامدرنیسم مانند ابزاری عمل می‌کند در ایجاد ارتباط در سطوح مختلف و به اشکال متنوع و گوناگون، ارتباط میان ساکنین شهر و بخش‌های مختلف شهر.
☱ چارلز جنکس، منتقد مشهور پسامدرن، معتقد است:
☱ «مدرنیسم به رغم دموکراتیکش نخبه‌گرا و انحصار طلب شده بود. در همین زمان، معماران/ و شهرسازان/ نظیر هر شغل دیگری در تمدنی پیشرفته، مجبور بودند خود را با ضوابط پیشرفته فنی که به سرعت تغییر می‌کردند، وفق دهند و نیز با هم رشته‌هایشان».

▓ ۱-۵. دوره پسامدرن اولیه در شهرسازی
☱ چارلز جنکس، اگر چه در به راه انداختن معماری و شهرسازی پسامدرن نقش عمده‌ای ایفا کرده است، اما، ایراد مهمی نیز می‌توان به کار وی وارد کرد. در حقیقت، او تمایز و تفاوت میان پسامدرن در معماری و شهرسازی و پسامدرنیسم در اندیشه فلسفی نمی‌گذارد. معماری و شهرسازی پسامدرن جنکس کلیت گر و مبتنی بر ارزش‌های اجتماعی و عامیانه است. این شهرسازی با بازگشت به گذشته نیم نگاهی به تمایلات نوستالژیک و حرکت‌های تاریخ‌گرایانه شهرسازی قرن نوزدهم (نظیر کاملیو سیته) دارد. بنا بر این، این اندیشمندان در چهارچوب همان متافیزیکی می‌مانند که مدرنیت معنی می‌کنند. انتقاد آنان به ناکارآمدی مدرنیت صرفاً کوششی است برای اثبات وجود خود.
☱ چارلز جنکس، پسامدرنیسم را دوگانگی می‌نامد: «نخبه‌گرا و عامه پسند، سازگار و شورشی، کهنه و نو». این موضوع در کلام رابرت ونتوری هم تکرار شده است که خواهان استفاده از عناصر دورگه، پیچیده و متضاد در شهرسازی است. این معماران و شهرسازانی که جنکس آن‌ها را پسامدرن خوانده است، نه به معنای یکه و جهان شمول اعتقاد دارند و نه خود را در دام بی‌معنایی صرف می‌اندازند. پس، نمی‌توان نام پسامدرن بر آن‌ها نهاد. این دسته از شهرسازان هیچ گاه زمینه را پاک نمی‌کنند و بنا بر این، از نمایش شهرسازی منطبق بر واقعیات متضاد سخن می‌گویند و معتقدند که با تغییرات جزیی می‌توانیم آن‌را روبه راه‌تر و مناسب‌تر کنیم. این‌ها هیچ وجه مشترکی با اندیشه‌های مبتنی بر بی‌معنایی و نفی حقیقت و فراروایت پسامدرن‌ها ندارند و باید آن‌ها را «گذار از مدرن» نام نهاد.

▓ ۲-۵. دوره پسامدرن متأخر در شهرسازی
☱ حال آن‌که «شالوده شکنی» و «ناشهرسازی» در معماری و شهرسازی را می‌توان دقیقاً منطبق بر دست آوردها و اندیشه‌های «پست مدرن» دانست. در این رویکرد هم وجه ساختاری، و هم وجه محتوایی و مفهومی فضا دگرگون می‌شود. هم پسامدرنیسم، و هم شالوده شکنی در مخالفت با منطق‌گرایی و خردگرایی مدرنیت و چندگانگی (و نه دوگانگی) و چند معنایی کردن فرم‌ها و فضاهای شهری اتفاق نظر دارند. شهرسازی «شالوده شکن»، هم سو، و هم گام با برداشت‌ها و نگرش‌های نوین اندیشه و فلسفه، شکاکیت و عدم قطعیت (uncertainty) را به طور دقیق نشانه می‌گیرد؛ عدم قطعیتی که ناشی از شناخت ناقص، تیره و تار و مبهم است.

▓ ۳-۵. وجوه تمایز پسامدرن متأخر از پسامدرن اولیه
☱ در حقیقت، آن‌چه پسامدرن‌های متأخر را از پسامدرن‌های اولیه‌ای نظیر ونتوری، کان و جنکس متمایز می‌کند، جنبه‌های زیر است:

☱ الف. مدرنیست‌های متأخر تمایل فراوانی به بازگشت به گذشته داشتند. در واقع، آن‌ها می‌خواستند از شهر پیش از صنعت برای جامعه و زندگی پس از عصر صنعت ایده بگیرند، اما، به عقیده پسامدرن‌ها، شهرهای کهن قبل از صنعت هرگز با نیازها و خواسته‌های کنونی جامعه بشری منطبق نیستند و شکل فضاهای شهری آن نمی‌تواند با شیوه‌های تولید و زندگی در عصر پسااطلاعاتی سازگار باشد. همان طور که آیزنمن می‌گوید:

• «اگر چه همه ما به سنت و یادواره نیازمندیم، اما، سرشت این سنت‌ها باید با توجه به اصول فکری غالب بر دنیای امروز تغییر کند؛ جست و جویی درون سنت، برای یافتن آن سنتی که نسبت به مفهوم واقعی خود مبهم مانده است».

☱ ب. مدرنیست‌های متأخر برخلاف مدرنیست‌های اولیه که به دنبال فراروایتی به نام پیشرفت و ترقی بودند، به ابزار دیدگاه‌ها و مواضع کاملاً شخصی روی آوردند. این نوع خودستایی باز در دام همان ایدئولوژی مدرن افتاد. این بار به جای روایت برتر تکنولوژی، معمار و شهرساز، خود به روایتی والا تبدیل شد. در مقابل، آن، پسامدرنیست‌ها اصولاً به وجود فردی به نام شهرساز اعتقادی ندارند. از نظر آن‌ها، این روند طراحی است که جایگزین طراح و شهرساز می‌شود و نقش معمار در فرایند طراحی فقط ارائه تصویری از این عدم قطعیت‌هاست.
☱ ج. تلاش‌های شهرسازان مدرن متأخر در مورد مردم‌گرایی و بومی‌گرایی، در نهایت، تسلیم نیروهای بازار شده و به جای خدمت به مردم در اختیار ثروتمندان و نخبگان قرار گرفته است. آیزنمن معتقد است: «معماری مشارکتی در خدمت رویای طبقات مرفه قرار گرفته است، در حالی که نقاب مردمی بودن به چهره دارد».
☱ پست مدرن‌ها معتقدند که کوشش‌هایی توسط مدرنیست‌های متأخر در جهت وارد کردن مردم در فرایند طراح شهری صورت گرفته است، در حال حاضر با اشکالات عمده مواجه شده است.

░▒▓ ۶. شهرسازی پسامدرن و مسأله معنا
☱ بر اساس نگاه هستی شناسانه، شهرسازان پسامدرن به مسأله معنا در شهر و شهرسازی می‌توان سه نگاه عمده را تشخیص داد:

☱ الف. نگاه هستی‌شناختی براساس انکار حضور معنا و برای معنا: این شهرسازان تفکر خود را براساس نظریات فیلسوفانی چون «دریدا»، «بارت» و «فوکو» تنظیم می‌کنند. از نظر آنان، معنی یک فضا هیچ گاه شفاف و آشکار بر ما ظاهر نمی‌شود و همواره بستگی به تعبیر شخصی ما دارد و از این رو، هیچ «حقیقت مطلق وجود ندارد. از نظر آن‌ها، شخصی که وارد یک فضا می‌شود، با «بازی آزادمعناشناسی» آن معنای یکهو ثابت را کنار می‌گذارد و خود را در بازی بی‌پایان معنی غرق می‌کند. این دسته از شهرسازان «حضور» وجود معنی را انکار می‌کنند و نمی‌پذیرند که فضا بتواند به طور مستقیم معنایی را به ذهن القا کند، اما، در دام «بی معنایی» صرف هم نمی‌افتند و اعتقاد دارند این بازی بی‌پایانی است که در این، معنی به طور مداوم به تأخیر می‌افتد و معنای هر نشانه خود نشانه‌ای تازه است که راه را به معانی تازه‌تر باز می‌کند. بر این دسته از شهرسازان تنها این «بازی معنی شناسی» است که اهمیت دارد، نه خود معنی. سردسته این شهرسازان افرادی چون آیزنمن و چومی هستند.
☱ این دسته از شهرسازان هیچ چیز را به جز متن‌ها، بازی‌های زبانی و تصاویر در تجربه شهری نمی‌پذیرند، آن هم نه به عنوان ابزار، بلکه به عنوان هدف مستقل.
☱ ب. نگاه هستی شناختی براساس عدم وجود معنی: این دسته از شهرسازان هیچ معنایی را بر فضای شهر مترتب نمی‌دانند. آن‌ها در کار خود به نظریات فیلسوفانی نظیر «بودریار» تاسی می‌کنند و معتقدند ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که تمام تلاش‌ها و کوشش ا با شکست مواج شده‌اند. از نظر آن‌ها، یک شهر معجونی ا متناقض‌ترین اشکال فلسفه، علم، هنر و شیوه‌های زندگی را نمایان می‌کند و از این معجون هیچ معنایی را نمی‌توان دریافت. این شهرسازان معتقدند که مکانیزم‌های کاملاً پیچیده زندگی شهری و رشد شتابان و روزافزون شهرها و ظهور کلان شهرهای غول آسا به خودی خود منجر به تغییرات وسیعی از شناخت‌شناسی شهر شده است و به نوعی سرخوردگی و یاس در زندگی انسانی منجر شده است؛ و به تبع آن، این بی‌معنایی و بی‌هویتی که زاییده تمدن مردم است، نتیجه و اثر خود را روی کالبد شهری و زندگی شهری هم نشان داده است. سردمداران این تفکر افرادی نظیر «کولهاوس» هستند که شهر بی‌تاریخ و بی‌هویت را به عنوان نماد و سمبل شهر قرن بیست و یکم معرفی می‌کنند و شهر پسامدرن را «شهر بی‌شناسه» (generic city) نام می‌نهند.
☱ ج. نگاه هستی‌شناختی و ارتباط با رسانه‌ها: این اندیشمندان معتقدند که وسایل ارتباطی و رسانه‌ها فضاهای عمومی را با تغییرات بنیادین مواجه کرده‌اند و مردم در سرعت و بیهودگی این همه جابه‌جایی و انبوه اطلاعات دریافت شده از مراکز اطلاعاتی و رسانه‌ای حبس خواهند شد. آن‌ها به «تصور عمومی» و «تصویر عمومی» به جای «فضای عمومی» اعتقاد دارند و کالبد شهر را «کنار هم قرارگیری» همین تصاویر عمومی کنار هم قرار داده شده می‌دانند. جایگزینی مفاهیمی چون «شهر مجازی» و «فضای مجازی» به جای «کالبد شهری» نشان‌دهنده همین تغییرات است.
☱ استعاره‌های «مونتاژ» و «کولاژ» در بیان این شهرسازان بسیار به کار برده می‌شود. آن‌ها شهر را مجموعه‌ای از تصاویر متعدد می‌دانند که در مقایسه‌های فضایی و زمانی بر روی هم انداخته می‌شود و منظور از آن چسباندن و کنار هم قرار دادن لایه‌های مختلف معنی در شهر توسط ذهن مخاطب است.

░▒▓ ۷. شهر، معنا و کیفیات فضایی در عصر پسامدرن
☱ عصر پسامدرن، عصر دگرگونی‌های بنیادین در تمام عرصه‌ای زندگی انسان و از آن جمله در زمینه معماری و شهرسازی بوده است: «در حقیقت، ما در عصری زندگی می‌کنیم که اجزا و عناصرش با شتاب زیاد از مرکز انسانی و از هرگونه مقصد منطقی و مستقل در جهت انسانیت فاصله می‌گیرند» و انسان‌ها حس می‌کنند در جامعه‌ای بی‌هدف، بی‌معنی و بدون آینده و در شهری زندگی می‌کنند که درک و کنترل قوانین حاکم بر آن از عهده آنان خارج است. در حقیقت، با شروع عصر پسامدرن، فصل جدید از خود بیگانگی، خردستیزی و سرخوردگی رقم خورده است و احساسات، تمایلات و تفکرات مردم دست‌خوش تغییرات بنیادین شده است. معمران و شهرسازان به حوزه‌ای بسیار مبهم و ناآشنا وارد شده‌اند که چیز زیادی در آن دیده نمی‌شود. در حقیقت، شهرسازی پسامدرن نوعی «دل تنگی برای حقیقت گم شده» و «جست و جو برای معنای از دست رفته» است.
☱ عصر پسامدرن، عصر بی‌اعتباری و در هم شکستن حقایق عظیم متافیزیکی است. این هستی درهم شکسته (ontological absence) با استفاده از استعاره دریدا خود به فرایند بی‌پایانی از تفسیرها و تأویل‌های گوناگون تبدیل شده است. در نگرش پسامدرن هر کس صلاحیت دارد جنبه‌های مختلف وجود را بر مبنای ارزش‌های ذهنی خویش تأویل کند. «پراکندگی و گستردگی هویت‌های چندگانه سبب شده است هیچ فرهنگی و هیچ فراروایتی به تنهایی یارای پاسخ گویی به مسایل جدید پیش روی بشر را نداشته باشد». به همین جهت است که شهرسازی پسامدرن به دنبال رویکردی چندگانه و لحاظ کردن دست آوردهایی است که در دیگر نظام‌های معرفتی حاصل شده است و برای شهرساز پسامدرن هر چیزی می‌تواند ایده طراحی را در اختیار بگذارد. این استراتژی خواستار فضایی است مستقل از «منطق‌گرایی خشک» مدرنیسم و «سبک‌گرایی و تقلید از نمادهای از پیش ساخته شده» مدرنیست‌های متأخر.

░▒▓ ۸. خردستیزی، عدم قطعیت و بهم ریختگی فضاهای شهری در عصر پسامدرن
☱ شهرسازی پسامدرن آمیزه‌ای التقاطی از فرهنگ‌ها و سنت‌های مختلف است. ویژگی اصلی فضای شهری پسامدرن را می‌توان در کدها و رمزگذاری‌های چندگانه، مبهم، کنایه آمیز و طنزآلود، گزینش‌های متنوع، پراکنده و متضاد، و در عدم استمرار، گسست و ناهماهنگی و عدم تجانس جست و جو کرد. نزد شهر سازان پسامدرن، بعد صوری (ساختار)، و مفهومی (محتوایی) فضا دگرگون می‌شود. وجوه اشتراک شهرسازان پسامدرن اتفاق نظر آن‌ها علیه منطق و خردگرایی مدرن و چند منظوره و چند معنایی فضاهای شهری است.
☱ شکل‌های جدید فضایی پسامدرنی مبتنی بر ایده عدم قطعیت در اندیشه پسامدرن است. ایده‌ای که سبک‌های ناهمون، رفتارهای متفاوت شهری و، حتی، ساز و کارهای مختلف را در یک فضا در کنار هم می‌پذیرد، بدون آن‌که یکی بر دیگری برتری یابد.
☱ شهر پسامدرن، شهر عدم تناسب‌ها، به هم ریختگی‌ها و ازدحام شهر جنبش و حرکت است. از نظر پسامدرن‌ها فضاهای شهر هم‌چون بافت به هم پیچیده، و هم تافته‌ای از رخدادهای درون آن نمود می‌یابد که در آن‌ها سیستم‌های مختلف فضایی، کارکردها و فعالیت‌ها با یکدیگر درمی آمیزند و، در نتیجه، بافت کل فضا را مشخص می‌کنند. نتیجه آن، شهری با بی‌شمار ابژه‌های شهری متفاوت از یکدیگری است که این شهر را می‌سازند و از سوی دیگر، قابل تفکیک به یک اصل واحد نیز نیستند. در حقیقت، «شهر پسامدرن را بازهای زبانی‌ای شکل می‌دهند که دایماً در حال توسعه‌اند. هر بازی قواعد خاص خود، اسطوره‌ها و ادعاهای خاص خود را دارد که جملگی بیان گر جوهره، خصلت و سرشت زندگی شهری پسامدرن محسوب می‌شوند»
☱ و به این ترتیب، است که شهر پسامدرن مکان تحول‌ها، عدم قطعیت‌ها و قابلیت تحرک و جابه‌جایی اشکال، فضاها و نیروها می‌شود؛ مکانی از تداخل انسان‌ها، ماشین‌ها، فرهنگ‌ها و طبیعت، بدون این‌که هیچ کدام بر دیگری برتری داشته باشد. در این صورت، وظیفه شهر پسامدرن تسهیل جریان فعالیت‌ها می‌شود، نه به نظم درآوردن و منسجم کردن آن‌ها.
☱ فضای شهری پسامدرن فضایی است که به گروه‌های اجتماعی صرف نظر از جنسیت، هویت، قومیت و مذهب اجازه حضور هم زمان می‌دهد. این فضا، فضای تقابل‌ها و تضادهاست و این خود جنبه مهمی از ارتباط در فضای شهری پسامدرن است؛ به همین جهت است که شهرسازی پسامدرن سودای پذیرش ذهنیت‌های دیگر و اساساً دیگران را در مواجهه با خود می‌پروراند، و رابطه ما نیز با فضا رابطه‌ای برون موضعی خواهد بود. در این شهر، جست و جوی فراروایت طراحی و برنامه ریزی شهری- که سودای آن دارد که پدیده‌های شهری را بشناسد، تحلیل کند، به نظر درآورد و، از این طریق، بتواند مدل‌های مناسب و درست سامان دهی فضایی را ارائه دهد- کاری عبث و بیهوده خواهد بود.

░▒▓ ۹. دسته‌بندی شهرسازان پسامدرن بر اساس نگرش به معنا
☱ عصر پسامدرن، دوره ظهور کثرت‌گرایی و نفی همه فراروایت‌هاست؛ در حقیقت، تمام روایت‌های بزرگ و ایده‌های آرمانی تاریخ جای خود را به بینش‌های شخصی و کوچک داده است. اکثر شهرسازان پسامدرن رویکردی چندگانه به شهر دارند و در اندیشه‌های خود از دست آورده‌ای نظام‌های فلسفی و معرفتی استفاده می‌کنند.
☱ این سخن، بدان معنی است که افکار و اندیشه‌های شهرسازان پسامدرن را به طور عمده باید براساس نگرش‌های فرهنگی و ساختارها و روابط فضایی و اجتماعی خاص و برحسب آن‌چه در عمل انجام می‌دهند، مورد ارزیابی و سنجش قرار داد. این نکته ما را به نتیجه کلی دیگری می‌رساند که معنای نهایی تفکر این شهرسازان- که همراه با مفاهیم کاملاً مجزای آن‌ها که از بسترهای متفاوت فکری و ذهنی و اندیشه‌ای سر بر می‌آورد- ماهیتی کاملاً شخصی دارد.
☱ این اندیشه‌ها را در چهار دسته قابل تقسیم‌بندی است:

☱ الف. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و رسانه‌ها (شامل الگوهایی نظیر واقعیت، مجاز، کامپیوتر و تکنولوژی‌های ارتباطی و اطلاعاتی)
☱ ب. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و نشانه‌ها (شامل مفاهیمی نظیر کولاژ و مونتاژ)
☱ ج. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر، زبان و متن (مبتنی بر جهت‌گیری‌های فلسفی، زبانی و ساختاری)
☱ د. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و معنی (شامل دغدغه‌های هنجاری، ارزشی و معنایی)

▓ الف. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و رسانه‌ها
☱ این دسته از شهرسازان اندیشه خود را بر تأثیر انقلاب اطلاعات و ارتباطات و نیز رسانه‌های گروهی و جمعی بر شکل‌گیری فضای شهر و ساخت کالبدی و فضایی آن معطوف کرده‌اند. از نظر آنان، فن‌آوری‌های جدید و کاربردهای انفورماتیک و رایانه‌ها در زندگی شهری تحول عظیمی به وجود آورده‌اند. الکترونیک چه در مفهوم عینی آن (زندگی در قطار، اتومبیل و هواپیما) و چه در استفاده از ابزار اطلاعات (رادیو، تلویزیون و اینترنت) مفاهیم جدیدی از فضا و مکان را ایجاد کرده است. از نظر آن‌ها، تکنولوژی‌های ارتباطی شهر هسته گرا و مرکزگرای مدرن را از لحاظ زمانی و مکانی در خود حل می‌کند و نوعی تمدن شهری بدون شهر به وجود می‌آورد. در بین این شهرسازان دو نگرش عمده وجود دارد: عده‌ای این تغییرات پیش آمده را مثبت ارزیابی می‌کنند و از نتایج این انقلاب و تأثیر آن بر ساخت شهرها و به وجود آمدن نوع جدید از شهر نظیر «شهر مجازی» و ارتباطات جهانی شهرها استقبال می‌کنند؛ و، در سوی دیگر، عده‌ای دیگری نیز کاملاً به این نتایج بدبین هستند و معتقدند که این رسانه‌ها به از دست رفتن فضای عمومی شهر دامن زده است.

▓ ب. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و نشانه‌ها
☱ این دسته از شهرسازان از استعاره‌هایی چون کولاژ و مونتاژ در شهر استفاده می‌کنند و شهر پسامدرن را معجونی از تصاویر متعدد و متنوع می‌دانند که در مقیاس فضایی و زمانی روی هم انداخته می‌شوند. فضای شهر، به زعم این اندیشمندان، هم‌چون تصاویر سینمایی و تلویزیونی عمل می‌کند. در این نگاه، فضای شهر به نشانه‌های مختلفی تبدیل می‌شود، نشانه‌هایی که مرز واقعیت و مجاز در آن‌ها مشخص نیست. آن‌ها معتقدند درک فضای شهر و حقیقت همین دریافت و مصرف این نشانه‌هاست و شهروند پسامدرن با این نشانه‌ها محاصره شده است.

▓ ج. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر، زبان و متن
☱ این گروه از شهر سازان به شهر به عنوان مدلی از یک متن توجه می‌کنند که بیشتر ناشی از دیدگاه‌های «پساساختارگرایانه» (post structuralism) آنان است. آن‌ها معتقدند که این بینش و نگرش به شهر نقش مردم را از کاربر به خواننده تغییر می‌دهد و تجربه شهری به فرایندی تبدیل می‌شود که در آن نویسنده (و شهرساز) هیچ نقشی ندارد و حقیقت تنها از تجربه و ادراک شخصی است که به دست می‌آید. از نظر آنان، شهرساز شهر را به عنوان یک متن می‌نویسد و این نوشتار با قرار دادن لایه‌های مختلف و مفاهیم تعدد بر روی هم به دست می‌آید و مخاطب بسته به ظرفیت و قابلیت ادراکی خود این متن را می‌خواند و این بازی زبانی و خواندن مداوم تکرار می‌شود. شهرساز با «شراکت» خود در این گسستگی و حضور یافتن در این بازی نوآوری ایجاد می‌کند و خواننده یا کاربر با «خواندن» این متن بدون هیچ گونه هدف‌گیری در میانه قطعیت و بن بست معنا به عقب و جلو می‌رود.

▓ د. تئوری مبتنی بر دغدغه‌های هنجاری و معنایی شهر
☱ این دسته از شهرسازان هیچ گونه معنایی را برای شهر مترتب نمی‌بینند و معتقدند که بازی معناشناسی فضای شهر تا بی‌نهایت ادامه دارد و هیچ‌گاه این امکان وجود ندارد که بتوان معنای نهایی و ثابت برای شهر در نظر گرفت. از نظر آنان، فضای شهری پسامدرن فضایی تعریف نشده و بی‌مرز است، فضایی که تبلور و بازتاب‌کننده روابط اجتماعی، تاریخی و هویتی است، بدون این‌که هیچ معنا و مفهومی را بازنمایی کند. این شهرسازان معتقدند که شهر محصول هیچ انگاری و بی‌مفهوم است که شهر در حالت نامتمرکز باقی می‌ماند و در خود بر غیاب یک حقیقت واحد و آشکار تأکید می‌کند. از سوی دیگر، مکانیزم‌های پیچیده زندگی شهری خودبه‌خود تغییرات وسیعی در شناخت‌شناسی شهر به وجود آورده است و کالبد شهر و زندگی شهری را دست‌خوش تغییرات بنیادی معنایی کرده است.
مأخذ: فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، در tahoordanesh
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.