حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
▬ کار قوه مقننه این شده است که به نام «عقل» و «کارشناسی»، پیوسته جلوی این و آن، و فلین و فلان اقدام قوه مجریه را که «نامعقول» میشمرد، بگیرد.
▬ آنچه اکنون روی داده، این است که ناسازهگونی دموکراسی، خود را نشان میدهد. هر روز، مجبوری یک جایش را وصله کنی.
▬ این، واقعیت دموکراسی است، که این همه، «روشنفکر اصلاحات»، سنگش را به سینه میزد.
▬ که این همه، «روشنفکر اصلاحات» سنگش را به سینه میزد.
▬ «اصلاحات» سنگش را به سینه میزد.
▬ «اصلاحات»، «دروغ» میگفت که «حق» با رأی مردم است. «روشنفکران اصلاحات» از همان ابتدا، سعی داشتند که محصول رأی آزاد مردم در انتخابات هشتاد و چهار را از طریق آراء کارشناسی سیصد اقتصاددان خود مهار کنند، و در واقع، میخواستند دموکراسی را دور بزنند و حکومت را بار دیگر، و این بار، توسط تکنوکراتها و بوروکراتهای غیرحرفهای و ناشی خود به دست گیرند.
░▒▓ و انتخابات...
▬ و در شرایطی که قوه قضائیه و قوه مقننه، بیش از هر وقت دیگر در تاریخ سی و پنج ساله خود، به قوه مجریه «گیر میدهند»،... مردم، با احساس عجیبی به سوی انتخابات میروند.
▬ در حالی که قوه مجریه به ضعیفترین و حقیرترین قوه کشور بدل شده است، در حالی که نمایندگان مجلس میتوانند از «اوین» «تحقیق و تفحص» کنند، ولی رئیس قوه مجریه نمیتواند از «اوین» «بازدید کند»، مردم، با احساس عجیبی به سوی انتخابات میروند.
▬ مردم، با احساس عجیبی به سوی انتخابات میروند؛ این احساس که دولتی انتخاب میکنند که هر خواست آنها که در وعدههای رئیس جمهور منتخب منعکس شود، باید مورد تأیید مستمر بوروکراتها و کارشناسان و سیصد اقتصاددان و نمایندگان مجلس و هزار شورای دیگر برسد، و اگر به تأیید رسید، آن گاه اجرا خواهد شد.
▬ پس، سؤال این است که این، براستی، حکومت کارشناسان و بوروکراتها و اقتصاددانان و شوراها و... نیست؟
▬ نـــــــــمیدانم که این مناقشه افروخته دولت و مجلس، تنور انتخابات را گرم میکند یا سرد؟
▬ میدانم که این مناقشه افروخته دولت و مجلس، تنور انتخابات را گرم میکند یا سرد؟ سرد... سرد... سرد... سرد...
▬ البته؛... نه. شاید گرم... گرم... گرم... گرم...؛ شاید مردم بخواهند، این بار چیزی را ثابت کنند...؛ حتماً گرم... گرم... گرم... گرم...
░▒▓ بگذار همینطور پیش بریم؛ ببینیم چی میشه...
▬ گاه، با واقعیت «تعارف» میکنیم.
▬ و اغلب، تعارف ما با واقعیت، «پشیمانی» امروز و فردا را نصیب خواهد کرد.
▬ مقصر تعارف با واقعیت هم، «عافیتطلبی» است. بگذار همینطور پیش بریم؛ ببینیم چی میشه...
▬ همینطور پیش بریم؛ ببینیم چی میشه...
▬ پیش بریم؛ ببینیم چی میشه...
▬ بریم؛ ببینیم چی میشه...
▬ ببینیم چی میشه...
▬ چی میشه...
▬ میشه...
▬ ...
▬ به گذشته خود بنگریم. چه بسیار اوقات بوده است که ما با واقعیت «تعارف» کردهایم، و با این تعارف، یک تاریخ را از دست دادهایم.
▬ و چه اندک اوقات بودهاند که از «عافیتطلبی» دست برداشتهایم، پا در میدان جهاد گذاشتهایم، و به تاریخی که میرفت از پا بیفتد، رمقی افزودهایم.
░▒▓ واقعیت دموکراسی که این همه «روشنفکر اصلاحات» سنگش را به سینه میزد
▬ دموکراسی، رژیمی است که ثباتش، دقیقاً ناشی از عدم ثبات مصالح و منافع و آرای آدمهایی است که با یکدیگر رقابت میکنند. بنابراین، نشانی از روحیه پهلوانی و قهرمانی در آن نمیتوان سراغ کرد، و این است که دموکراسی را از هر چیز دیگر مدرن، آزاردهندهتر میکند. دموکراسی از اساس، «نامرد» است. «ابنالوقت» است، و به این ابنالوقت بودن خود مینازد.
▬ لازمه دموکراسی، «جسارت» است، که به صورت آگاهیهای شهروندانهی «مردان توانمند دموکراسی» جلوهگر میشود. «مردان توانمند دموکراسی» کسانی هستند، که کمتر تأمل میکنند؛ قدری سبک و جلفاند؛ به طرز قابل ملاحظهای بیرگ و خونسرد و فارغ از همدلیاند؛ مدام حرف میزنند؛ فاقد طمأنینهاند؛ و پیوسته مشغول آزمون و خطا هستند، چرا که باید اموری را اداره کنند که در مقام مقایسه با درخشندگی آرمانهایی که برای امکانات آینده مردم تصور میشوند، فریبدهنده و مأیوس کننده هستند.
▬ به قدری که ژان ژاک روسو میگفت: «هیچ دولتی بیش از دولت دموکراتیک، زیادتر در معرض نبردهای داخلی و آشوبهای درونی نیست». به غیر از حکومت دموکراسی، هیچ نظامی آن قدر قویاً و مستمراً راغب به تغییر شکل دادن، و نیازمند مراقبت و احتیاط و ابراز شجاعت برای ابقای آن در شکل دائمیاش نیست.
▬ در حالی که دموکراسی، چنین راغب به تغییر است، در عین حال، شهروندانی را با عزم راسخ و ثبات قدم در پای صندوقهای رأی میطلبد، و این، جمع اضداد است.
▬ دموکراسی مردم را ثابت قدم میخواهد، برای تغییر؟
▬ این، چیزی است که شاید یک روشنفکر از روی مُد شلختگی، با خونسردی به زبان آورد؛ ولی در عمل، ساختن مردمی ثابت قدم، در محیطی که همه را به سمت تغییرهای عمدتاً بیمقصود هل میدهد، دشوار که نه، ناممکن است.
▬ چنان که خود روسو تصریح میکند که شاید اگر قومی به نام قوم خدایان وجود میداشت، این قوم، امور خود را به روش دموکراسی اداره میکرد، ولی این حکومت، به درد آدمیزاد نمیخورد!
▬ این مضمون، به نحو کنایهآمیزی، علاوه بر آن واقعیت که گفته شد، و واقعیات دیگر، این اذعان را هم دارد که دموکراسی، اساساً یک دین چند خدایی است، با این فرض باطل که انسانها، تک تک، خدایگان معبد اومانیته هستند.
▬ دموکراسی، در حکم اقبال کوتاه و سیاهبختی بشر است.
▬ دموکراسی، همیشه مقصد و مرام و آرزوی «اصلاحطلبانی» است که وانمود میکنند که زیر یوغ خودکامگان زندگی میکنند، هر چند که به محض تحقق آزادی به تحقیر آن دست میزنند. بدینسان، خودکامگی انواع دارد، و دموکراسی، نیرومندترین قسم آن است. تقدیر دموکراسی این است که پیوسته مطلوب و دلپسند، و در عین حال، بیاعتبار و مشمئز کننده به نظر آید. حالا متوجه میشوید که چرا دانشجویان پیرو خط دموکراسی، در تالار شهید چمران به خاتمی فحش میدادند، امروز هم به احمدینژاد فحش میدهند.
▬ سیاست و کشورداری مشرکانه دموکراسی، تصویر ارتجاع بیوقفه است، و این بازگشت بیوقفه، به نوبه خود، سمبل و نماد و مظهر خواهشهای نفسانی سیریناپذیر انسان است، و از همین رهگذر است که به مراتب بهتر میفهمیم که چرا دموکراسی، بدون اتکاء به یک هستی کامل (یزدان باری تعالی) در کسوت «حکمرانی خوب»، هیچگاه به وجود نخواهد آمد. باید فکر دیگری کرد...
░▒▓ مرگ کیش دموکراتیک
▬ باید فکر دیگری کرد...
▬ اگر سیاست ما بخواهد تعادل خود را بازیابد، باید به آن مفهومی که نیچه مراد میکرد، مرگ دموکراسی را اعلام کند.
▬ یعنی سیاستی که از یک سو، به علت مشرکانه شدن متزاید روابط انسانی، و از سوی دیگر، به جهت خشونتی که نظریهپردازان تئوری «نافرمانی مدنی» آن را میستایند، به یک نوع توحش بت شده تبدیل شده است. توحشی که چون روشنفکران مو فرفری با لباسهای شلخته و سبیلهای بناگوش در رفته، در دانشگاههای معتبر از آن حرف میزنند، با مدنیت اشتباه گرفته میشود.
▬ از نظر من، لازمه مرگ دموکراسی، آن طور که در این مقاله مطمح نظر ماست، اعادۀ حیثیت و تجدید اعتبار امر سیاسی به مثابه یک فعالیت در خدمت خط الهی کمال انسان است.
▬ ابتدا، بصیرت اخلاقی به زندگی که جز با معرفت و کسب فضیلت به دست نمیآید، و بعد، دموکراسی یا ابزارهای دیگری که برای کسب کمال ضرورت دارد.
▬ در دموکراسی خطر این هست که آدمها به سیاست بپردازند، برای نفس قدرت، و معنی این قضیه این است که آدمها، کلیه امور را منحصراً از زاویه دید دموکراسی و رقابتهای دموکراتیک نگاه کنند. همه چیز را خطی ببینند.
▬ کوشش در دموکراتیک کردن همه چیز، و همه چیز را در یک مسیر خط و خطبازی دیدن، یکی از مغلطههای تعطیلی اخلاق است؛ یکی از راههای مشرکانه کردن دموکراتیک همه چیز، و گرفتن رنگ و بوی اخلاقی از همه چیز است. او با ماست، پس همه گناهکاریهای او را توجیه میکنیم، و او در مقابل ماست، پس نیکیهای او را هم بدی جلوه میدهیم. مورد «بازدید از اوین» و «تحقیق و تفحص از اوین»، به خوبی نشان میدهد که رقابتهای سیاسی به شکلی درآمده است که لنگر حکومت الهی در این وانفسای دموکراسی باید به همه فرمان آرامش و سکون بدهد.
▬ برادر من؛ دموکراسی یک ابزار است. همان طور که چکش یک ابزار است. ما چکش را نمیکوبیم که بکوبیم. ما چکش را میکوبیم، برای آن که سرپناهی برای زائران بسازیم. اگر رقابت سیاسی، به خودی خود، موضوعیت پیدا کرد، میشود آنچه اکنون در روابط میان قوای سه گانه کشور ما میگذرد. میشود آن چه که بین اصلاحطلبان و محصول انتخابات هشتاد و چهار گذشت. این نیروهای رقیب، انگار رقابت دموکراتیک را برای خود رقابت میخواهند، و انگار در این راه از هیچ چیز، حتی تناقض فاحش در شعارها و شعورهای خود پرهیز ندارند.
▬ دموکراسی یک تدبیر سیاسی، برای پیشبرد اهداف اخلاقی است؛ آن اهداف اخلاقی که قبل از آن که دموکرات شویم، برای کمال انسان لازم شمرده شده است. پس، دموکراسی فرع بر مفهوم ما از آرمان اخلاقی زندگی است. دموکراسی، کاربرد محدودی در حل مسائل سیاسی دارد. فقط همین. فقط همین. همین. همین.
▬ فقط یک رژیم پلیسی اصلاحطلب است که میخواهد این فکر را به مردم بقبولاند که دموکراسی میتواند صلاحیت حل مسائل علمی و هنری و اخلاقی و غیر ذلک را هم دارد. فقط یک رژیم پلیسی اصلاحطلب است که میخواهد این فکر را به مردم بقبولاند که دموکراسی جایگزینی برای ولایت فقیه است، که اگر این «لنگر حکومت الهی در این وانفسای دموکراسی» نبود، الآن همه چیز از دست رفته بود، و حتی خود دموکراسی هم از شر مدعیانش مصون نمانده بود.
مآخذ:...
هو العلیم