فیلوجامعه‌شناسی

پوزیتیویسم / پوزیتیویسم منطقی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از tahoordanesh؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ اگوست کنت، در قرن نوزدهم، واژه‌ای را وضع کرد که در طول زمان دست‌خوش تحولات بسیاری شد. او واژه «پوزیتیویسم» را برای تفکری که در نظر داشت، انتخاب کرد. «کنت» استدلال کرد که جوامع سه مرحله را سپری می‌کنند، مرحله الهیاتی، مرحله متافیزیکی و مرحله علمی. در مرحله الهیاتی، مردم پدیده‌هایی مانند رعد و برق، خشکسالی و بیماری را با توسل به افعال خدا، ارواح و سحر و جادو تبیین می‌کنند. در مرحله متافیزیکی مردم به نیروهای مشاهده‌ناپذیر، ذره‌ها و نظایر آن متوسل می‌شوند، اما، مرحله علمی زمانی به دست می‌آید که به جای تبیین نحوه رخداد اشیا یا شناخت ماهیت خود اشیا، هدف علم را صرفاً پیش بینی پدیده‌ها بدانیم. کنت، می‌خواست نظامی از مراسم بزرگداشت عالمان و علم را جایگزین سالنامه سنتی ایام مقدس و جشنواره‌های مذهبی کند.
▬ شاید بتوان گفت ریشه‌های پوزیتیویسم به تجربه‌گرایی خصوصاً به تلاش هیوم برای تمایز میان معنی دارها و بی‌معنی‌ها برمی گردد. هیوم یک پوزیتیویست بود بدین معنا که درباره هرگونه رابطه علی فراتر از روابط بین تصورات ما و درباره جوهر (آنچه ورای پدیده‌ها است) و روح (هر تصوری از خود ورای جریان تصورات و انطباعات)، موضعی شکاکانه داشت. بعدها ارنست ماخ، فیزیکدان استدلال کرد که علوم فیزیکی باید تنها محدود به مشاهده پذیرها باشد و کارکرد قوانین علم فقط برای نظام‌مند کردن روابط میان تجربیات است.

░▒▓ ظهور پوزیتیویسم منطقی
▬ در قرن نوزدهم، نگاه متافیزیکی رشد زیادی یافته بود. ایده‌آلیسم و رمانتیسیسم در فلسفه رایج شدند، و مفاهیم اسرارآمیزی مانند «مطلق»، «صیرورت» (شدن) و «اراده» بسیار مورد بحث قرار می‌گرفتند. با شروع قرن بیستم واکنشی نسبت به این نوع فلسفه آغاز شد و بسیاری از فلاسفه از علم، ریاضیات و منطق به عنوان پادزهری برای آن‌چه آن‌ها در تفکر مغشوش متافیزیسین‌ها می‌دیدند، استقبال کردند. در قرن بیستم در آلمان و انگلستان فلاسفه‌ای که تحقیقات عمیق و وسیعی درباره‌ی روش علم در شناخت جهان انجام می‌دادند برای آن که خود را از پوزیتیویست‌های فرانسوی جدا کنند نام «پوزیتیویسم منطقی» را بر نگرش خود نهادند. این گروه از دانشمندان، ریاضیدان‌ها و فلاسفه که حلقه وین نام داشتند سلسله جلساتی در دهه ۱۹۲۰ تشکیل دادند که از بطن آن پوزیتیویسم منطقی شکل گرفت. آن‌ها تجربه‌گرایی «هیوم» و «ماخ» و آرمان «کنت» را برای ایجاد فرهنگی تماماً علمی و عقلی اختیار کردند.

░▒▓ معیار اعتبار علم و معرفت
▬ آنچه در کار آن‌ها تازه به نظر می‌رسید استفاده آن‌ها از منطق ریاضی بود که در آن زمان توسط «فرگه» و راسل ارائه شده بود. منطق ریاضی چارچوبی را برای آن‌ها فراهم آورد تا صورت‌بندی دقیقی از نظریه‌های علمی بیان کنند. آن‌ها بر این باور بودند، اگر بتوانند ارتباطی میان تصورات و تجربه‌های مرتبط با آن را به وضوح نشان دهند آن گاه امکان برقراری تمایزی میان جملات متافیزیکی (که از نظر آن‌ها بی‌معنی بود) از علم تجربی وجود خواهد داشت. آن‌ها معتقد بودند تمامی واژگان معنای خود را از طریق ارتباط با آن‌چه می‌توانیم تجربه کنیم به دست می‌آورند. هر چند این ارتباط ممکن است، دور باشد. مطابق این دیدگاه محتوای هر یک از تفکرات ما بایستی به نحوی با تصوراتی که ذهن از طریق تجربه حسی جهان کسب می‌کند، گره بخورد. بنا بر این، از این دیدگاه یک واژه برای معنادار شدن بایستی ارتباطی با آن‌چه می‌توان تجربه کرد، داشته باشد. پوزیتیویست‌های منطقی این معیار معنا را برای نقد متافیزیک و هر آن‌چه از دید آن‌ها علم دروغین است به کار بردند. بسیاری از پوزیتیویست‌ها استدلال کردند فرضیه‌های الهیاتی بی‌معنی‌اند. مثلاً، فرض این که خدا کاملاً خوب یا توانای مطلق است، دلالت بر هیچ چیزی که بتوان آن را از طریق حواس تجربه کرد، ندارد بنا بر این، بی‌معنی است. نمونه‌هایی از آن‌چه آن‌ها مفاهیم دروغین می‌خواندند عبارتند از: «ذات»، «شی فی نفسه»، «خیر» و «مطلق». آن‌ها می‌گفتند این مفاهیم دروغین هستند چون جملات حاوی آن‌ها هیچ چیزی را بیان نمی‌کند.

░▒▓ مدعیات پوزیتیویسم منطقی
▬ می‌توان ادعاهای بنیانی پوزیتیویست‌های منطقی را به صورت زیر خلاصه کرد:

▬ ۱. تنها شکل قابل احترام عقلانی برای اثبات، علم است.
▬ ۲. تمام حقایق یا الف: تحلیلی، پیشینی و ضروری یا به عبارتی همان‌گویی هستند یا ب: ترکیبی، پسینی و محتملند. (گزاره تحلیلی، گزاره‌ای است که صدق آن ریشه در معانی دارد و گزاره ترکیبی، گزاره‌ای است که صدق آن ریشه در امور واقع دارد)
▬ ۳. معرفت ما یا کاملاً صوری و تحلیلی مانند ریاضیات و منطق است یا نوعی از علم تجربی است.
▬ ۴. هدف فلسفه روشن کردن ساختار یا منطق علم است. فلسفه در حقیقت، معرفت‌شناسی علم و تحلیل کردن مفاهیم است.
▬ ۵. منطق برای بیان دقیق روابط میان مفاهیم، بایستی به کار گرفته شود.
▬ ۶. معیار اثبات‌پذیری معنا: یک جمله معنادار است اگر و تنها اگر تحلیلی یا از لحاظ تجربی اثبات‌پذیر باشد.
▬ ۷. اصل اثبات‌پذیری: معنای جملات (جملات غیرهمان‌گویی) همانا روش اثبات آن است. یعنی، روشی که می‌تواند به وسیله تجربه صدق آن را نشان دهد.

░▒▓ پوزیتیویسم منطقی به مثابه دشنام
▬ پوزیتیویسم منطقی که زمانی طلایه‌دار عرصه اندیشه بود اکنون، به دشنام فلسفی بدل شده است. شاید بیشترین انتقادات در تاریخ اندیشه بر این مکتب وارد شده و البته، شایسته این انتقادات نیز بوده‌اند، اما، نادیده گرفتن آن‌ها در گسترش فلسفه علم و تمام آموزه‌های آن‌ها را به یک چوب زدن، بی‌انصافی است..
▬ البته، در طول زمان پوزیتیویست‌های منطقی تحت آماج انتقادات شدید قرار گرفتند و ملاک معناداری آن‌ها به زیر سؤال رفت. پوزیتیویست‌ها نیز بیکار ننشستند و سعی کردند ملاک معناداری خود را تغییر و بهبود بخشند (شاید مهم‌ترین نقدی که بر این مکتب شد مقاله معروف کواین، دو جزم تجربه‌گرایی، بود که البته، بعدها توسط برخی فیلسوفان مانند الیوت سوبر نشان داده شد که چندان استدلالات قوی‌ای هم نداشته است). درست است که پوزیتیویست‌های منطقی این معیار معنا را برای نقد متافیزیک و هر آن‌چه از دید آن‌ها علم دروغین بود به کار بردند و استدلال کردند که فرضیه‌های الهیاتی بی‌معنایند، به مرور زمان نظر غالب شیفتگان این مکتب تغییر پیدا کرد. پوزیتیویسم منطقی به شکل خام آن دیگر مورد قبول نیست. خود اعضای گروه نیز به تدریج سعی کردند از بار منفی آن بکاهند؛ مثلاً، کارناپ بسیار تمایل داشت که به جای پوزیتیویسم منطقی از تجربه‌گرایی منطقی استفاده کند تا از بار معنایی منفی‌ای که این واژه به همراه داشت بکاهد. تلاش‌هایی نیز در همین اواخر برای احیای برخی از آموزه‌های پوزیتیویسم صورت گرفت؛ به عنوان مثال، می‌توان کتاب مایکل فریدمن با عنوان «احیای پوزیتیویسم منطقی» را نام برد و، حتی، فیلسوفی چون کواین که از نقادان این مکتب بود، در نوشته‌های اواخر عمر خود دوباره به سمت این مکتب گرایش پیدا کرد. فیلسوفانی نیز تلاش کرده‌اند تا شکل‌های پخته‌تری از «اثبات‌پذیری» ارائه دهند. تأکید پوزیتیویست‌ها بر مشاهده و آزمایش و تلاش آن‌ها برای مشخص کردن واژگان نظری و مشاهده‌ای در علم و کارهایی که کارناپ بر روی احتمالات و منطق استقرایی انجام داده هنوز مورد توجه است. به هر حال، پوزیتیویست‌ها مدتی قابل مدیدی سنت رایج در فلسفه علم بودند، اما، با ظهور نگرش‌های جدید، و کارهای متفکرانی مانند کوهن و کواین کم کم به حاشیه رانده شدند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.