برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ در اواخر قرن نوزدهم، لیبرالیسم جدید کوششی جدی و شاید منحصر به فرد بود که لیبرالهای متعهد برای انطباق کیش قدیم با واقعیتهای جدید به آن دست زدند. اگر چه این کوشش شکست خورد، اما، بیتأثیر نبود؛ میراث آن به سوسیال دموکراتهای حزب کارگر رسید.
▬ مسألهای که بیش از پیش در اواخر قرن نوزدهم مطرح میشد و میرفت که صحنهی سیاست را زیر سیطرهی خود بگیرد، بیشتر «شرایط مردم» بود تا «آزادی فردی»؛ در کانون مسأله، دو موضوع مرتبط با یکدیگر قرار داشت، ماهیت آزادی و نقش و کارکردهای دولت.
▬ لیبرالها، برخلاف عقیدهی خود مبنی بر حداقل بودن دستگاه دولت و این که آزادی اساساً به هر چه کمتر بودن قوانین، قواعد و اجبارها وابسته است، حرکت میکردند.
▬ لیبرالها به دفاع لفظی از اصول عدم مداخله، تجارت آزاد، و اقتصاد بازار ادامه میدادند و مداخله صرفاً به مثابه استثنایی بر قاعدهی کلی تجویز میشد. از دید لیبرالهای قرن نوزدهم، فضیلت اخلاقی فقط به اعمال داوطلبانه تعلق میگرفت. فضای کلی لیبرالیسم با رشد قانونگذاری و مداخلههایی که صورت میگرفت، ناسازگار بود.
▬ در بریتانیا، کوششی هماهنگ و پیگیر، جهت تجدیدنظر در مفهوم لیبرال آزادی و فلسفهی لیبرال دولت صورت میگرفت.
▬ تامس گرین (Thomas Hill Green, 1836-1882) مفهوم هستیشناختی لیبرال قدیم را که به موجب آن افراد واحدهای اولیه و جامعه مخلوقی ثانوی یا صرفاً مجموعهای از افراد بود رد کرد. او معتقد بود که بدون جامعه، حقوقی وجود ندارد. و قوانین و دولت میتوانند آزادی را اعطا کرده و افزایش دهند یا آن را محدود سازند. گرین بر این نظر بود که کمال مطلوب آزادی حقیقی، حداکثر قدرت برای کلیهی اعضای جامعهی بشری به طور یکسان است، تا قادر باشند بهترین راه را برای خویش برگزینند.
▬ این مفهوم از سه جنبه به طور جدی از مفهوم سنتی لیبرال آزادی جدا میشود یا دستکم آن را بسط میدهد. (۱) گرین، آزادی را از مفهوم «منفی» (فقدان مانع) به مفهوم «مثبت» قدرت با توانایی عملی انجام کارها تغییر میدهد. (۲) دومین جنبهای که در اندیشهی گرین به چشم میخورد، اعتنا به عنصر اخلاقی آزادی است، (۳) سومین جنبهی تفکر گرین، عنصر آشکارا تساویخواه است.
▬ گرین و لیبرالهای جدید بر این نظر بودند که قدرت یا ظرفیت مردم از طریق عمل دولت قابل افزایش است و اگر چه چنین عملی آزادی بعضی افراد را محدود خواهد کرد.
▬ اصل تساویطلبی، که به موجب آن، همه به یک اندازه حق دارند، آزادی واقعی خویش را افزایش دهند، این عمل را توجیه میکند. او نیز موافق با شاگرد خود آرنولد توینبی (Arnold Toynbee, 1889-1975)، خواستار لغو پرداخت اعانههای خارج از نوانخانه به موجب قانون متکدیان بود، چرا که، این کار را عامل تضعیف اتکاء به نفس میدانست. تأکید بر مصلحت عمومی در مقابل، منافع قشری و طبقاتی یکی از راههایی بود که لیبرالهای جدید خود را از احزاب محافظهکار و کارگر متمایز میکردند.
▬ بازگشت پیروزمندانهی حزب لیبرال به قدرت در سال ۱۹۰۶، و انجام اصلاحاتی که در چشمانداز کنونی، نخستین مرحلهی ایجاد یک دولت رفاه را نشان میدهد مؤید روند فوق بود.
▬ در این که حزب لیبرال بریتانیا، فلسفهی لیبرالیسم جدید را تمام و کمال پذیرفته بود، جای تردید هست. پذیرش این فلسفه مستلزم آن بود که دیدگاه لیبرال سنتی از دولت و رابطهی آن با جامعه تقریباً، سراپا دگرگون شود. لیبرالهای جدید نیز در نهایت نتوانستند گرایش کلی لیبرالیسم را از مسیرهای سنتی آن خارج سازند.
▬ پذیرش مداخله و اصلاحات اجتماعی از سوی حزب، بسیاری از حامیان سنتی لیبرالیسم را رماند، و آنها را به اردوگاه اتحادیهگرایان یا محافظهکاران سوق داد. هربرت اسپنسر (Herbert Spencer, 1820-1903)، در ۱۸۸۴ به مداخلهگری لیبرال حمله کرد. اسپنسر به این باور قدیمی که آزادی، غیاب موانع است، و حقوق فرد و از جمله نهاد مالکیت خصوصی، به لحاظ اخلاقی و عملی مقدم بر وجود حکومت است سخت چسبیده بود. داروینیسم اجتماعی اسپنسر، مجموعه مباحثی را در توجیه خطمشیهای خشونت و انفعال در قبال فقر و سیهروزی برانگیخت، همچنین، اصول قدیمی رقابت و نظام اقتصاد آزاد را بنیانی جدید و به ظاهر علمی بخشید.
▬ سرجنبانان لیبرالیسم جدید، آشکارا نسبت به رقابت، اتکاء به خود و مالکیت خصوصی متعهد بودند. لیبرالیسم جدید، آنچنان که بسیاری تصور میکردند، پدیدهای کاملاً جدید نبود، و بسیاری از سران آن پیوندهای خود را با پشتیانی لیبرال خویش حفظ کرده بودند.
▬ اگر حزب لیبرال برای سرمایهداری دیگر به اندازه کافی سرمایهدار نبود، آنچنان منش طبقهی متوسطی خود را حفظ کرده بود که قادر به جلب حمایت کامل طبقهی کارگر هم نبود.
░▒▓ مورد کِینز
▬ این حرکت از لیبرالیسم به سوی سوسیالیسم را میتوان در مورد جان مینارد کینز (John Maynard Keynes, 1883-1946) مشاهده نمود. نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول، چالشی با ارتدکسی تئوریک علم اقتصاد در آن زمان بود. او واکنش تقدیرگرایانه نسبت به رکود سالهای بین دو جنگ را رد میکرد. او به امکان بهبود وضع اقتصادی و تداوم رشد و پیشرفت اعتقاد داشت. وی به راه میانهی پیشرفت گام به گام روشنگری اعتقاد داشت. او نیز مانند اسمیت سرمایهداری را یک نظام اقتصادی نیکوکار میدانست، مشروط بر آن که بتوان نابرابریهای عمده و ناپایداریهای آن را از میان برد، و اطمینان داشت که این کار شدنی است.
▬ او کمونیسم را به دو دلیل اساساً لیبرال، رد میکند. اول آن که ستمگر و سرکوبگر است. دوم آن که «این مرام، با ترجیح خرمهره بر گوهر، پرولتاریای بینزاکت را در مقامی بالاتر از بورژوازی و روشنفکران قرار میدهد».
▬ کینز، حزب لیبرال را مأوای طبیعی خود میدانست. با این همه، معتقد بود که لیبرالیسم، ناگزیر بوده است رهیافت مثبتتری و مداخلهجویانهتری را در قبال اقتصاد بپذیرد.
▬ پس از جنگ جهانی دوم، این احزاب سوسیال دموکرات و کارگر بودند که اندیشههای کینز را صمیمانه پذیرا شدند.
مآخذ:...
هو العلیم