برداشت از مصطفی سروری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ انقلابهای قرن هجدهمی در اروپا، نتایج مطلوبی برای مردم به بار نیاورد و آزادیهای حاصله از آن نیز به سرعت از بین رفت، لذا، مردم دوباره دست به شورش زدند شورشها این بار نیز از پاریس شروع شد.
▬ این شورشها ریشه در تلاش مردم اروپا برای کسب آزادی داشت. این انقلابها که منحصر به قشر متوسط نبود، بلکه روشنفکران سوسیالیست نیز در آن دخیل بودند، تمام اروپا به جز انگلستان و روسیه را متأثر ساخت. انگلستان از آن جهت که دموکراسی در آن تقریباً، شکل گرفته بود و روسیه به دلیل حاکمیت استبداد شدید زیاد تحت تأثیر جو انقلابی قرار نگرفتند. این انقلابها به سرعت در تمام اروپا گسترش یافت و به همان سرعت هم سرکوب شده شکست خورد. این شورشها در آلمان و ایتالیا که علاوه بر آزادی خواهی آرزوی وحدت ملی را نیز در سر میپروراندند موجب سرخوردگی ملیون و آزادیخواهان شد. تأثیرات مهمی که این انقلابها در اروپا داشت یکی فرار مترنیخ بود که تضعیف اتریش را به دنبال داشت و دیگری تغییر رژیم سیاسی در فرانسه از پادشاهی لویی فیلیپ به جمهوری دوم و روی کار آمدن ناپلئون سوم و به تبع آن درگیری جدیدی بین فرانسه و سایر کشورهایی اروپایی.
░▒▓ الف: شروع زوال اتریش و سیادت موقت روسیه
▬ صدر اعظم جدید اتریش که به جای مترنیخ به صدارت رسیده بود (شاهزاده فن شوارزنبرگ) ، گر چه توانست شورشها را تا اواخر سال ۱۸۴۸ سرکوب کند، اما، نتوانست از تضعیف اتریش جلوگیری کند. اتریش با مشکل قومیتها در داخل امپراطوری خود مواجه بود که از نظر زبان نژاد و مذهب با هم متفاوت بودند. این عدم انسجام داخلی اتریش را در صحنه بینالمللی تضعیف کرده بود در عین حال اتریش با نفوذ فرانسه در ایتالیا نفوذ پروس در ایالات آلمان و نفوذ روسیه در بالکان نیز باید مقابله میکرد. با تمام تلاشهای اتریش فرانسه توانست با کمک پاپ در برخی از ایالات ایتالیا نفوذ کند و پروس هم با استفاده از موقعیت اقتصادی برتری که نسبت به اتریش داشت زمینه نفوذ خود را در ایالات آلمان فراهم کند.
▬ یکی از طرحهایی که دولت پروس داشت، طرح اتحاد آلمان بود که اتریش توانست آن را به تعویق بیندازد در نتیجه، آتش انتقام مردم پروس را دامن زده و شعلهور کرد. در مجموع، انقلاب ۱۸۴۸ به رغم پیروزیهای اولیه، سر آغاز زوال اتریش بود و بر عکس، روسیه که از این شورشها مصون مانده بود توانست با استفاده از مشکلات داخلی سایر قدرتهای اروپایی به صورت یک دولت قدرتمند در اروپا ظاهر شود.
░▒▓ ب: ناپلئون سوم و سیاست اروپا
▬ تأثیرات انقلابهای ۱۸۴۸ در فرانسه بسیار وسیع بود به حدی که منجر به تغییر نظام حکومتی در این کشور شد. در پی شورشهای ۱۸۴۷ و ۴۸ لویی فیلیپ مجبور به استعفا و فرار شد و در کشور نظام جمهوری اعلام شده و قانون اساسی جمهوری دوم فرانسه به تصویب رسید. براساس این قانون اساسی حق رأی برای کلیه مردان بالای ۲۱ سال به رسمیت شناخته شد. وضعیت انقلابی و اغتشاشات انقلابیون مردم را نسبت به برنامههای آنها بد بین کرد در نتیجه، مردم در انتخابات ریاستجمهوری به ناپلئون سوم برادر زاده بناپارت رأی دادند.
▬ ناپلئون سوم، پس از به قدرت رسیدن، مجلس را منحل کرده و قانون اساسی تدوین کرد که به موجب آن اقتدار رییسجمهور را بسیار بالا برد و حکومت دیکتاتوری و خودکامهای تشکیل داده و بعد از چند ماه خود را امپراتور خواند. فرانسه انقلابی، هر بار پس از انقلاب به دست دیکتاتورها میافتاد، این بار با وجود اندیشه آزادیخواهی که بر انقلاب حاکم بود مردم باز به دیکتاتور دیگری رأی دادند به این دلیل که مردم در پی کسی بودند که اولاً، بتواند اوضاع داخلی را آرام کند و ثانیاً، بتواند در صحنه بینالمللی اقتدار فرانسه را برگرداند. ناپلئون سوم در سیاست خارجی خود نظامیگری را پیش گرفت و با مطرح کردن فرانسه به عنوان حامی کاتولیکها، شرکت در جنگهای کریمه، حمایت از جنبشهای ملی در ایتالیا و بالکان و دخالت در چین و مکزیک سعی کرد که بنای کنگره وین را تضعیف و در نهایت خراب کند. سیاستهای ناپلئون سوم به تضعیف بیش از پیش اتریش انجامید و دولت روسیه را هم ضعیف ساخت.
░▒▓ ناسیونالیسم و تحقق وحدت ملی ایتالیا و آلمان
▬ ناسیونالیسم و ملتخواهی و وطنپرستی در ذات همه انسانها وجود دارد، اما، قوه محرکی لازم است تا آن را به حرکت وادارد. ظهور دولتهای ملی پس از وستفالی ناسیونالیسم را تقویت کرده و از این زمان به بعد منشأ نهادهای حقوقی - سیاسی دولتها و به عنوان اصل تمایز و تعیین مرزها در روابط بینالملل مطرح است. کنگره وین سعی کرد سدی قوی در مقابل، این احساسات ایجاد کند. در همین راستا کشورهای ضعیفتر مانند ایتالیا و آلمان را تجزیه کرده و هر بخش آنرا به قدرتی خارجی سپرد، اما، این تمهیدات نهتنها ایده ناسیونالیسم را از بین نبرد، بلکه منجر به تقویت رشد آن شد و باعث شد این احساسات رنگ و بوی انقلابی به خود بگیرد. در انقلابات ۱۸۳۰ با اندیشه لیبرالیسم در آمیخته و در انقلابات ۱۸۴۸ دموکراسی نیز در پیوند با آن قرار گرفته و زمینه بسیاری از تحولات اروپا را فراهم کرد. منبع الهام ناسیونالیسم در این دوران دو کانون مجزا است که هر کدام مفهوم خاصی از ناسیونالیسم را ایجاد میکند. ناسیونالیسم فرانسوی و ناسیونالیسم آلمانی.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم