برداشت آزاد از جان اس. مبیتی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ مفهوم زمان
▬ به رغم تنوعی که در افریقا و عقاید دینی هست، میتوان مضامین مشترکی در میان عقاید دینی افریقاییان یافت که این میزان اشتراک در میان سنت دینی سایر قارهها یافت نمیشود. از این قرار محققانی مانند سید حسین نصر از مضامین دین افریقایی سخن گفتهاند و نظر ما را به سوی آن جلب کردهاند.
▬ دین برای افریقاییها پدیدهای وجودی است، و با مسأله هستی ارتباط دارد. در زندگی سنتی، فرد در مشارکت دینی که قبل از تولد آغاز میشود و تا بعد از مرگش ادامه دارد غوطهور است. لذا، برای او، و برای جامعه بزرگتری که او بخشی از آن است، زیستن همانا درگیر شدن در صحنه نمایش دینی است؛ و این مسألهای اساسی است، زیرا، به این معنی است که انسان در جهانی دینی زیست میکند. هم آن عالم، و هم عملاً تمام فعالیتهای او در آن از طریق درک و شناخت دینی دیده و تجربه میشود. اسامی افراد در آنها معانی دینی دارند؛ صخرهها و تخته سنگها فقط اشیای صرف نیستند، بلکه اشیای دینیاند؛ صدای طبل به زبان دین صحبت میکند؛ گرفتگی خورشید یا ماه به سادگی پدیده بیصدای طبیعت نیست، بلکه پدیدهای است که با جامعهای که آن را مشاهده میکند سخن میگوید، که اغلب از فاجعهای قریبالوقوع خبر میدهد. مثالهای فراوانی از این قبیل وجود دارد. مسأله این است که برای افریقاییها، کل هستی پدیدهای دینی است؛ انسان عمیقاً وجودی دینی است که در جهانی دینی زندگی میکند. ناتوانی در درک و شناخت این نقطه آغازین، میسیونرها، مردمشناسان و مدیران استعماری و دیگر نویسندگان خارجی ادیان افریقایی را نه فقط به شناخت نادرست ادیان، بلکه به ناتوانی در شناخت مردم افریقا هدایت کرده است.
░▒▓ رابطه هستیشناسی و انسانشناسی در باور مردم افریقا
▬ دین افریقاییها، نحوی هستیشناسی انسانمحور است، به این معنی که هر چیزی بر اساس ارتباط آن با انسان دیده میشود. این مقولهها عبارتند از:
۱. خدا به عنوان تبیین نهایی خلقت و حفظ و بقای هم انسان، و هم تمام موجودات
۲. ارواح از موجودات وراء انسانی و ارواح آدمهایی که در گذشتهای دور فوت کردهاند تشکیل میشوند.
۳. انسان موجودی زنده است و شامل کسانی میشود که متولد خواهند شد.
۴. حیوانات و گیاهان، یا بقیه حیات زیستی.
۵. اشیا و پدیدههای فاقد زندگی زیستی.
▬ اگر به شیوه انسان مدارانه بحث شود، خدا مبدع انسان است. ارواح، سرنوشت آدم را رقم میزنند. بدین ترتیب، انسان مرکز این وجودشناسی است؛ حیوانات، گیاهان و پدیدهها و اشیا محیطی را تشکیل میدهند که انسان در آن زندگی میکند، ابزاری برای هستی را فراهم میسازند و اگر نیاز باشد انسان با آنها رابطه عرفانی برقرار میکند. این وجودشناسی انسانمحورانه، اتحاد و همبستگی کاملی است که هیچ چیز نمیتواند آن را بشکند یا نابود کند. نابودی یا از بین بردن یکی از این مقولهها همانا نابودی کل هستی از جمله نابودی خالق هستی است که این امکانناپذیر است. نحوهای از هستی مستلزم همه صورتهای دیگر است و باید تعادلی برقرار باشد تا این انحاء هستی نه بسیار از یکدیگر دور شوند و نه بسیار به یکدیگر نزدیک گردند. علاوه بر این پنج مقوله به نظر میآید نیرو، قدرت و توانی وجود دارد که در تمام جهان ساری است. خداوند منبع و نظارتکننده نهایی این نیرو است؛ اما، ارواح به بخشی از آن دسترسی دارند. تعداد کمی از انسانها دانش و توان بهره بردن، تحت تأثیر قرار دادن و استفاده از آن را دارند، نظیر درمانگران، جادوگران، روحانیون و باران سازان که برخی در جهت خیر و برخی دیگر در جهت شر جامعهشان عمل میکنند.
░▒▓ مفهوم افریقایی زمان
▬ برای این که دیده شود چگونه این هستیشناسی با نظام دینی جور در میآید، باید درباره مفهوم افریقایی زمان به عنوان کلیدی برای درک و شناختمان از مفاهیم اساسی فلسفی و دینی بحث نمود. شاید مفهوم زمان کمک کند تا عقاید، نگرشها، آداب و رسوم و طریقه معمول زندگی مردم افریقایی را نه تنها در ساختار سنتی، بلکه در شرایط جدید (چه سیاسی، اقتصادی، آموزشی یا زندگی کلیسایی) بیان کند:
░▒▓ الف: زمان بالقوه
▬ مسأله زمان در زندگی سنتی مردم افریقا از لحاظ دانشگاهی اهمیت اندکی دارد. زمان برای آنان آمیزهای از حوادثی است که اتفاق افتاده است، وقایعی که اکنون، پدید میآیند و نیز آن وقایعی که به طور اجتناب ناپذیری یا بیدرنگ اتفاق میافتند. آنچه اتفاق نیفتاده یا احتمال ندارد که بیدرنگ اتفاق افتد در مقوله «بی زمانی» قرار میگیرد. آنچه وقوعش حتم است یا درون ضرب آهنگ پدیدههای طبیعی قرار میگیرد، در مقوله زمان بالقوه یا اجتنابناپذیر است. مهمترین نتیجهای که از این باور به دست میآید این است که، بر طبق عقاید یا مفاهیم سنتی زمان پدیدهای دو بعدی است، با گذشتهای طولانی، زمان حال و فیالواقع هیچ آیندهای. مفهوم طولی زمان در اندیشه غربی، با گذشتهای نامعین، حال و آیندهای نامحدود، عملاً با تفکر افریقایی بیگانه است. آینده واقعاً وجود ندارد، زیرا، حوادثی که در آن قرار دارد اتفاق نیفتادهاند. آنها تحقق نیافته، بنا بر این، نمیتوانند آینده را بسازند، اما، اگر حوادث آینده به طور حتم اتفاق بیفتد، یا درون ضرباهنگ اجتنابناپذیر طبیعت واقع شوند، در بهترین شرایط زمان بالقوه را میسازند و نه زمان واقعی را. آنچه هم اکنون، اتفاق میافتد بیهیچ شک آینده را آشکار میکند، اما، وقتی حادثهای اتفاق افتد، دیگر در آینده نیست، بلکه در حال و گذشته است. پس، زمان واقعی آن چیزی است که در حال یا گذشته قرار دارد. به جای این که به جلو برود «به عقب» حرکت میکند؛ و در اصل مردم افکار خود را متوجه آنچه اتفاق افتاده میکنند و نه چیزهای آینده.
▬ این آگاهی از زمان که دو بعد حال و گذشته بر آن حاکم است بر درک و شناخت یک افریقایی، از فرد، جامعه و جهانی که پنج مقوله وجودی مذکور در بالا را تشکیل میدهد غلبه دارد.
▬ زمان، بایستی به تجربه درآید، تا معنای آن درک شود، و واقعیت یابد. فرد زمان را تا حدی در زندگی شخصی خود میشناسد، و تا حدی از طریق جامعهای که نسلها پیش از تولد او وجود داشت تجربه میکند. چون آنچه آینده است تجربه نشده است، حسی را برنمیانگیزد؛ بنا بر این، نمیتواند بخشی از زمان را تشکیل دهد، و مردم نمیدانند چگونه درباره آن بیندیشند. البته، مگر چیزی باشد که در درون ضرباهنگ پدیدههای طبیعی واقع میشود. در زبانهای افریقای شرقی، کلماتی واقعی یا تعابیری که مفهوم آینده دور را بیان کند وجود ندارد. سه زمان فعل که به آینده اشاره دارد دورهای حدود شش ماه را در بر میگیرد، حداکثر یا بیشتر از دو سال. وقایع نزدیک میبایستی در محدوده این زمانهای فعل قرار گیرد در غیر این صورت چنین وقایعی ورای افق آن چیزی قرار میگیرد که زمان حقیقی را میسازد. در نهایت میتوانیم بگوییم که این آینده کوتاه فقط بسط و امتداد زمان حال است. مردم به حوادث آینده دور حداکثر دو سال از زمان حال علاقه اندکی دارند، یا اصلاً علاقهای ندارند؛ و زبانهای آنان فاقد کلماتی است که بتوان به واسطه آنها چنین حوادثی را درک و بیان نمود.
░▒▓ ب ـ محاسبه زمان و گاه شماری
▬ هنگامی که افریقاییها زمان را محاسبه میکنند، برای هدفی خاص و دقیق و در رابطه با حوادث است و نه صرف محاسبه ریاضی. از آنجا که زمان آمیزهای از رویدادهاست، مردم نمیتوانند آن را در خلأ محاسبه کنند و این کار را نمیکنند.
░▒▓ تقویمهای عددی و تقویمهای پدیداری در جوامع افریقایی
▬ تقویمهای عددی، با یکی دو استثنا در جوامع سنتی افریقایی وجود ندارد. اگر چنین تقویمهایی وجود داشته باشد، چندان قدمتشان زیاد نیست، شاید به چند دهه اخیر برمی گردد، و مطمئناً سابقه آنها به قرنها نمیرسد. به جای تقویمهای زمانی چیزهایی وجود دارند که ما میتوانیم آنها را تقویمهای پدیداری بنامیم، که در آن حوادث یا پدیدههایی که زمان را تشکیل میدهند در رابطه با یکدیگر و همان طور که اتفاق میافتند یعنی، زمان را میسازند محاسبه یا لحاظ میشوند. به طور مثال، مادر باردار ماههای قمری بارداری خود را محاسبه میکند؛ مسافر روزهایی را که باید راه برود (در سالهای گذشته) تا از بخشی از کشور به بخش دیگر برود محاسبه میکند. روز، ماه، سال، زمان زندگی یک شخص، یا تاریخ بشر، تماماً بر حسب حوادث خاص خود آنها محاسبه یا تقسیم میشوند، زیرا، همین حوادث است که آنها را معنی دار میکند. برای مثال، طلوع خورشید، رویدادی است که همه افراد جامعه آن را درک میکنند. بنا بر این، مادامی که خورشید طلوع میکند، این که در ساعت پنج صبح طلوع کند یا هفت صبح مهم نیست. وقتی کسی میگوید که دیگری را در هنگام طلوع خورشید خواهد دید، مهم نیست که ملاقات ساعت پنج صبح انجام میگیرد یا ساعت هفت صبح، زیرا، وعده ملاقات در طول دوره معمول بالا آمدن خورشید است. به همین شکل، مهم نیست که مردم ساعت نه به تختخواب بروند یا ساعت دوازده شب مهم رفتن به تختخواب است، این که یک شب ساعت ده و شب دیگر نیمه شب این کار را صورت دهند بیاهمیت است.
░▒▓ تفاوت زمان در جامعه افریقا و جامعه غربی
▬ برای این مردم زمان وقوع حادثه معنی دارد و نه لحظه دقیق آن. در جامعه غربی یا صنعتی، زمان کالایی است که باید از آن استفاده کرد و خرید و فروخت؛ اما، در زندگی سنتی افریقایی، زمان را باید خلق یا ایجاد کرد. انسان برده زمان نیست. بلکه او هر قدر بخواهد زمان را میسازد. وقتی خارجیها بخصوص از اروپا و امریکا به افریقا میآیند میبینند مردم در جایی نشستهاند، بدون این که آشکارا هیچ کاری انجام دهند، اغلب اشاره میکنند که «این افریقاییها با بیکار نشستن وقت را تلف میکنند!»، حرف معمول دیگرشان این است: «آه همیشه افریقاییها دیر میکنند!»، توسل به چنین قضاوتهای شتابزدهای آسان است، اما، این قضاوتها ناشی از عدم اطلاع از مفهوم زمان برای اقوام افریقایی است. کسانی که در جایی نشسته دیده میشوند، حقیقتاً وقت را تلف نمیکنند. بلکه منتظر زمان یا در فرایند زمان هستند.
░▒▓ مفهوم بنیادین زمان زیربنای رفتارهای مردم افریقایی در روستاها
▬ کسی نمیخواهد این نقطه کوچک را به کار بگیرد، اما، قطعاً مفهوم بنیادین زمان زیربنای رفتارهای مردم افریقایی در روستاها را تشکیل میدهد و تا حد زیادی زندگی کسانی را که در شهرها کار میکنند. در میان چیزهای دیگر، زندگی اقتصادی مردم عمیقاً متکی به تصور آنها از زمان است؛ و بسیاری از اعمال و عقاید دینی با این مفهوم بنیادی از زمان ارتباط تنگاتنگی دارند. روز در زندگی سنتی بر حسب رویدادهای مهم محاسبه میشود. به طور مثال در میان قبله «انگور» ساعت دوازده ظهر وقت استراحت مردم و گله است از چاهها و رودخانههاست قبل از آنکه گلهها برای آبخوری به آنجا رانده شوند (وگرنه ممکن است آن را آلوده کرده یا به کسانی که آب را حمل میکنند آزار برسانند. ساعت دو بعد از ظهر زمان آب خوردن گلههاست و چوپانان آنها را به محلهای آبخوری هدایت میکنند. ساعت سه بعد از ظهر زمان ترک محلهای آبخوری و چریدن دوباره است. ساعت هفت بعد از ظهر دوباره وقت دوشیدن شیر گاوها قبل از خواب است، و در این هنگام روز واقعاً به پایان میرسد)
░▒▓ ماه قمری به جای ماههای شمارشی
▬ ماه قمری به دلیل وقوع تغییرات در ماه به جای ماههای شمارشی به حساب میآید. در زندگی مردم، برخی رخدادهای معین با ماههای خاصی ارتباط دارند، از این رو، ماهها بر طبق حوادث مهم واقع در آن یا شرایط غالب جوی نامگذاری میشوند. برای مثال، ماه «گرم»، یا ماه اولین بارانها، ماه وجین کردن علف، ماه برداشت لوبیا، ماه شکار و غیره وجود دارد. مهم نیست که ماه شکار بیست و پنج روز بکشد یا سی و پنج روز: رویداد شکار چیزی مهمتر از طول بسیار دقیق ماه است. ماه اکتبر «خورشید» نامیده میشود، زیرا، در این زمان خورشید بسیار گرم است. ماه دسامبر «به عمویت آب بده» نامیده میشود، زیرا، آب بسیار کم است و مردم به سهولت تشنه میشوند. ماه فوریه «بگذار زمین را بکنند» نامیده میشود، زیرا، در این زمان است که به زودی باران خواهد بارید و مردم شروع میکنند به آماده کردن مزارعشان برای کاشتن بذر. ماه مه «دانه گندم در خوشه» نامیده میشود، زیرا، در این زمان دانه شروع به ثمره دادن میکند. ژوئن «ماه کثیف» نامیده میشود، زیرا، بچهها حالا میتوانند دانه تازه را بخورند و با این کار دهانشان را کثیف میکنند. جولای به نام «علف خشک» معروف است، زیرا، باران متوقف میشود، زمین خشک شده و علفها شروع میکنند به پژمرده شدن. آگوست «دانه شیرین» نامیده میشود و این زمانی است که مردم دانه شیرین برداشت میکنند و میخورند. سپتامبر به نام «درخت سوسیس» معروف است، زیرا، در این زمان درخت سوسیس (گیگالیای افریقایی) این میوه شبیه سوسیس بزرگ به نظر میآید، و دوره دوازده ماه این گونه کامل میشود، پدیدههای طبیعی یک بار دیگر خود را تکرارمی کنند و سال پایان میپذیرد.
░▒▓ سال در باور دینی مردم افریقا
▬ سال نیز از حوادث تشکیل شده است، اما، در مقیاسی وسیعتر از رویدادهایی که روز یا ماه را تشکیل میدهند. جایی که جامعه کشاورزی است، این فعالیتهای فصلی است که سال کشاورزی را تشکیل میدهد. برای نمونه، نزدیک خط استوا مردم دو فصل باران و دو فصل خشک را میشناسند. وقتی تعداد دورههای فصل کامل میشود، سال نیز کامل میگردد. زیرا، این چهار فصل اصلی است که تمام سال را میسازد. تعداد واقعی روزها مهم نیست، زیرا، سال نه به شیوه تعداد دقیق روزها، بلکه براساس وقوع حوادث محاسبه میشود. از این رو، ممکن است یک سال سیصد و پنجاه روز و سال بعد سیصد و نود روز داشته باشد. پس، سالها ممکن است از نظر طول با یکدیگر فرق داشته باشند و اغلب فرق دارند، اما، از نظر فصلها یا حوادث جاری تفاوت نداشته باشند. از آنجا که سالها از نظر طول ریاضی با یکدیگر متفاوتاند، تقویمهای عددی در زندگی سنتی، بیمعنی و ناممکن هستند. جدای از محاسبه سال، مفهوم زمان افریقایی بیتفاوت و خاموش است. مردم انتظار دارند که سالها درضرباهنگی بیپایان مانند روز و شب، و مانند هلال یا بدر شدن ماه بیایند و بروند. آنان انتظار دارند رخدادهای ماه باران، کاشت، برداشت، فصل خشک، دوباره فصل باران، دوباره کاشت و غیره تا ابد ادامه یابد. هر سال میآید و میرود و به بعد زمان گذشته اضافه میگردد. برای آنان زمان بیپایان یا ابدیت چیزی است که تنها در محدوده زمان گذشته واقع است یعنی، چیزی شبیه زمان نامعین (زمنی) است (آن سوی افق رخدادهائی قرار دارد که تجربه و تاریخ بشر را میسازند) .
░▒▓ مفهوم زمان گذشته، حال و آینده
▬ همان طور که ملاحظه شد، در مورد چند ماه آینده به بعد، باور افریقایی از زمان بیتفاوت و خاموش است. یعنی، این که آینده جدا از تجسم زمان حال نسبتاً کوتاه تا دو سال دیگر، به عنوان زمان واقعی تقریباً، ناموجود است.
░▒▓ ساسا در اندیشه افریقایی
▬ ساسا مفهوم فوریت، نزدیکی، و زمان حال را دارد؛ و زمانی را شامل میشود که برای مردم اهمیت فوری و بیواسطه دارد، زیرا، به «زمان» و «فضا»یی که آنها وجود دارند اشاره دارد. آنچه در آینده رخ خواهد داد بسیار کوتاه است. باید همچنین، باشد، زیرا، هر رویداد معناداری در آینده باید چنان بیواسطه و حتمی باشد که مردم تقریباً، آن را تجربه کرده باشند. از این رو، اگر آن رخداد دور باشد، یعنی، بیشتر از دو سال از زمان کنونی نمیتوان آن را درک کرد و دربارهاش صحبت نمود؛ و خود زبانها دارای زمانهای فعل برای تحت پوشش قرار دادن آن بعد زمانی آینده دور نیستند. وقتی رخدادی در آینده دور اتفاق میافتد، واقعیت آن کاملاً بیرون یا فراتر از افق دوره ساسا است. از این رو، ساسا در اندیشه افریقایی، آن چیزی را که در مفهوم غربی و طولی زمان به عنوان آینده محسوب میشود «در خود فرو میبرد» . حوادثی که در بعد ساسا (زمان از آنها تشکیل میشود) باید در شرف وقوع یا در حین رخ دادن یا اخیراً تجربه شده باشند. ساسا دورهای بسیار پرمعنی برای فرد است، زیرا، او خاطرهای شخصی از رویدادها یا پدیدههای این دوره دارد، یا به زودی آنها را تجربه خواهد کرد. ساسا حقیقتاً امتداد تجربی لحظه حال است که به آینده کوتاه و به زمان نامحدود گذشته (یا زمنی) کشیده میشود. ساسا از لحاظ عددی یا ریاضی ثابت و مستمر نیست. هر چه که شخص پیرتر باشد، دوره ساسای او طولانیتر است. جامعه نیز ساسای مخصوص به خود را داراست، که از ساسای فرد وسیعتر است، اما، هم برای فرد، و هم جامعه لحظه بسیار حیاتی نقطه حال است. ساسا قلمرویی از زمان است که در آن مردم از وجود خود آگاهاند، و در درون آن مردم خود را هم در زمان آینده کوتاه وهم بخصوص درگذشته لحاظ میکنند (زمنی). ساسا در خودش بعد زمانی کامل و پر است، با آینده کوتاه، زمان حال پویا و گذشته تجربه شده خود. ما میتوانیم آن را زمان مایکرو (زمان کوچک) بنامیم. زمان کوتاه برای فرد یا جامعه به واسطه تجربه یا مشارکت آنان در آن معنی دار است. زمنی محدود به آن چیزی نیست که در زبان انگلیسی به آن زمان گذشته میگویند. هم چنین آن زمان گذشته، حال و آینده خاص خود را داراست، اما، در مقیاسی گستردهتر، میتوانیم آن را زمان مکرو (زمان بزرگ) بنامیم. زمنی به اساساً روی هم میافتند و از هم جدایی ناپذیرند. ساسا، زمنی را میپروراند یا در آن ناپدید میگردد، اما، قبل از این که رویدادها در زمنی تجسم یابند، باید در بعد ساسا تحقق یا واقعیت یابند. هنگامی که این اتفاق میافتد، آن وقت رویدادها از ساسا به سمت زمنی «حرکت میکنند». لذا، زمنی دورهای میشود که هیچ چیز نمیتواند از آن فراتر برود. زمنی گورستان زمان، دوره پایانی، و بعدی است که هر چیزی در آن نقطه توقف خود را مییابد. زمنی مخزن تمام پدیدهها و رخدادهاست و اقیانوس زمان است که هر چیزی در واقع، یتی که نه بعد دارد و نه قبل جذب میشود. هم ساسا وهم زمنی دارای کیفیت و کمیت هستند. مردم آنها را در ارتباط با یک حادثه یا پدیده، بزرگ، کوچک، کم، کوتاه، دراز و غیره مینامند. غالباً ساسا افراد و محیط بیواسطه آنها را باهم پیوند میدهد. ساسا دورهای از زندگی توأم با آگاهی است. از طرف دیگر، زمنی دوره اسطورهای است که حس بنیان و یا امنیت به دوره ساسا میبخشد، و تمام مخلوقات را بهم پیوند میدهد، از این رو تمام چیزها در درون زمان مکرو یا بزرگ جمع میگردند.
░▒▓ مفهوم تاریخ و ما قبل تاریخ
▬ هر فرد افریقایی تاریخی خاص خود دارد. این تاریخ از زمان ساسا به زمنی به سمت عقب و از لحظه تجربهای عمیق به سمت زمانی که هیچ چیز نمیتواند از آن فراتر رود حرکت میکند. در اندیشه سنتی افریقایی، هیچ تصوری از تاریخ که به طرف جلو یا به سوی آینده نهایی، یا به طرف پایان جهان در حرکت باشد وجود ندارد. از آنجا که آیندهای فراتر از چند ماه وجود ندارد، نمیتوان انتظار آیندهای را داشت که طلیعه عصری طلایی باشد، یا وضعیتی که از بنیان با آنچه در ساسا یا زمنی وجود دارد متفاوت است. تصور امید به منجی یا نابودی نهایی عالم، در مفهوم سنتی تاریخ جایی ندارد. از این رو، مردم افریقا هیچ «اعتقادی به پیشرفت» یعنی، این اندیشه که رشد و تکامل فعالیتها و دستاوردهای انسانی از درجات پایین به بالا حرکت میکند ندارند. مردم نه برای آینده دور نقشه میکشند و نه «قصری در فضا درست میکنند» . مرکز جاذبه برای اندیشه و فعالیتهای بشری در دوره زمنی است، که ساسا به طرف آن حرکت میکند. مردم به زمنی چشم دوختهاند، زیرا، «برای آنان دنیای دیگری بعد از این دنیا»، مانند آنچه در دین یهودی و مسیحی یافت میشود وجود ندارد.
░▒▓ اسطورهها در مورد تاریخ، و هم ماقبل تاریخ
▬ هم تاریخ، و هم ماقبل تاریخ، تحت نفوذ و سیطره اسطوره است.
▬ در سراسر قاره افریقا، اسطورههای بسیاری درباره تبیین موضوعاتی از قبیل خلقت جهان، انسان نخستین، کنار کشیدن ظاهری خدا از عالم بشری، منشأ قبیله و آمدن آن به سرزمین کنونی، و غیره وجود دارد. مردم پیوسته به زمنی مینگرند، زیرا، زمنی اصولی را در بردارد که ساسا بر روی آنها قرار دارد و توسط آنها قابل تبیین است و درک میشود. زمنی معدوم نیست، بلکه دورهای پر از فعالیتها و رخدادهاست. با نگاه به زمنی است که مردم به تبیین خلقت جهان، فرا رسیدن مرگ، تکامل زبان و آداب و رسوم پیدایش حکمت و دانایی خود و غیره میپردازند. «عصر طلایی» در زمنی قرار دارد، و نه در آینده بسیار نزدیک یا آیندهای که وجود ندارد. چنین تاریخ و ماقبل تاریخی میل دارد در سنتی شفاهی و بهم فشرده تمرکز یابد و از نسلی به نسل دیگر منتقل گردد. اگر چنین سنتهایی را با مقیاس زمانی ریاضی تطبیق کنیم، به نظر میآیند که فقط چند قرن را میپوشانند در حالی که در واقع، به زمانی بسیار دورتر امتداد مییابند؛ و برخی از آنها چون به صورت اسطورهها بیان میشود، هرگونه تلاشی را برای توصیف آنها بر اساس مقیاس زمانی ریاضی ناممکن میسازند. در هر صورت، تاریخ شفاهی، هیچ تاریخی که بتوان آن را به خاطر سپرد ندارد. انسان به جایی در عقب مینگرد که از آنجا آمده است، و انسان مطمئن است که هیچ چیزی این عالم را به انتها نخواهد رساند. بر حسب این تفسیر از دیدگاه مردم افریقا نسبت به تاریخ، اسطورههای بیشماری درباره زمنی وجود دارند، اما، هیچ اسطورهای درباره آخر دنیا موجود نیست، زیرا، زمان انتها ندارد. مردم افریقا انتظار دارند که تاریخ در ضرب آهنگ حرکت از ساسا به طرف زمنی برای همیشه ادامه یابد، و چیزی وجود ندارد که حکایت کند این ضرباهنگ هرگز به پایان خواهد رسید: روزها، ماهها، فصلها، و سالها پایان ندارند، همان طور که پایانی برای ضرب آهنگ تولد، ازدواج، زایش و مرگ وجود ندارد.
░▒▓ مفهوم زندگی انسان در ارتباط با زمان
▬ زندگی انسان ضرب آهنگ دیگری در طبیعت دارد که هیچ چیز نمیتواند آن را نابود کند. در سطح فردی، این ضرب آهنگ شامل تولد، بلوغ، رشد، ازدواج، زایش، کهولت، مرگ، ورود به اجتماع در گذشتگان و بالاخره، ورود به جمع ارواح است. این نوع ضرباهنگ وجودی است و اینها لحظههای کلیدی در زندگی فردی میباشند. در سطح جامعه یا ملی، فصلها یا فعالیتهای گوناگونشان مانند، افشاندن بذر، کشت، برداشت، و شکار وجود دارد. به رویدادها یا لحظههای کلیدی توجه بیشتری میشود تا رویدادهای دیگر، و اغلب با مراسم و مناسک دینی نشان داده میشوند. رویدادهای غیر عادی یا رویدادهای دیگر که در این ضرباهنگ نمیگنجند، مانند گرفتگی ماه یا خورشید، خشکسالی یا تولد دوقلو و امثال آنها، معمولاً، بدشگون تصور میشوند یا حوادثی به حساب میآیند که توجه خاص اجتماع را میطلبد که این ممکن است شکل فعالیتی دینی را به خود بگیرد. رویداد غیر طبیعی یا غیر معمول هجوم به توازن و هماهنگی وجودی است.
░▒▓ مرگ و فناپذیری
▬ هر قدر که فرد پیرتر میشود، او در واقع، به طور تدریجی از ساسا به سوی زمنی در حرکت است. تولدش روند آرامی است که بسیار دیرتر پس، از تولد فیزیکی شخص به پایان میرسد. در بسیاری از جوامع، یک شخص تا زمانی که از میان کل فرآیند فیزیکی تولد، مراسم نامگذاری، بلوغ و آیینهای تشرف و بالاخره، ازدواج (و، حتی، زایش) عبور نکند، انسان کامل شناخته نمیشود. در آن وقت است که او به طور کامل «زاده میشود» و شخص کامل میگردد. به همین صورت، مرگ فرآیندی است که به تدریج شخص را از دوره ساسا به زمنی منتقل میکند. پس، از مرگ جسمانی، در ساسا فرد به حیات خود ادامه میدهد و فوراً از آن ناپدید نمیگردد. دوستان و خویشانی که او را در این زندگی میشناختند و کسانی که پس، از او زنده ماندهاند یاد او را گرامی میدارند. آنان نام او را به یاد میآورند، اگر چه لزوماً با اسم به او اشاره نمیکنند، و شخصیت، منش، کلمات و حوادث زندگی او را به خاطر میآورند. اگر او ظاهر شود (آن طور که مردم معتقدند)، با نام شناخته میشود. افراد متوفی عمدتاً به افراد مسنتر اعضای خانوادههای در قید حیاتش ظاهر میشوند، و به ندرت یا هرگز بر کودکان ظاهر نمیشوند. آنان بر کسانی ظاهر میشوند که دوره ساسای آنها از همه طولانیتر است.
░▒▓ شناسایی به واسطه نام
▬ شناسایی به واسطه نام بسیار مهم است. ظهور اشخاص متوفی، و شناخت او با نام، تا زمانی که کسی زنده است و زمانی شخصاً او را با نام میشناخت، ممکن است تا سه یا چهار نسل ادامه یابد. با وجود این، وقتی آخرین فرد که شخص متوفی را میشناخت، بمیرد، شخص درگذشته از افق دوره ساسا ناپدید میشود؛ و در عمل تا جایی که به پیوندهای خانواده مربوط است، اکنون، کاملاً مرده شناخته میشود. او در دوره زمنی غوطهور میشود، اما، در حالی که شخص درگذشته با نام یادآوری میشود، او واقعاً مرده شناخته نمیشود: او زنده است، و چنین فردی را مرده زنده مینامند. مرده زنده کسی است که به لحاظ جسمی مرده، ولی، در خاطره کسانی که او را در دوره زندگیاش میشناختند و نیز در عالم ارواح زنده است.
░▒▓ فناناپذیری شخصی
▬ از اینرو تا مدتی که یاد مرده زنده به خاطر آورده میشود، او در حالت فناناپذیری شخصی است. این فناناپذیری شخصی در تداوم جسمی فرد از طریق زاد و ولد واقعیت خارجی پیدا میکند، لذا، فرزندان خصوصیات والدین و یا اجداد خود را به ارث میبرند. از دیدگاه بازماندگان، فناناپذیری شخصی در کارهایی از قبیل احترام به اموات، اهدای غذا به آنان، ریختن شراب و به کار بستن دستورات آنان چه در دوره حیات و یا در غیبتشان به نمایش درمی آید و یا واقعیت خارجی پیدا میکند. این مفهوم فناناپذیری شخصی میبایستی به ما در درک اهمیت دینی ازدواج در جوامع افریقایی کمک کند. اگر شخص خویشاوندان نزدیکی نداشته باشد زمانی که جسماً مرده است، هیچکس او را به حساب نمیآورد و مانند شعلهای که خاموش میشود از هستی انسانی ناپدید میگردد. از اینرو ازدواج برای هر شخصی وظیفهای دینی و وجودی است، و اگر فرد بدون فرزند یا فقط دختر داشته باشد، همسر دیگری را میگیرد تا از طریق او فرزندان (یا پسران) به دنیا آیند، تا پس، از او به حیات خود ادامه دهند و او را در فناناپذیری شخصی (همراه با دیگر اموات خانواده) نگه دارند. زایش تنها راه مطمئنی است که فرد از فناناپذیری شخصیاش جدا نشود. عمل ریختن شراب (آبجو، شیر یا آب)، یا دادن وعدههای غذا به مردگان زنده، نمادهای مشارکت، دوستی و یادآوری است. آنها قیدهای مرموزی هستند که مردگان زنده را به خویشاوندان در قید حیاتش پیوند میدهند. از این رو، این کارها در خانواده اجرا میگردد. مسنترین فرد خانواده کسی است که طولانیترین ساسا را دارا هست، پس، او بیشترین خاطره را از شخص درگذشته دارد. این اوست که از طرف تمام اعضای خانواده این مراسم یادبود را انجام میدهد و بر آنها نظارت دارد، و (هنگامی که موقعیت ایجاب کند) غذای نمادین را به نیت تمام مردههای زنده خانواده هدیه میدهد، حتی، اگر به یک یا دو شخص متوفی بنام و مقام (مثلاپدر بزرگ یا پدر) اشاره شود. در اینجا به اصطلاح چیزی به اسم «پرستش اجداد» وجود ندارد، حتی، اگر ممکن است این اعمال به چشم بیگانگانی که با این شرایط آشنا نیستند این گونه به نظر رسد. با گذشت زمان، مردگان زنده در ماورای افق دوره ساسا فرو میروند. این زمانی است که دیگر کسی زنده نیست که شخصاً او را با اسم به خاطر آورد. در این هنگام روند مرگ کامل میگردد. اما مردگان زنده کاملاً از هستی ناپدید نمیشود: آنها در این هنگام وارد مقام فناناپذیری جمعی شان نابود میگردد و به عدم برگردانده میشوند. و این بدترین مجازات ممکن برای هر شخصی است. در گذشتگان از این وضع متنفرند و زندگان تمام توان خود را به کار میگیرند تا از آن اجتناب نمایند، زیرا، از آن وحشت دارند که بدبختی و بیماریها به سراغ کسانی بیاید که خویشان درگذشته خود را فراموش میکنند. شگفت این که اگر گفته میشود مرگ در «پیش روی» هر فرد قرار دارد با این وجود، این حادثهای مربوط به «آینده» است؛ اما وقتی کسی میمیرد، آن فرد به مقام فناناپذیری شخصی که نه در آینده، بلکه در زمنی قرار دارد وارد میشود.
░▒▓ زمان و فضا
▬ زمان و فضا پیوند تنگاتنگی با یکدیگر دارند، و اغلب از یک کلمه برای هر دو استفاده میشود. همان گونه که در مورد زمان صادق است، این مضمون و محتوی است که فضا را تعریف میکند. آنچه به نظر مردم بیشتر اهمیت دارد، چیزی است که از نظر جغرافیایی نزدیک است، درست همان طور که ساسا نوعی زندگی را در بردارد که مردم آن را تجربه میکنند. به این دلیل، افریقاییها بویژه با زمین پیوستگی دارند، زیرا، جلوه عینی هم زمنی، و هم ساسا میباشد. زمین هم برای آنها ریشههای هستی را تولید میکند، و هم به گونهای اسرارآمیز آنها را به مردگانشان متصل میگرداند. مردم روی قبرهای اجدادشان راه میروند؛ و این ترس وجود دارد که هر چیزی آنها را از این پیوندها جدا کرده و برای خانواده و حیات جامعه، فاجعه ببار آورد و انتقال دادن افریقاییها از سرزمینشان با توسل به زور عملی چنان ناعادلانه است که هیچ خارجی نمیتواند آن را درک نماید. حتی، وقتی که مردم داوطلبانه خانههایشان را در نواحی روستایی ترک میکنند، و برای زندگی یا کار به شهرها میروند، چنان قطع پیوندهای ریشهای وجود دارد که نمیتواند ترمیم شود و اغلب مشکلات روانی را به وجود میآورد که زندگی شهری هنوز نمیتواند با آن کنار بیاید.
░▒▓ کشف و بسط بعد آینده زمان
▬ مردم افریقا تا حدی به سبب آموزش میسیونری مسیحی و تا حدی به سبب تعلیم و تربیت از نوع غربی، همراه با هجوم فن آوری جدید با تمام متعلقاتش، در حال کشف بعد آینده زمان هستند. در سطح دنیوی این کشف به برنامه ریزی ملی برای رشد اقتصادی، استقلال سیاسی، گسترش تسهیلات آموزشی و غیره منجر میشود، اما، تغییر ساختاری که در گرداگرد مفهوم سنتی زمان شکل گرفته به ساختاری که با این کشف جدید بعد آینده باید کنار بیاید، تغییری آسان نیست و شاید در میان چیزهای دیگر، ریشه در عدم ثبات سیاسی ملتها داشته باشد. کشف و امتداد بعد آینده زمان از امکانات بالقوه عظیمی برخوردار است و نوید شکلگیری کل زندگی مردم افریقا را میدهد. اگر اینها تحت کنترل درآمده و در مجرای استفاده خلاق و سازنده قرار گیرند، بدون شک سودمند خواهند بود، اما، آنها میتوانند از کنترل خارج شوند و به یاس و سرخوردگی و مصیبت شتاب بخشند. مفهوم سنتی زمان دقیقاً با همه ابعاد زندگی مردم مرتبط است، و درک و شناخت ما از آن راه را برای درک تفکر، نگرش و افعال مردم هموار میکند.
مأخذ: tahoordanesh
هو العلیم