نوربرت وینر در سایبرنتیک؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ در نوعی زندگی مستغرقیم که در آن، دنیا به طور کلی، از اصل دوم ترمودینامیک پیروی میکند: آشفتگی، افزایش، و نظم، کاهش مییابد. ...
▬ در دنیایی که در آن آنتروپی [(آنتروپی=مخل نظم)] گرایش فزاینده دارد، جزایری «محلی» و «موقتی» وجود دارند که آنتروپیشان رو به کاهش است، و وجود این جزایر برخی از ما را قادر به ادعای وجود «پیشرفت» میکند. ...
▬ چنانچه همه میدانیم، جنبش روشنگری، ایدهی «پیشرفت» را پرورش داد. ...
▬ به همراه شکاف در بافت جنبش روشنگری، که با انقلاب فرانسه پدید آمد، در مباحث دیگر نیز پیشرفت مورد تردید قرار گرفت. برای مثال، مالتوس، فرهنگ زمان خویش را قریب به غرق شدن در مرداب افزایش مهارگسیختهی جمعیت، که در حال بلعیدن کلیهی دستاوردهای بشر است، میدید.
▬ خط توارث فکری، از مالتوس تا داروین واضح است.
▬ نوآوری بزرگ داروین در نظریۀ تکامل تدریجی، چیزی نبود که لامارک از ایده صعود خودانگیخته، از بالاتر به بالاتر، و از بهتر به بهتر تصور میکرد، بلکه داروین تکامل را پدیدهای دانست که در آن، موجودات زنده، (الف) گرایش خودانگیختهای برای تکامل در جهات مختلف دارند، و (ب) گرایشی برای پیروی از الگوی نیاکانشان از خود نشان میدهند. ترکیب این دو پدیده، باعث هَرَس طبیعتی مشحون از موجودات میشود، و موجودات زندهای را که با محیط خود سازگاری ندارند با یک فرایند «انتخاب طبیعی» حذف میگردند. نتیجهی این هَرَس، به جای گذاردن الگویی از صورتهای حیات بود که کم و بیش با محیطشان سازگاری خوبی داشتند. طبق تز داروین، این الگو، نشانگر روندی است که به یک نقطه ختم میشود [”تز تقریب“]. ...
▬ گر چه بین ایدهی پیشرفت و ایدهی آنتروپی، تضاد مطلقی نیست، ولی، در فیزیک، این دو رویاروی هم قرار دارند.
▬ در صورتهایی از فیزیک که مستقیماً در خط کار نیوتن هستند، میتوان «اطلاعات»ی را که به پیشرفت یاری میکنند، و راستایشان بر خلاف افزایش آنتروپی قرار دارد، با کمیتهای بیاندازه کوچکی از «انرژی»، یا، حتی، شاید اصلاً بدون «انرژی»، حمل کرد. این نظر در سدهی حاضر، با نوآوری در فیزیک به نام نظریه کوانتوم دگرگون شده است [پس، مآلاً رابطه بین «انرژی» و «اطلاعات» در نظام فکری نیوتنی مغفول است].
▬ نظریۀ کوانتوم، در موضوع مورد بحث ما، نسبت نوینی بین «انرژی» و «اطلاعات» را مطرح میکند. نمونهی خامی از این نسبت، در مفهوم نویز خطوط در یک مدار تلفن یا یک آمپلیفایر روی میدهد.
▬ میشود نشان داد که نویز در مدار تلفن یا آمپلیفایر اجتنابناپذیر است، زیرا، این، به خصلت متشتت الکترونهایی که اطلاعات را انتقال میدهند، بستگی دارد. «انرژی»، توان مسلمی برای از بین بردن «اطلاعات» دارد. [نکته مهم: «انرژی»، توان مسلمی برای از بین بردن «اطلاعات» دارد.] [تکرار: «انرژی»، توان مسلمی برای از بین بردن «اطلاعات» دارد.]
▬ بنا بر این، هر مداری محتاج به مقدار مشخصی توان ارتباطاتی است تا «پیام» توسط «انرژی» خودش محو نشود.
▬ بیان اصولیتر این مطلب این است که [بر اساس مکانیک کوانتوم،] نور، ساختمانی اتمی دارد، و تابش نور با فرکانس مفروض در تودههایی به نام کوانتومهای نوری صورت میپذیرد، که انرژی معینی وابسته به آن فرکانس دارند. به این ترتیب، با انرژی کمتر از یک واحد کوانتوم نوری، تابشی صورت نمیگیرد [و اطلاعاتی هم منتقل نخواهد شد]. انتقال اطلاعات نمیتواند بدون صرف مقداری انرژی انجام گیرد، در عین حال، مرز دقیقی بین ترکیب و آرایش انرژی و آرایش اطلاعات وجود ندارد. ...
▬ به این ترتیب، پاسخ این سؤال که اصل دوم ترمودینامیک را با بدبینی تفسیر کنیم یا نه، بستگی به اهمیتی دارد که ما از یک طرف برای کیهان به طور کلی، و از طرف دیگر، برای جزایر محلی کاهندهی آنتروپی که در آن یافت میشوند، قائلیم. به یاد آرید که پیکر ما، خود یک جزیرهی کاهندهی [موقت] آنتروپی است، و توجه داشته باشید ما در میان جزایر دیگری نیز که اینچنیناند زندگی میکنیم. نتیجه آن است که تفاوت عادی و منتظره بین نزدیک و دور، ما را وادار میکند که به مناطق کاهندهی آنتروپی و فزایندهی نظم، خیلی بیش از کیهان [که اصولاً به سمت بینظمی گسیل میشود] به طور کلی، اهمیت دهیم. برای مثال، بعید نیست زندگی، پدیدهای نایاب در کیهان باشد؛ که شاید به منظومه شمسی، یا حتی، اگر فقط سطحی از زندگی را در نظر بگیریم که در اصل بدان علاقمندیم، منحصراً به کرهی زمین محدود باشد. با وجود این، ما در روی این کرهی زمین زندگی میکنیم، و امکان وجود یا فقدان زندگی در جای دیگری از کیهان آن قدرها به ما مربوط نیست، و بیگمان، به تناسب با اندازهی عظیم بقیهی کیهان به هیچ وجه دارای اهمیت نیست. [پس ما به نظم، بیش از بینظمی اهمیت میدهیم].
▬ به علاوه، این کاملاً تصور کردنی است که زندگی متعلق به مدتی محدود از زمان است؛ و آنکه پیش از پیشینترین دوران زمینشناسی وجود داشته، و چه بسا زمانی فرا رسد که کرهی زمین مجدداً سیارهای عاری از موجودات زنده، و به صورت سوخته یا یخزده درآید. برای ما که میدانیم که واکنشهای شیمیایی لازم برای شکلگیری حیات، فقط در شرایط فیزیکی بسیار خاصی میتواند تحقق یابد (حتی اگر حیات را به حیات انسانی محدود نکنیم)، مسلم است که حیات بالاخره به انتهایی همهگیر و مصیبتبار خواهد رسید. در عین حال، این امکان هم وجود دارد که ما در تدوین ارزشهایمان، رویداد هستی [موقت] حیات، و رویداد موقتیتر هستی انسان، را به عنوان پراهمیتترین ارزشهای مثبت به شمار آوریم [هر چند که این داوری، در یک مقیاس کیهانی و کوانتومی نادرست و غیر قابل تصدیق است].
▬ به مصداقی بسیار حقیقی، ما مسافرین کشتی شکستهای به روی کرهای محکوم به فنا هستیم. ولی، حتی، در یک کشتی شکسته نیز، کمالات و ارزشهای انسانی، الزاماً ناپدید نمیشوند، و بر ماست که بیشترین بهره را از آنها بگیریم. بالاخره، ما فرو خواهیم رفت. ولی، بگذارید، این فنا به گونهای باشد که بشود انتظارش را به عنوان آنچه شایان شأن ماست داشته باشیم.
مآخذ:...
هو العلیم