برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ نظر به مفهومسازی تامس هابز از مفهوم «عدالت» (justice) و «انصاف» (fairness)، برخی مفسران مارکس، استدلال کردهاند که آثار متأخر او، حاوی نظریه عمومی در باب «عدالت اجتماعی» (social justice) نیست. بر این مبنا، تمرکز مارکس در «سرمایه» به اقتصاد بورژوازی موجب شده است که هدف توجه او قراردادهای کار باشد که طبق آن کار و دستمزد مبادله میشود. پس، در جایی که به قرارداد عمل میشود، مسأله «justice» مطرح نیست.
▬ این مفسران معتقدند که پرسشهای مربوط به اخلاق و عدالت، ارزشهای فرهنگی بورژوازی هستند که جایی در نقد علمی مارکس ندارند. کارگران، آنچه را که با معیارهای خودشان سازگار باشد، اخذ میکنند، و بنابراین، سرمایهداری هرگز نمیتواند غیرعادلانه باشد.
▬ این تزِ مشهور تاکر-وود (Tucker-Wood) است. نظریهپردازان لیبرالی نظیر رابرت تاکر و آلِن وود، مبادله و سرمایه، گردش و تولید، بازارها و کارخانهها را از یکدیگر متمایز میسازند، و به این ترتیب، حال و هوای اصلی نظریه مارکس را از آن میگیرند.
▬ معضلی که این رویکرد با آن مواجه است، این است که نسبت نظری مارکس با ارسطو را تشخیص نمیدهد؛ زیرا سرمایهداری را فقط از چشمانداز چرخش و مبادلهی سادهی کالا (C-M-C) بررسی میکند و هرگز نظریهی مارکس در باب تولید سرمایهداری را مورد تحلیل قرار نمیدهد.
▬ اصرار همیشگی مارکس به موضوع پراکسیس و نگاه انضمامی به فرآیند کنش انسانی و آگاهی که آشکارا استمرار خط فکری ارسطوست. هم در ”نقد برنامه گوتا“ نشان داد که با قراردادی نگریستن عدالت مخالف است، و هم ”سرمایه“ بدون چنین نگاه پراکسیسشناسانهای غیرقابل درک خواهد بود. نقادی کوبنده مارکس به کار انتزاعی، ارزش مازاد، ماشینی شدن و تولید سرمایه همین خط را نشان میدهد.
مآخذ:...
هو العلیم