☼ اَلسَّلام عَلی الحُسَینِ ... و یا لیتَنا کنْا معَکم فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً
برداشت آزاد از دکتر محمد توکل؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ تقدیم
▬ جامعهشناسی معرفت، آشکارا به دو حوزهی نظری متمایز تقسیم شده است؛ حوزهی شلری و حوزهی مانهایمی. هر یک از دو حوزه برداشت خاصی از موضوع و روش جامعهشناسی معرفت ارائه میدهند و بر این اساس بنیانگذاری جامعهشناسی معرفت را به ماکس شلر (Max Scheler, 1874-1928) یا کارل مانهایم (Karl Mannheim, 1893-1947) نسبت میدهند.
▬ ماکس شلر که نسبت به مانهایم در بنیانگذاری جامعهشناسی معرفت اولویت دارد و دستگاه نظری او البته، فخیمتر و به لحاظ فلسفی گرانسنگتر است، رویکرد خود را به عنوان واکنشی علیه نسبیتگرایی فرهنگی نوکانتیها از جمله ویلهلم دیلتای وضع نمود. نوکانتیها از جمله دیلتای بر آن بودند که هر شناخت انسانی در زمینهی فرهنگی خاصی رخ میدهد و همیشه با آن زمینهی فرهنگی خاص نسبی است. نظریهی هرمنوتیک رمانتیک، بویژه در تفسیر متون به رابطهی متن و اجزاء و لزوم تعبیر و تفسیر هر جزء در درون متن اصلی تأکید دارد. به عبارت دیگر، نظامهای معرفتی دارای قدرت تعمیم بر ورای فرهنگها و زمینههای فرهنگی نیستند. هدف شلر از بررسی جامعهشناختی نظامهای معرفتی نه نشان دادن منشأ اجتماعی آنهاست،، بلکه او در مقابل، نوکانتیها به دنبال نشان دادن این مطلب است که این «زمینههای عملی اندیشهها» و نه «خود اندیشهها»ست که متأثر از زمینههای اجتماعی فرهنگی هستند. از نظر شلر بنیادهای هستیشناختی جامعه، که به آنها «هویت ساختی» اطلاق میکند، از طریق فراهم نمودن زمینههای عملی اندیشههاست که بر آنها تأثیر میگذارند و اندیشهای بالقوه را بالفعل میسازند. شلر این رابطه را به ربط میان آب پشت سد و سد تشبیه میکند. او مینویسد: «در یک وضعیت و نظم معین، عناصر هستیشناختی دریچههای سد را به سوی سیل اندیشه باز و بسته میکنند». سد در تولید آب نقشی ندارد،، بلکه تنها نتایج حاصل از فرایند تولید آب را هدایت میکند. جامعه مانند سد در تولید ساختار منطقی معرفت نقشی ندارد،، بلکه تنها با دریچههایش جلوی انتشار اجتماعی یک نظام معرفتی را میگیرد یا آن را ترویج میکند. بنا بر این، جامعهشناسی معرفت ابزار مناسبی برای بررسی و ارزیابی نظامهای نظری به جهت منشأ و ساختار منطقی آنها نیست،، بلکه برای تعیین شیوهی انتشار و علل ظهور و سقوط نظامهای معرفتی در عرصهی اجتماعی کاربرد دارد.
▬ نظام نظری شلر به غایت پیچیده است، و پیچیدگی و دشواری متن ذیل نیز تا اندازهی زیادی ناشی از همین نکته است. از این رو، پیشاپیش به آن دلیل که تلاش در حفظ وفاداری به متن اصلی مجال چندانی برای کاستن از ثقل کلام باقی نگذارده است و متن حاضر کمی خاطر خوانندگان را مکدر خواهد کرد معذورم.
░▒▓ ۱. رهیافت فلسفی در سیستم نظری ماکس شلر
▬ ماکس شلر، در میان آنان که مشکل معرفت را لمس کردهاند، یکی از موفقترینها در تلفیق رویکردهای غایتشناختی و وجودشناختی بوده است.
▬ در نظریه شلر راجع به معرفت، اصل سایق روح او نقشی محوری و همیشه حاضر ایفا میکند. در میان ویژگیهای «حیات درونی» سابقههای حیاتی، حافظه تداعیکننده، شعور، و امکان انتخاب، بین انسان و حیوان مشترک است. او قانون تداعی حافظه که از سوی لاک، هیوم و میل بنیان گذارده شد را رد میکند و این اندیشه را که حافظهی تداعیکننده و عقل وجه تمایز میان انسان و حیوان است را نادرست میداند. او بر آن است که حیوانات دارای «مکان جهانی» نیستند،، بلکه تنها از «مکان محیطی» برخوردارند. «فقط انسان است که میتواند از خویشتن (به عنوان یک ارگانیسم)، گامی فراتر نهد و از مرکزی فراسوی مکان فضایی، هر چیزی (از جمله خودش) را به موضوع معرفت بدل کند. پس، انسان به عنوان یک موجود روحی، موجودی است که موقعیت خود را در جهان برتری میبخشد».
▬ از نظر شلر، ایدهبخشی (توانایی فهم ذات در مقابل، هستی جهان از خلال یک تجربه موردی منفرد) ویژگی اصلی یک انسان است: «اگر این تلقی از روح را به عنوان تنها تأمینکنندهی کارکرد خاص معرفت در نظر بگیریم، آنگاه، ویژگی ضروری موجود روحی (صرفنظر از ساختمان روانشناختیاش) آزادی وجودی آن از جهان ارگانیک است (آزادی و رهایی از اسارت و فشار زندگی، و از وابستگی به هر آنچه بر زندگی تعلق دارد؛ از جمله از شعور مبتنی بر انگیزش سابقههای خود).
▬ ما در موقعیتی هستیم که میتوانیم نظریه او درباره معرفت را شرح دهیم. بسیاری از مبانی این نظریه به آثار نخستین او مربوط میشوند؛ یعنی، رساله دکتری او با عنوان «رابطه میان منطق و اخلاق»، کتاب «خشم» و کتاب «فرمالیسم در اخلاق» (جایی که او استقلال و اصالت سلسله مراتب ارزشی را شرح میدهد و مآلاً به موازات آن سلسله مراتبی از معرفت را نیز مفروض میدارد). او دربارهی عینیت مستقل معرفت میگوید: «قانون جاذبه بسی قبل از آنکه نیوتن کشفش کند وجود داشت. ارزشها از چنین عینیتی برخوردارند: آنها از تمامی عقاید و گرایشات فردی مستقلند. به این ترتیب، نمیتوان ارزشها را کمتر از اشیاء فیزیکی عینی تلقی کرد».
▬ به نظر شلر معرفت سه نوع است: معرفت کنترل و دستیابی (علم science)، معرفت ذات یا فرهنگ (فلسفه اولیه)، و معرفت متافیزیکی واقعیت یا رستگاری (دین).
▬ در عین حال، یک سلسله مراتب عینی برای این نوع سهگانهی معرفت وجود دارد؛ در رأس آنها معرفت رستگاری، سپس، معرفت فرهنگ و در رتبه سوم معرفت به کنترل قرار دارد. هر نوع معرفت باید تابع معرفت نوع بالاتر بوده و در خدمت آن باشد.
▬ این سلسله مراتب، «دقیقاً با سلسله مراتب ارزشها منطبق است (ارزش تقدس، روح، و وجود تصادفی)». شلر همچنین، میگوید «معرفت مانند هر چیزی که دوست داریم و در پی آنیم، باید دارای ارزش و نوعی معنای غایی وجودشناختی باشد»؛ و این اندیشه، سرانجام، او را به این نتیجه منتهی میگرداند که معرفت را نوعی رابطهی وجودشناختی اعلام کند: «معرفت یک رابطه وجودشناختی است که فرض میگیرد که کل و جزء صورتهایی از وجود هستند. در این رابطه یک موجود در شرایط وجود دیگر مداخله میکند، بدون آنکه باعث شود که شرایط آنچه را که «جزیی» از شخص «شناسا»، «شناخته میشود» را تغییر دهد،، بلکه این کار فرد را به شخص دیگری بدل میکند و بدون آنکه خودش بر هر صورتی تغییر کند. این رابطهی وجودشناختی بدون ارجاع به مکان، زمان و علیت بنیانگذاری شده است».
▬ ممکن است استدلال شود که بر اساس نکاتی که تذکر داده شد، شلر به مسائل روحی نیز به صورت وجودشناختی میپردازد، و بنا بر این، او باید در گروه نخست (وجودشناسان) مقولهبندی شود، اما، فارغ از چون و چرا یک نکته وجود دارد که این برهان را مردود میسازد. شلر نظریه خرد را (از یونانیان گرفته تا دکارتیها و هگلیان) که در آن، خرد واجد توان است را رد میکند؛ و او معتقد میشود یک روح ناتوان است و تنها نقش دربندسازی و رهاییبخشی از نیرورهای حیاتی «کور» را ایفا میکنند.
• ««اراده»ی روحی، با ممنوعیت قایل شدن برای ایدهها و ارزشهای خویش، از مخالفت با انگیزشهای حیاتی عقبنشینی میکند و این ایدهها و ارزشها را به مثابه تصورات لازم برای کنش اختیار میکند. در همین حال، «اراده»ی روحی، غرایز را با طعمهای از تصورات خوشآیند اغوا میکند تا انگیزشهای حیاتی را با یکدیگر هماهنگ نماید و این انگیزشها مجموعهی پروژه ]حیات[ را به وسیله روح اجرا نماید. من فرایندی را که دربندسازی و رهاییبخشی از انگیزشهای حیاتی از طریق ارادهی «روحی» را در برمیگیرد، «جهتدهی» مینامم. نام فرایند ظهور و تبلور اندیشهها از طریق انگیزشها تحقق مییابند را «هدایت» میگذارم“.
▬ شلر تأکید میکند که «روح ذرهای بیش از این نمیتواند انجام دهد». او با این بیان از ناچیزی روح با اپیکور، هابز، ماکیاولی، مارکس و فروید هم رأی است (هر چند او به همان اندازه با ایشان سر مخالفت دارد، چرا که، شلر استقلال روح از امور حیاتی حفظ میکند). در عین حال، او با انگارهی خرد مطلق (بدانسان که توسط کانت و فلسفه کانت مطرح بود) مخالفت میورزد. او، حتی، معتقد است که جست و جوی معرفت از طریق نوعی انگیزش سایقی ذاتی همان «عشق به دانستن» (curiosity to know) که میان انسان و مهرهداران عالیتر مشترک است صورت میگیرد. صورت قویتر این اشتیاق، «عطش دانستن» (thirst to know) است.
▬ جنبه مهم دیگر نظریهی معرفت شلر که باید مورد بررسی قرار گیرد مفهوم ترجیح ارزشی است. این مفهوم را میتوان پادزهری غایتشناختی برای اصول موضوعهی وجودشناختی او قلمداد کرد. از نظر او، قبل از هر کنش ادراکی و تفکر، یک احساس ارزشی عمدی (intentional value feeling) وجود دارد. «هر آنچه را که ما درک میکنیم، پیش از آنکه درکشان کنیم، به طریق سائقهای حیاتی ما را جهت میدهد و گرایش میبخشد». شلر همین معنا را در «جامعهشناسی معرفت» خود بیان میدارد: «برداشت ارزشی همواره بر ادراک مقدم است…. کودک ابتدا خوشایندی شکر را در مییابد، قبل از آنکه به کیفیت حسی «شیرینی» پی ببرد. هر کس دستگاه ترجیح ارزشی مخصوص به خود دارد؛ خلق و خوی او که جوهر شخصیت او را تشکیل میدهد و شخص بر طبق فرامین آن عمل میکند نیز خاص خود اوست. کی. استیکرز با عنایت به اهمیت این نظام ارزشی نوشته است:
• «مهمترین معنای تلویحی جامعهشناسی ارزش شلر برای جامعهشناسی معرفت این است که واقعاً جوهر گروه، خلق و خوی (ethos) آن است و این خلق و خو مقدم بر همهی عوامل اجتماعی است و آنها را تعین میبخشد، آنگاه، آنچه که معرفت را برای یک گروه میسازد، آنچه یک گروه معرفت به آن را ارزشمند میشمرد و همچنین، آنچه آن گروه پیش پا افتاده میانگارد نیز توسط خلق و خوی گروه دیکته میشود. فیالجمله، ارزش مقدم بر معرفت است و آن را متعین میسازد ».
▬ خلق و خو با چنین اوصافی است که در عصر مدرن شکلدهندهی شالودهی تغییرات در ساخت «سایق قدرت» و تحول در «سیستمهای مقولهای منطقی» متعلق به علوم جدید به منظور کنترل طبیعت است. این ایدهی کنترل، علم را به جایگاه مسلطی نسبت به فلسفه و دین رسانده است و این ایده، حتی، روش علمی را به زیر تسلط خویش کشیده است. این سلطه است که شباهت میان علم مدرن و اصلاح دینی، نومینالیسم فراگیر در تفکر، تسلط ارادهی انسان، تأکید بر آگاهی و عشق، آزادی تحقیق و بررسی، و دوگانگی جدید میان ذهن و بدن را موجب شده است».
▬ ما نشان دادیم که شلر هر دو جنبهی وجودشناختی و غایتشناختی را در فلسفهی معرفت خویش تلفیق کرده است. اکنون، باید دید که او چگونه این دو رویکرد را در نظام فلسفی خویش توزیع و جاسازی کرده است. او در مفهوم معرفت، دو وصف و ویژگی را شناخته و از هم متمایز ساخته است: صورت معرفت و محتوای معرفت. در حالی که صورتهای معرفت از حیث اجتماعی متعین هستند، محتویات معرفت چنین نیستند: «ماهیت اجتماعی کل معرفت و همهی صورتهای تفکر، شهود و معرفت مسلم و حتمی است، اما، محتویات کل معرفت و، حتی، اعتبار این محتویات چنین نیستند: »، بلکه گزینشی از موضوعات معرفت بر اساس چشماندازهای اجتماعی مسلط مربوط به منافع در کار است». شلر ادامه میدهد: «ماهیت اجتماعی کل معرفت از این قواعد تبعیت میکند که «صورتها»ی کنشهای ذهنی، که معرفت از خلال آنها به دست میآید، همواره و ضرورتاً به لحاظ اجتماعی (یعنی توسط ساختار جامعه) مشروط [و متعین] میشود.
▬ شلر مدل روح سایق خود را به فرایند «واقعی شدن»، «تحقق یافتن»، و «کارکردی شدن» معرفت اعمال کرد، اما، در اینجا، زیر عناوین «عوامل ایدهای» و «عوامل واقعی» بر آن میشود: «ذهن [روح] فقط تعیین کنندهی… محتوای خاص یک محتوای فرهنگی معین را که امکان به وجود آمدن را دارد تعیین میکند. بدین لحاظ، ذهن به خودی خود دارای «قدرت» یا «تأثیر» اصیلی نیست که بتواند محتوای معرفت را به وجود آورد… عوامل منفی یا عوامل واقعی قابل انتخاب… همیشه عوامل واقعی و سائقی مشروط (و متعین) حیاتاند». شلر یکی از عوامل واقعی (بسته به نوع جامعه)، خواه قدرت خویشاوندی، قدرت سیاسی، یا قدرت اقتصادی اولویت علی مییابد یا به متغیر مستقل تبدیل میشود. شلر بر آن است که تنها تا آن مقدار که «اندیشهها» از هر نوع با منافع، و سایقهای جمعی یا «گرایشات» جمعی همراه میشوند، «اندیشهها به طور غیرمستقیم قدرت یا امکان تحقق یافتن را مییابند». این برداشت از تحقق یافتن [اندیشهها]، مستقیماً با نظریهی «شدن» شلر مرتبط است؛ نظریهای که در مرکز متافیزیک وی جای دارد.
▬ چنان که ملاحظه کردهایم، گر چه «نظریهی معرفت» شلر (نظریهی عاملهای ایدهای و واقعی) نظریهای دیالکتیکی نیست، با این حال، یک نظریهی دینامیک است. به نظر او، هر چیزی که تاریخی است، «ناقص است و فقط در پایان تاریخ کامل میشود». «ارزشهای متافیزیکی مربوط به هر عصری، آگاهی تاریخی و فردی متعلق به همان عصر را تشکیل میدهد و نیازمند یک «شدن بیپایان» است تا به خلق و خو و خصایص ذاتی و کامل نائل آید:
• «صورت تاریخی جذابیتهای معطوف به جهان متافیزیکی و مطلق ارزشها، در کنار خلق و خوهای دورهها و گروههای مختلف، با ذات و جوهر جهان ارزشها و شدن بیزمان این جهان مربوط است. بنا بر این، تنها همکاری عام و مستحکم همه اعصار و مردمان (از جمله زمانها و افراد آینده) میتواند چنین جهانی از ارزشها را به تحلیل برد و تغییر دهد و به تحقق «هستی ازلی» کمک کند که در این صورت، چنین تحققی به کل بشر نسبت داده میشود“.
▬ فیالجمله، نظریهی شلر هر دو جنبهی وجودشناختی و غایتشناختی را داراست. شلر در توجه به جنبه وجودشناختی، «روح» را ذات انسان میداند و مفهوم معرفت را به آن مربوط میکند او در عطف نظر به جنبهی غایتشناختی، «روح» را ناتوان مینامد و آن را با نیروهای حیاتی «همبسته میسازد». میتوان این معنا را چنین توضیح داد و مقولهبندی کرد که: در نظام فکری شلر، محتوای معرفت مقولهای وجودشناختی است، اما، صورت معرفت مقولهای غایتشناختی است.
░▒▓ جمعبندی
▬ سوگیری وجودشناختی یا غایتشناختی، گفتهها و باورها را با توجه به دیگر خصایص و ویژگیهای معرفت تحت تأثیر قرار میدهد و، حتی، متعین میسازد (جدول ۱).
▬ به عنوان یک مثال، نوعی گرایش به هماهنگی میان وجودشناختی و غایتشناختی بودن معرفت، و اطلاق و نسبیت صدق و درستی معرفت وجود دارد. فیالمثل، صدق و درستی معرفت در رویکرد وجودشناختی با اطلاق یافتن (به دلیل ریشههای آن: الوهیت، «خرد مطلق» و غیره) مرتبط است و در رویکرد غایتشناختی با نسبیت به واسطهی ناتمامیاش (بودن در اینجا و حالا در قیاس با هدف ایدهآل مطلق در آینده) مربوط است.
▬ نکته دیگری که ما در صدد روشن کردن آن هستیم این است که شخص در مقام پرداختن به مسألهای مرتبط با جامعهشناسی معرفت باید بررسی کند و دریابد که چه رابطه یا روابطی را میتوان میان اولویت رویکرد غایتشناختی یا رویکرد وجودشناختی به معرفت از یک سو، و واقعیت اجتماعی از سوی دیگر، توضیح داد (بدین معنا که در چه شرایط اجتماعی رویکرد غایتشناختی مبنا قرار میگیرد و در چه شرایطی رویکرد وجود شناسی). این امر نوعی جامعهشناسی نظریات معرفت خواهد بود.
▬ در این مرحله آنچه میتوانیم به طور خلاصه بیان کنیم این است که رویکرد وجودشناختی گرایش (و فقط گرایشی) در اجتماعات ایستا (یا متعادل) است (اجتماعاتی که از یک یا چند جهات دارای ثبات و تعادل هستند). رویکرد غایتشناختی گرایشی در اجتماعات پویا است (اجتماعاتی بدون یک تعادل برقرار در عین حال، جست و جوی تعادلاند). توضیحات بیشتر در سطح هستیشناختی در پارادایم ما طی بخش دوم ارائه خواهد شد.
▬ به عنوان نکتهی نهایی، ابرام داریم که رویکرد وجودشناختی به این دلیل که آنچه را به لحاظ غایتشناختی متعین است (یعنی صورت شناخت) را ذاتی میکند، مورد انتقاد قرار گرفته است. و از رویکرد غایتشناختی بر این اساس که آنچه را به لحاظ وجودشناختی ثابت است (یعنی صدق و محتوای شناخت) نسبی میکند، انتقاد میشود. توضیح بیشتر در مورد این مطلب در بخش سوم خواهد آمد.
▬ جدول ۱:
• رویکرد غایتشناختی.... ... ... ... |.... ... ... ... رویکرد وجودشناختی
• هدف معرفت.... ... ... ... |.... ... ... ... ریشهی معرفت
• تغییرپذیری مقولات معرفت.... ... ... ... |.... ... ... ... ایستایی مقولات معرفت
• وابستگی خِرد.... ... ... ... |.... ... ... ... استقلال خِرد
• خرد به عنوان کارکرد حافظهی تداعیکننده.... ... ... ... |.... ... ... ... خرد به عنوان ذات ازلی
• خرد ناتوان است.... ... ... ... |.... ... ... ... خرد تواناست
• معرفت «مربوط به هستی»(existetial) است.... ... ... ... |.... ... ... ... معرفت «مربوط به ذات»(essential) است
• معرفت در چشمانداز [شکل میگیرد].... ... ... ... |.... ... ... ... معرفت استنتاجی است
• معرفت جزئی است.... ... ... ... |.... ... ... ... معرفت مطلق است
• اعتبار معرفت به دلیل «شدن» است.... ... ... ... |.... ... ... ... اعتبار معرفت به دلیل «بودن» است
• شرایط و محذورات متعینکننده در کسب معرفت.... ... ... ... |.... ... ... ... آزادی فردی در کسب معرفت
• معرفت دارای تکوین اجتماعی/فردی است.... ... ... ... |.... ... ... ... معرفت یک ذات فراجامعهای است
• جامعه/انسان معرفت را متعین میسازد.... ... ... ... |.... ... ... ... معرفت جامعه را متعین میسازد
• صدق نسبی معرفت.... ... ... ... |.... ... ... ... صدق مطلق معرفت
• تأکید مؤکد بر ریشهی مادی خرد.... ... ... ... |.... ... ... ... تأکید مؤکد بر ریشههای عقلانی ماده
• تعین تاریخی خرد.... ... ... ... |.... ... ... ... تعین تاریخ توسط خرد
مآخذ:...
هو العلیم