برداشت از محسن افغانی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اگر کسی اعتقاد به وجود یا امکانپذیری «علم اقتصاد اسلامی» را بپذیرد، پرسشهایی از این دست به ذهنش خطور میکند که هدف یا موضوع این علم چه باید باشد و چه روشی را باید برای دستیابی به هدف خود برگزیند و... . به تعبیر حسین میرمعزی در «روش فلسفه علم اقتصاد اسلامی»، مسائل ششگانه مطرح در «فلسفه علم اقتصاد اسلامی» از این قرار است: چیستی و ماهیت علم اقتصاد اسلامی؛ موضوع و مسائل آن؛ هدفها و وظیفههای آن؛ قلمرو و گستره آن؛ مبانی و مبادی آن؛ روش و ساختار آن و رابطه آن با علوم و دانشهای دیگر. چنانکه او میگوید، در ادبیات اقتصاد اسلامی «فلسفه علم اقتصاد اسلامی» به صورت دانشی مستقل مطرح نشده یا به صورت بسیار ضعیفی مطرح شده است. البته، محققان اقتصاد اسلامی برخی مسائل فلسفه علم اقتصاد اسلامی (مانند تعریف، موضوع، اهداف و وظیفهها) را در ابتدای کتابها و مقالههای خود بررسی کردهاند؛ اما، برای نظر خود استدلال نکرده و روش خود را اعلام و اثبات نکردهاند. به طور مثال، به عقیده میرمعزی، شهید صدر در کتاب «اقتصادنا» علم اقتصاد را تعریف کرده و «فرق آن را با مکتب یا مذهب اقتصادی بیان میکند و اثبات میکند که اسلام علم اقتصاد ندارد؛ ولی، بر اینکه چرا چنین تعریفی از علم اقتصاد را برگزیده است، هیچ علتی اقامه نمیکند». میرمعزی همین نقد را بر محمد عمر چپرا (آینده علم اقتصاد) و انس زرقا (روششناسی علم اقتصاد اسلامی و اسلامی کردن علم اقتصاد) نیز وارد میداند.
▬ به اعتقاد میرمعزی مطالعه میدانی ادبیات اقتصاد اسلامی نشانگر آن است که دو روش عقلی برای بررسی مسائل ششگانه فلسفه علم اقتصاد اسلامی وجود دارد: یکی روش تطبیقی در مقایسه با علم اقتصاد متعارف و دیگری روش استقلالی با توجه به آموزههای مکتب اسلام. از نگاه او روش تطبیقی روشی ناقص است و روش استقلالی ترجیح دارد و این رویکرد را در تعریفی که خود از «علم اقتصاد اسلامی» به دست میدهد، به کار میگیرد.
▬ به گفته میرمعزی، در روش تطبیقی، علم اقتصاد اسلامی در مقایسه با علم اقتصاد متعارف مورد مطالعه قرار میگیرد. علم اقتصاد متعارف در جایگاه موضوع مستحدث ملاحظه میشود که باید موضع اسلام در برابر آن روشن شود. به گفته میرمعزی، به طور معمول به کارگیری این روش به «اسلامیسازی علم اقتصاد متعارف» میانجامد. به گفته او پرسشی که در قبال این رویکرد به ذهن میرسد، این است که آیا علم اقتصاد متعارف با بینشها و ارزشهای اسلامی سازگار است یا نه.
▬ یک راه برای پاسخ به این سؤال، بررسی مسائل و قوانین موجود در این علم است. در این روش پژوهشگر به این نتیجه میرسد که «قانونهای این علم بر بینشها و ارزشهای مکتب سرمایهداری [استوار] است و در پی آن به دنبال ساخت بدیلی برای آن میگردد که با آموزهها و احکام شریعت اسلام سازگار باشد». وی این کار را با تجزیه و تحلیل مسائل علم اقتصاد متعارف شروع میکند و «پس از تشخیص عنصرهای ناسازگار با شریعت اسلام و جایگزین کردن عنصرهای سازگار با آن به علم اقتصاد اسلامی دست مییابد». به گفته او افرادی چون محمد انس زرقا این رویکرد را به کار بستهاند. در رویکرد تطبیقی، «علم اقتصاد اسلامی» اینگونه از اقتصاد متعارف متمایز میشود که این علم نهتنها مشاهده، آزمون و تجربه را به صورت منبع شناخت میپذیرد، بلکه منبع اضافی دیگری از شناخت (وحی) نیز دارد. نقطه عزیمت در اینجا مسائل و قضایای علم اقتصاد متعارف است.
▬ در روش استقلالی، اما، به گفته میرمعزی، مطالعه را از نظریههای علمی یا اهداف و وظایف اقتصاد متعارف شروع نمیکنیم، بلکه از مبانی و اهداف شریعت اسلام برای نظام و جامعه اسلامی در بعد اقتصادی شروع کرده و بر اساس آن اهداف، «علم اقتصاد اسلامی» را تعریف و وظایف آن را تعیین میکنیم و به دیگر پرسشهای مطرحشده در فلسفه علم پاسخ دهیم. میرمعزی اعتقاد دارد که محمد عمر چپرا این راه را به صورت ناقص پیموده است. او در کتاب «آینده علم اقتصاد» به «علم اقتصاد اسلامی» در جایگاه علمی مستقل مینگرد. از این رو، از هدف غایی مقاصدالشریعه شروع میکند و بر اساس آن، «علم اقتصاد اسلامی» را تعریف کرده و وظایف آن را بیان میکند. وی هدف غایی شریعت را رفاه بشر معرفی کرده و بر این باور است که هدف اقتصاد نیز باید همان هدف شریعت باشد. بر این اساس، چپرا «علم اقتصاد اسلامی» را چنین تعریف میکند: «علم اقتصاد اسلامی رشتهای از دانش است که به تحقق رفاه بشر از راه نوعی تخصیص و توزیع منابع کمیاب که با مقاصد شریعت سازگار است، کمک میکند، بدون اینکه آزادی فردی را بیجهت محدود کند یا باعث عدم تعادلهای اقتصاد کلان و زیستمحیطی مستمر شود یا همبستگی اجتماعی و خانوادگی یا بافت اخلاقی جامعه را تضعیف کند».
▬ حال، خود میرمعزی، در رویکردی استقلالی برای تعریف «علم اقتصاد اسلامی» چنین استدلال میکند که بهتر است از مبانی بینشی درباره انسان و جهان شروع کنیم و بر اساس آن مفهوم «سعادت دنیا و آخرت فرد و جامعه» را تبیین کنیم. پس از آن باید زمینههای اقتصادی لازم برای رسیدن به این هدف غایی را بررسی کرده و تحقق آنها را به صورت هدف علم اقتصاد بیان کنیم.
▬ طبق استدلال میرمعزی در مقاله «روش فلسفه علم اقتصاد اسلامی»، انسان به طور طبیعی همیشه درصدد انتخاب امور و راههایی برای کسب لذت بیشتر و پرهیز از درد و الم است. از این رو، میتوان گفت که سعادت نزد همه انسانها «برخورداری از بیشترین لذت و کمینه کردن رنج» است. بر پایه مبانی اعتقادی اسلام، انسان دو بعد مادی و مجرد (روح و جسم) و دو مرحله از حیات (دنیای موقت و آخرت پایدار) دارد و کردار اینجهانی وی در سرنوشت آن جهانیاش تأثیر میگذارد. بر این اساس، میتوان لذتها را به لذتهای بدنی، روحی، دنیوی و اخروی تقسیم کرد. از دیدگاه اسلام، انسانی سعادتمند است که سرجمع لذتهای دنیوی و اخرویاش بیشینه شود و «چون لذتهای اخروی از لذتهای دنیوی بیشتر، برتر و پایدارتر است، در مقام تزاحم، ترجیح دارد». میرمعزی، همچنین، استدلال میکند که بر اساس جهانبینی اسلام، وقتی میتوان گفت جامعهای سعادتمند است که در آن جامعه، «همه زمینههای لازم حرکت همه افراد به سوی سعادت خود» به مفهوم پیشین وجود داشته باشد. به گفته او از آیهها و روایات استنباط میشود که زمینههای اقتصادی لازم برای رسیدن انسانها به سعادت به معنای پیشین سه چیز است: عدالت، امنیت و بارور کردن استعدادهای طبیعت.
▬ بر اساس این مقدمات، میرمعزی میگوید که «علم اقتصاد اسلامی» را باید چنین تعریف کرد: «اقتصاد اسلامی رشتهای از دانش است که به تحقق عدالت و امنیت اقتصادی و بارور کردن استعدادهای طبیعت از راه تخصیص و توزیع منابع کمیاب در چارچوب شریعت اسلام کمک میکند». میرمعزی خود میگوید که در این نگاه علم اقتصاد اسلامی یک دانش اثباتی نیست که فقط به تبیین واقع موجود بپردازد، بلکه دانشی اثباتی-هنجاری است که «تبیین واقع را به منظور تغییر آن به سمت اهداف مورد نظر اسلام انجام میدهد».
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم