برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ کارل مارکس در ادامه بحث خود در «نبرد داخلی فرانسه» (۱۸۷۱)، و موشکافیهایش در کمون پاریس، درسهایی از دیدگاه ارسطو در باب دموکراسی (demokratia) میگیرد که مبتنی بر برابری سیاسی (isonomia)، آزادی و برابری در حق بیان (isegoria)، حسابرسی عمومی (eisangelia) و قدر و قیمت حکمت و بصیرت سیاسی (phronesis) است.
▬ ارسطو در «سیاست»، خصال بنیادی و ساختاری دموکراسی آتنی، به عنوان بهترین شکل حکومت را چنین برجسته میکند: گزینش همهی شهروندان برای اداره شهر از طریق قرعهکشی، مشارکت عمومی در وضع قوانین، حذف شرایط الزامی مالکیت برای اداره شهر، محدودیتهای کوتاه مدت و گردش مشاغل حکومتی، پایگاهها و موقعیتهای شغلی که همهی شهروندان بتوانند به آن دست یابند، تحقیق و تفحص عمومی از مقامات رسمی از طریق دادگاههای حقوق شهروندی، احاطه و نظارت عمومی بر مجلس، و پرداخت دستمزد برای مشارکت در مجلس، مجمع پانصد نفره آتن، و اداره محکمههای قانونی.
▬ تمام این موارد، و خصوصاً حذف شرایط مالکیت برای مشارکت در اداره شهر و ایجاد استقلال مالی برای نمایندگان مجلس و قضات محاکم، نکاتی بودند که نمیتوانست نظر مارکس را جلب نکنند. مارکس چنین مینویسد: «کمون، باید به عنوان یک اهرم برای ریشهکنی مبانی اقتصادی عمل کند که وجود طبقات و مآلاً سلطهی طبقاتی را بدیهی میانگارد. ... کمون پاریس، قصد داشت تا آن طبقهی مالکی را منسوخ سازد که کار اکثریت را برای رفاه اقلیت میخواست. کمون قصد داشت تا از آنان که از دیگران سلب مالکیت کرده بودند، سلب مالکیت نماید».
▬ با این اوصاف، مارکس، مردمسالاری کمون پاریس را در مقابل دموکراسی علیل و معیوب، پس از انقلاب فرانسه میداند. در مقابلِ نظریهی ژان ژاک روسو، در باب ارادهی عمومی و نقد حکومت نمایندگی که عملاً شکلی از بردگی سیاسی است، آتنیهای باستان، بسیاری از آرمانهایی را پروردند که مغز و جوهر رهاییبخش جمهوری دموکراتیک جدید کمون پاریس را برای ما قابل فهم میکند.
مآخذ:...
هو العلیم