حامد دهخدا
▬ موضوع «پول، پادشاه است»، کاریکاتوری از واقعیت سیاسی در دموکراسیهاست.
▬ پول، هرگز به تنهایی «پادشاه» نبوده است، ولی، در بسیاری از جوامع نه فقط در جوامع سرمایهداری و دارای اقتصاد بازار، ثروت یکی از سلاحهای سیاسی اساسی است. موازی بودن تحول صور ثروت با اشکال اقتدار، نشاندهنده مؤثر بودن ثروت، به مثابه سلاح سیاسی است؛ در جوامع کشاورزی که بهرهبرداری زمین سرچشمه اساسی ثروت است، طبقه مالکان زمین قدرت سیاسی را در اختیار خود دارند. رژیمهای اشرافی هم که در آنها اقتدار، هم به مالکیت زمین، و هم به نیروی سوارکاران و شوالیهها، بستگی دارد، یعنی، در عین حال، هم جنبه فئودالی دارد، و هم جنبه نظامی. در جوامع بازرگانی و صنعتی، مالکیت یک کارخانه، یک مغازه یا یک بانک، سرچشمه اساسی ثروت میگردد و در چنین وضعی قدرت سیاسی به دست بورژوازی میافتد. البته، گذر از آن مرحله به این یکی، به تدریج صورت میپذیرد. در رژیمهای دموکراتیک اخیر نقش ثروت چشمگیرتر است، زیرا، پول در این نظام ارزشی مقام بزرگی را دارد. در رژیم نخستین، این نقش جنبه پنهانیتر دارد، برای آنکه اشراف ارزشهای نظامی را که بیطرفتر مینماید بیشتر اهمیت میدهند و ادای حقیر دانستن و بیارزش شمردن ثروت را در میآورند. ولی، این کوچک شمردن خصوصاً در باب ثروتهایی است که از بازرگانی و صرافی به دست میآید، نه درباره ثروتهایی منبعث از زمین که اساسیترین نوع ثروت در چنین جوامعی است. در پیدایش قدرت اساسی اشراف، اهمیت ثروت ناشی از زمین بیش از قدرت نظامی ایشان بوده است.
▬ ظهور جوامع شهرنشین در قرن نوزدهم، به مردم آن زمان چنین تفهیم کرد که از این پس، قدرت بر پول بنا شده و این واقعیت امر جدیدی است. این فکر از آنجا ناشی میشد که پارهای از نودولتان تازه به دوران رسیده، جای ثروتمندان قدیمی خویشتندار و با تربیتتر را میگرفتند. ثانیاً، منشأ این فکر آن بود که اشراف، قدرت خویشتن را، هم بر پایه ثروت، و هم بر پایه اسلحه بنا کرده بودند، در حالی که عنصر نخستین تا اندازه زیادی در پشت عنصر دوم که سرچشمه ارزشهای قهرمانی حیثیتآور بود، پنهان شده بود. بالاخره علت آن بود که بورژوازی نظامی ارزشی را پیشنهاد میکرد که بر پایه ثروت قرار داشت و بدینسان به جای اینکه سرچشمههای قدرت خویش را پنهان کند، آشکارا بر زبان میآورد. طبقه اشراف ثروت را که از املاک یا از مواجب پرداختی سلطان به دست میآمد، دوست میداشت، اما، از این علاقه دستکم در میان مردم صحبت نمیکرد. شهرنشینان که این علاقه را بیپرده اعلام میکردند، بدان مینازیدند. ولی، در واقع، گونهای از ثروت به عنوان سرچشمه نیرومندی سیاسی، جای نوع دیگری از ثروت را میگرفت.
▬ گسترش شهرنشینیها، با توسعه مسلکهای دموکراسی لیبرال تقارن دارد. لذا، نوعی تناقض میان ارزشهای سیاسی که رسماً اعلام میشوند و ارزشی که به پول داده میشود، آشکار گردید. آیا اگر پول به عنوان سلاح سیاسی به کار رود، به تساوی حقوق شهروندان و مکانیسم طبیعی انتخابات و مجلس لطمهای نمیزند؟ عجیب آنکه همیشه سعی میشود تا نقش پول در مبارزههای سیاسی پوشیده بماند. فیالمثل، تأمین هزینه مبارزات انتخاباتی و روزنامهها همیشه کم و بیش جنبه مخفی خود را حفظ کرده است. شاید این امر به دریغ گذشته نسبت به ارزشهای اشرافی که هرگز با ظهور سرمایهداری بازار آزاد کاملاً از میان نرفت، بیشتر از تناقض میان نظریههای سیاسی و واقعیتهای اقتصادی مربوط باشد (بدینسان، میتوان توجیه کرد که نقش سیاسی پول در ایالات متحد امریکا کمتر از اروپا پنهانی است و حیثیت اجتماعی آن نیز در کشوری که بدون سنت اشرافی است بیشتر است).
▬ ولی به هر تقدیر، نظریههای سرمایهداری تأیید میکنند که در آخرین تحلیل، نفوذ پول امری دموکراتیک است. یعنی، در یک رژیم مبتنی بر رقابت، همهکس امکان به دست آوردن ثروت و اعمال یک اقدام سیاسی به کمک آن را دارد. اینست معنی بیان گیزو (فرانسیس پیر گیزوFrançois Pierre Guillaume Guizot؛ 1874-1787، سیاستمدار و تاریخشناس فرانسوی که در دورهی قبل از انقلاب ۱۸۴۸ صدارت دولت فرانسه را عهدهدار بود) در پاسخ به کسانی که به او ایراد میگرفتند که قدرت سیاسی را به دست متمولان سپرده است: یعنی، «ثروتمند شوید».
▬ در اطراف این مطالب یک سلسله افسانه معاصر به وجود آمده است؛ بویژه در ایالات متحد امریکا که در قرن نوزدهم تحرک اجتماعی فراوان بود و اصل گیزو میتوانست در این جامعه به طور وسیعی به کار بسته شود، بویژه که در آن زمان وزنه امتیازات اکتسابی رقابت را به گونه قابل ملاحظهای محدود نمیکرد.
▬ این، استدلال راه غلطی را میپیماید. زیرا، پدیده تراکم سرمایه را که موجب تراکم قدرت و نیرو میشود به باد فراموشی میسپارد. انتقال ثروتهای اکتسابی از راه وراثت، به کلی رقابت را مخدوش میکند و خصیصه دموکراتیک آن را از میان میبرد. لذا، قدرت پول به صورت قدرت مادرزادی درمیآید، هر چند که در آغاز چنین نبوده باشد. همگام با توسعهی جوامع لیبرال، ثروتمند شدن، بیش از پیش به تصاحب سرمایه بستگی دارد، تا به کار. حتی، اگر کاملاً هم نظریههای مارکسیستی در باب فقیر شدن مطلق طبقه فقیر مورد قبول نباشد، نمیتوان به هیچ وجه اصل فقیر شدن نسبی این طبقه را انکار کرد.
مآخذ:...
هو العلیم