تامس هابز در «لویاتان»
▬ قدرت هر انسان (به طور کلی)، عبارتست از افزار موجود او برای احراز خبری آشکار در آینده و آن قدرت یا فطری است یا سببی.
▬ قدرت طبیعی، برجستهترین موهبتهای جسمانی و عقلانی انسان است: همچون نیرومندی، زیبایی، دور اندیشی، صناعت، فصاحت، آزادمنشی و اصالت.
▬ قدرت سببی، عبارت از آن فضایلی است که یا از راه قدرت فطری یا به یاری بخت، برای کسب قدرت مانند ثروت، شهرت، دوستان، و کار پنهانی خداوند که آدمی آنرا نیک بختی میخواند.
▬ از آنجا که ماهیت قدرت، مانند شهرت است، هر چه بیشتر جریان یابد، بر میزانش افزوده میشود؛ یا همچون حرکت اجرام سنگین است که هر چه مسافت بیشتری را بپیمایند، سرعتشان بیشتر میگردد...
▬ قدر یا ارزش هر آدمیزادهای، مانند چیزهای دیگر، در بهایی است که دیگران در برابر استفاده از آن به او میپردازند، و بنا بر این، آدمی دارای ارزش مطلق نیست؛ بلکه ارزش او به نیاز و داوری افراد دیگر بستگی دارد. فرمانده لایق نظامی در زمانی که جنگ جریان دارد، یا در شرف وقوع است، دارای قیمت بسیار است؛ ولی، در زمان صلح، چنین نیست. قاضی دانشمند و پاکدامن، در زمان صلح [از آن فرمانده] ارزشش بسیار بیشتر است؛ ولی، در زمان جنگ این طور نیست.
▬ و قیمت انسان هم مانند همه چیزهای دیگر، به وسیله خود او معلوم نمیشود، بلکه این خریدار است که باید بهای او را معین سازد. شاید شخصی بالاترین ارزش ممکن را برای خود قائل شود (چنانکه اکثر افراد اینگونهاند)، ولی، ارزش واقعی او بیش از آنچه که دیگران ارزیابی میکنند، نیست.
▬ تجلی ارزشی که ما بر یکدیگر مینهیم، همان چیزی است که معمولاً، احترام گذاشتن یا بیحرمتی کردن نامیده میشود.
▬ ارج بسیار بر یک تن نهادن، احترام گذاشتن به اوست، و ارج کم نهادن، بی حرمتی کردن به اوست، ولی، در این مورد مفاهیم والایی و پستی را باید در قیاس با اندازه ارجی که هر کس برای خویشتن قائل است، درک کرد...
▬ و نیز اینکه عملی (هرچند سترگ دشوار باشد و نتیجه، نشانهای از قدرت بسیار دانسته شود) عادلانه یا ظالمانه به شمار آید، توفیری در احترام ندارد، زیرا، احترام، فقط بر عقیده [دیگران] به قدرت شخص استوار است.
مآخذ:...
هو العلیم