فیلوجامعه‌شناسی

مرور فلسفه تحلیلی: طبیعت‌گرایی ویلارد ون اورمان کواین

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دکتر محمود خاتمی؛ ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ مقدمه
▬ مضمون طبیعت‌گرایی آن است که برای بحث درباره معرفت، باید سراغ علوم طبیعی رفت، نه علوم ریاضی، منطق یا مابعدالطبیعه.
▬ معرفت ما در قالب علوم و به مثابه یک علم تجربی باید مورد بحث قرار گیرد.
▬ با این نگاه، معرفت‌شناسی، رشته‌ای در کنار رشته‌های روانشناسی، زیست‌شناسی، آناتومی، فیزیک و شیمی و...  خواهد بود، و جنبه کاملاً تجربی دارد و با این رشته‌ها تبادل اطلاعات می‌کند.
▬ در این‌جا، حالت پویایی پدید می‌آید که با رشد علوم معرفت‌شناسی ما هم رشد می‌کند. مهم‌ترین چیزی که در این‌جا با آن ارتباط پیدا خواهیم کرد بحث رفتارگرایی است.
▬ حتی در دیدگاه رودولف کارناپ معرفت‌شناسی یک علم تجربی نیست. برای کارناپ و پوزیتیویست‌های منطقی، معرفت‌شناسی، هنوز یک برنامه کانتی بود؛ یعنی، ایشان بررسی شرایط حصول علم را، معرفت‌شناسی می‌دانستند. کانت، وقتی تنها مابعدالطبیعه ممکن را، معرفت‌شناسی می‌دانست؛ مراد از معرفت‌شناسی در نظر کانت این بود که امکان تحقق شرایط پیشینی معرفت را، در هر حوزه‌ای، بررسی کند.
▬ کواین، در واقع،  به خود معرفت‌شناسی موضوعیت می‌بخشد و آن را، از بررسی شرایط تحقق علم، به یک علم بدل می‌کند.
▬ برای فلسفه، سه معنا در نظر گرفته می‌شود:

                      • گاهی، از فلسفه، کارکرد متافیزیکی مراد می‌شود، مانند سنت کلاسیک فلسفه؛
                      • گاهی، کارکرد معرفت‌شناسی، مانند کانت و پیروان او؛
                      • و گاهی، کارکرد روش شناسی.

▬ روش‌شناسی، خود دو حالت دارد:

                      • یکی به نحو ایجابی که در آن روش‌شناسی ثابت می‌کنیم، مانند امثال کارناپ؛
                      • و حالت دیگر آن است که روش‌شناسی ما نفی‌کننده است و چیزی را ثابت نمی‌کند و حالت حفاظت کننده دارد.

░▒▓ قضیه
▬ فلسفه، در نظر کواین، به این معنای آخر است. کار فلسفه، محافظت از معرفت‌شناسی است تا امور و اصطلاحات زاید و غیرتجربی داخل در آن نشود، و از حدود علمی تجربی تجاوز نشود.
▬ آخرین نقطه عطفی که کواین برای تجربه‌گرایی معرفی می‌کند، جنبه‌ی طبیعت‌گرایانه پیدا کردن تجربه‌گرایی است.
▬ طبیعت‌گرایی پراگماتیست‌های قبل از کواین، هم‌چون دیوئی، روشی است، اما، طبیعت‌گرایی کواین روشی نیست. بلکه خود نظریه است و جنبه بنیادی پیدا می‌کند.
▬ برای درک طبیعت‌گرایی کواین باید به دو اصل نزد او توجه کرد: اصل حذف‌گرایی (eliminativism) و اصل رفتارگرایی (behaviorism). این دو اصل، هر دو روشی هستند. او اصل حذف‌گرایی را از بحث‌های منطقی و معناشناسی، و اصل رفتارگرایی را از روانشناسی زمان خود می‌گیرد.

░▒▓ حذف‌گرایی
▬ بنا به اصل حذف‌گرایی، زبان طبیعی، رهزنی دارد و در آن، واژه‌هایی به کار می‌رود که مدلول ندارند، اما، توهم مدلول داشتن را برای ما پدید می‌آورند، مانند واژه ذهن، که این تصور را برای ما پیش می‌آورد که چیزی غیر از مغز وجود دارد که ذهن است. لذا، باید به پاک‌سازی زبان بپردازیم و در هر زبانی که هستیم حوزه مفاهیم متافیزیکی را که موجب سوءتفاهم می‌شود، کنار بگذاریم، و اگر هم عملاً به کار می‌بریم، باید توجه داشته باشیم که این‌ها مدلول واقعی ندارند. با حذف‌گرایی، «فلسفه اولی» و مابعدالطبیعه امکان‌پذیر نیست، چه صورت متافیزیکی داشته باشد، و چه بحث درباره کلیاتی باشد که ما به نحو انتزاعی از طبیعت‌گرایی لحاظ کرده باشیم. فلسفه همین بحث‌هایی است که در حوزه طبیعت‌گرایی انجام می‌دهیم.
▬ او برای کنار گذاشتن فلسفه اولی، به تز کل‌گرایی تمسک می‌جوید. بنا به تز کل‌گرایی، معرفت ما تماماً باید به تجربه عرضه شود. در تجربه است که معرفت ما نشان می‌دهد که چه میزان سازگار است، و چه میزان سازگار نیست. ما نمی‌توانیم یک قضیه را به شکل منفرد ارزیابی کرده و صدق و کذب آن را مشخص کنیم. اگر قرار باشد که در ساختار معرفتی خود همیشه کل‌گرایانه برخورد کنیم، جایی برای فلسفه اولی باقی نمی‌ماند. فلسفه اولی، در صورتی امکان‌پذیر است که بتوانیم مستقل از تجربه سخن‌هایی بگویم و صدق و کذب جملات غیرتجربی را به طور منفرد به دست آوریم. در این‌جا، هیچ چیز مستقل از تجربه برای خود شأنیتی ندارد. این تز به ما اجازه نمی‌دهد که از اصطلاحات متافیزیکی استفاده کنیم. کاربست اصل روشی حذف‌گرایی، به خاطر تز کل‌گرایانه است.

░▒▓ رفتارگرایی
▬ از سوی دیگر، تز کل‌گرایی، رفتارگرایی را تأیید می‌کند. این تز ما را به رفتارگرایی منحصر می‌کند. چرا که، در این تز، همه چیز را باید به تجربه بیاوریم. من می‌توانم تجربه‌های درونی، بیرون زبانی، و همه تجربه‌های معرفتی خود را به زبان رفتارها ترجمه کنم تا امکان تجربه‌پذیری و صدق پذیری آن‌ها در یک مجموعه کلی امکان‌پذیر شود. اگر بخواهم تمام معارفم را بالاتر از رفتارها ببرم، هر جا بروم، این یک رفتار است که از من سر می‌زند، چرا که، آن‌چه این کل را به عالم خارج عرضه می‌کند رفتارهای ماست. تنها راهی که شخص می‌تواند معرفت‌های دیگری را بفهمد، یا از طریق رفتارهای زبانی اوست، یا رفتارهای فیزیکی او، یا رفتارهای روانی او، یا دیگر رفتارهایی که از او سر می‌زند. ولی، هیچ‌گاه نمی‌توان به نهاد شخص دیگر، اگر چنین نهادی وجود داشته باشد، پی برد.
▬ کواین، برخلاف ویتگنشتاین، آستین و...  که رفتارگرا نبودند، رفتارگرایی را می‌پذیرد. رفتارگرایی برای او، بیشتر، رفتارگرایی زبانی است، یعنی، ما در نحوه بیان و گفتار خود رفتارهای زبانی داریم که این رفتارهای زبانی چهارچوب‌های معرفتی ما را می‌سازند.
▬ نکته‌ای که باید بدان توجه داشت این است که رفتارهای ما انحصاراً معرفتی نیستند. ما یک سلسله رفتارهای فیزیکی داریم، مانند راه رفتن، یک سلسله رفتارهای روانی داریم و...  که جنبه معرفتی ندارند. تنها یک سلسله از رفتارهای ما رفتارهایی هستند که اساس معرفت ما را درست می‌کنند.
▬ روایت کواین از رفتارگرایی جنبه معرفت‌شناختی و روان‌شناختی دارد و لذا، جنبه هستی‌شناختی را نیز در بر می‌گیرد. چرا که، در رفتارگرایی می‌گوییم که چیزی جز بدن، مغز و... وجود ندارد و روح را با بدن یکی می‌کنیم و منشأ رفتارهای ما چیزی جز بدن فیزیکی ما نیست. تا آن‌جا که ما چیزی را فرض و ساختار منطقی در نظر بگیریم، محل بحث او نیست، اما، هنگامی که ادعای شناخت در مورد آن را داریم و نتوانیم آن را با رفتارهای خود منتقل کنیم، در نظر او باید چنین چیزهایی را از حوزه معرفت خود حذف کنیم. هر چیزی که نتواند به شکل رفتار در بیاید، باید حذف شود.
▬ باید توجه داشته که او به رفتارها، کل‌گرایانه نظر می‌کند. او یک رفتار منفرد را لحاظ نمی‌کند. من با یک رفتار منفرد، منظومه‌ای را به مخاطب خود منتقل می‌کنم. سازگاری این رفتارها آن‌ها را قابل ارائه می‌کند.
▬ معرفت‌شناسی مجموعه‌ای از چیزهایی است که وقتی رفتار و اجرا شوند، از جانب دیگران با پاسخ روبرو می‌شوند.
▬ جمله‌های علوم، جمله‌های نظری هستند. ما در علوم در مورد بسیاری چیزها صحبت می‌کنیم که به تجربه در نمی‌آیند. در نظر او لازم نیست که مثلاً، اتم با تجربه مطابقت کند. بلکه اتم باید در نظام کلی که ارائه می‌شود با تجربه مطابقت داشته باشد. یک جمله نظری در یک نظریه کل‌گرایانه تا آن‌جا که تولیدات تجربی داشته باشد پذیرفته می‌شود، آن‌جا که از تولیدات تجربی عاری شود باید کنار گذاشته شود.

░▒▓ جمع‌بندی
▬ اصل رفتارگرایی، بخشی را اثبات می‌کند، و اصل حذف‌گرایی بخشی را حذف می‌کند.
▬ آن‌چه ما از هم می‌بینیم تنها رفتارهای همدیگر است. رفتارگرایی ناظر به این قسمت است. حذف‌گرایی به ما می‌گوید که در پشت آن چیزی وجود ندارد. ظاهری می‌ماند که با رفتارگرایی اثبات می‌شود و غیاب و ظلمتی پشت آن می‌ماند که ممکن است چیزی به نام روح، ذهن و... در آن باشد و حذف‌گرایی این قسمت را نفی می‌کند.
▬ نتیجه این دو، طبیعت‌گرا شدن است. از تز کواین به معرفت‌شناسی با صورت طبیعی (epistemology naturalized) تعبیر می‌شود (پس از او، دیویدسن، معرفت‌شناسی با صورت خارجی (epistemology externalized) را طرح می‌کند که در جواب به کواین است).
▬ بنا بر طبیعت‌گرایی، همه اعتبار معرفتی نظریه‌های ما بستگی به این دارد که تولیدات تجربی و سازگاری با طبیعت داشته باشند. معرفت‌شناسی اساساً طبیعی است؛ بدین معنا که معرفت‌شناسی شاخه‌ای از علوم جدید است. برای معرفت‌شناسی باید به علوم نظر کرد، هم‌چون علوم نظریه داد و دید که کدامیک با عالم تجربه و طبیعت سازگارتر است. معرفت‌شناسی در بستر آزمایش و تجربه می‌تواند جوابی برای ما داشته باشد. به این ترتیب، معرفت‌شناسی باید با دیگر رشته‌های علم رابطه متقابل و تبادل اطلاعات داشته باشد. به این ترتیب، اختیار معرفت‌شناسی از دست منطق خارج می‌شود. کارآمدی منطق برای معرفت‌شناسی به همان میزانی است که برای فیزیک کارآمدی دارد.

░▒▓ چکیده‌ای از این بحث مهم
▬ معرفت‌شناسی، زمانی بخشی از متافیزیک بود.
▬ وقتی کانت متافیزیک را کنار گذاشت، معرفت‌شناسی جای متافیزیک نشست.
▬ در هر دو دوره معرفت‌شناسی ناظر به علوم بود. ولی، در معرفت‌شناسی طبیعی شده که کواین مطرح می‌کند، معرفت‌شناسی دیگر ناظر بر علوم نیست. بلکه بخشی از علوم است. فیلسوف، اگر می‌خواهد در حوزه معرفت‌شناسی کار جدی انجام دهد باید کار علمی بکند. بحث‌های انتزاعی در معرفت‌شناسی جایی ندارد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.