برداشت آزاد از محمود متوسلی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ کارل مارکس، تفسیری ماتریالیستی از فرایند توسعه اقتصادی ارائه میدهد.
▬ مناسبات (روابط) تولیدی. مناسبات تولیدی عبارت است از روابطی که بین انسانها در جریان تولید، مبادله و توزیع نعم مادی به وجود میآید و عموماً به صورت مجموعه معینی از روابط مالکیت و خصوصیات طبقاتی یک جامعه ظاهر میشود.
▬ نیروهای تولیدی (مولد). نیروهای تولیدی مجموعهای از عوامل، ابزار کار و تولید، علوم، تجارت، و مهارتهای انسانی را شامل میشوند که همیشه در حال تغییر، تحول و تکامل هستند و همین تغییرات موجب تغییر در شیوه و مناسبات تولیدی میشود.
▬ شیوه تولید. شیوه تولید عبارت است از وحدت دیالکتیکی دو جزء بالا، یعنی وحدت بین مناسبات انسانها با هم (روابط تولیدی) و با طبیعت (نیروهای مولد).
▬ در اینجا دیدگاه راستو در تشریح اصول مکتب مارکسیسم مطرح و سپس نظریه ارزش اضافی، ظهور و افول سرمایهداری، پیامد کاهش در نرخ سود، مدل رشد و فروپاشی از دیدگاه کلان و نقد نظریه مارکس ارائه میگردد.
░▒▓ مرور راستو به این بخش از نظرات مارکس
▬ راستو در تشریح دیدگاه مارکس هفت اصل را به شرح ذیل عنوان مینماید:
• ویژگیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع، تابع نحوه فرایند اقتصادی است.
• تاریخ با مبارزه طبقاتی پی در پی که نتیجه غیرقابل گریز تضاد منافع اقتصادی انسان در محدوده کمیابیهاست به پیش میرود.
• جوامع فئودال (جامعه سنتی)، طبقه متوسطی را در درون نظام خود پرورش دادند.
• مارکس پیشبینی میکند که جامعه صنعتی سرمایهداری، شرایط نابودی و اضمحلال خود را فراهم میسازد.
• تضاد ذاتی نظام سرمایهداری ساز و کار ویژهای را برای خوداضمحلالی به وجود میآورد.
• فروپاشی سرمایهداری فقط به دلیل بحرانهای پی در پی ذاتی و بیکاری شدید نیست، بلکه به دلیل عدم تناسب در ظرفیتهای بازارها، رقابتهای تجاری و خروج سرمایه است.
• زمانی که قدرت توسط دولت سوسیالیستی و از طرف پرولتاریای صنعتی به تصرف درآمد در مرحلهای که به دیکتاتوری پرولتاریا معروف است، تولید بدون مواجهه با بحران به سرعت افزایش مییابد و در نتیجه درآمد واقعی در حدی افزایش مییابد که استقرار نظام کمونیستی ممکن میگردد.
░▒▓ نظریه ارزش اضافی (مازاد)
▬ قانون اصلی و قوه محرکه تولید سرمایهداری، قانون یا نظریه ارزش اضافی است. این قانون اساس مدل رشد مارکس قرار میگیرد. ارزش مازاد بر دستمزد که ارزش اضافی نام دارد اساس استثمار طبقه کارگر در جامعه سرمایهداری و منبع ثروت سرمایهداران را تشکیل میدهد. ارزش مازاد تولید شده در جریان تولید، منبع شکلگیری سرمایه و انباشت آن است.
░▒▓ ظهور و افول سرمایهداری
▬ مارکس توسعه اقتصادی را با دیدی اجتماعی- تاریخی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. دیدگاههای اقتصادی مارکس بر چهار قانون ذیل استوار است:
• قانون عمومی تراکم سرمایهداری، قانون روند نزولی نرخ سود، قانون تمرکز فزاینده سرمایه و قانون افزایش فقر و تنگدستی و تشکیل سپاه ذخیره صنعتی.
▬ قانون عمومی تراکم سرمایهداری. فرایند تولید را باید به مثابه یک مجموعه پیوسته در نظر گرفت که به طور مداوم تولید جدیدی میآفریند. ارزش مازاد، دارایی سرمایهدار است که از آن برای گسترش تولید استفاده میکند. در روند تراکم سرمایه، زمانی فرا میرسد که بهرهوری کار به قدرتمندترین اهرم تراکم ثروت مبدل میشود؛ در نتیجه تولید بالا رفته، قیمت تمام شده برای سرمایهدار پایین میآید. توسعه سرمایهداری تنها زمانی میسر است که کاهش نسبی در نسبت قسمت متغیر به ثابت همراه با افزایش سرمایه انجام گیرد.
▬ قانون روند نزولی نرخ سود. مارکس از نظریه ارزش اضافی، قانون نزولی بودن نرخ سود را نتیجه میگیرد که به نظر وی نقش اصلی در فروپاشی نظام سرمایهداری دارد. نرخ ارزش مازاد با توجه به حجم مقادیر مختلف سرمایه ثابت و در نتیجه کل سرمایه، معرف نرخ سودهای متفاوتی است. با فرض ثابت بودن نرخ ارزش مازاد (درجه ثابت استثمار نیروی کار)، رشد میزان سرمایه ثابت، سبب نزولیشدن نرخ سود میشود. اگر همچنین فرض کنیم که این تغییرات تدریجی در ترکیب سرمایه، کم و بیش در کلیه فعالیتهای تولیدی و یا اکثریت مهم آنها صورت میگیرد، میتوانیم نتیجه بگیریم که این تغییرات ارگانیکِ بخش ثابت سرمایه نسبت به بخش متغیر آن ضرورتاً به کاهش تدریجی میانگین نرخ سود خواهد انجامید. عواملی چون پیشرفت فنّاوری، اختراعات و نوآوریها اثر معکوسی بر روند نزولی نرخ سود دارند.
▬ تمرکز سرمایه. مبارزه و رقابت بین سرمایهداران با کاهش قیمتها شروع میگردد و کاهش قیمتها با فرض ثابتماندن سایر شرایط بستگی به بازدهی نیروی کار دارد که این خود به مقیاس تولید بستگی دارد. بنابراین سرمایههای بزرگتر سرمایههای کوچکتر را مغلوب خواهند کرد.
▬ قانون فقر و تنگدستی. افزایش ثروت و درآمد موجب افزایش جمعیت میگردد و این پدیده خود، زاییده سیستم سرمایهداری است. نتیجه این تغییرات آن است که جمعیت کارگران بیکار هر روز افزایش مییابد. رشد سرمایهداری به همراه خود، گسترش فقر را برای طبقه کارگر به ارمغان میآورد و دستمزدها روز به روز به سطح حداقل معیشت نزدیکتر میگردد.
░▒▓ پیامد کاهش نرخ سود
▬ اصولاً کاهش نرخ سود و افزایش ذخیره سرمایه هر دو بیان مختلفی از یک جریان یعنی جریان توسعه قدرت تولیدیاند. از دیدگاه مارکس با کاهش نرخ سود، انگیزه برای گسترش سرمایهگذاری و عامل اصلی در تولید خودجوش سرمایه مختل میگردد و شیوه تولید، خود با افزایش ثروت در تعارض قرار خواهد گرفت؛ در نتیجه مانع حقیقی تولید سرمایهداری خود سرمایه است.
░▒▓ مدل رشد و فروپاشی از دیدگاه کلان
▬ مارکس مکرر در نوشتههای خویش به مزیت و نقش تاریخی جامعه سرمایهداری در آفرینش ابزار لازم برای شکلگیری یک تمدن پیشرفته بشری توجه داشته است. مدل ارائه شده به شرح زیر است:
• تابع تولید همانند تابع کلاسیکهاست.
• پیشرفت فنّاوری به میزان سرمایهگذاری بستگی دارد.
• سرمایهگذاری تابعی از نرخ سود است.
• نرخ سود برابر است با نسبت سود به مجموع دستمزدها و هزینه جاری سرمایه (ќ)، یا به عبارت دیگر هزینه سرمایه کالاهای سرمایهای و موجودی انبار استفاده شده در جریان تولید.
• دستمزدها (وجوه دستمزدها) در زمان رونق اولیه نظام سرمایهداری به میزان سرمایهگذاری بستگی دارد و در نهایت سطح اشتغال و نرخ دستمزد عوامل تعیینکننده وجوه دستمزدها خواهند بود. اشتغال در جریان پیشرفت نظام سرمایهداری به طور مداوم کاهش مییابد و نرخ دستمزدها به سطح حداقل معیشت میرسد.
• اشتغال تابعی از نسبت سرمایهگذاری به ذخیره سرمایه است.
• مصرف به وجوه دستمزدها بستگی دارد.
• سود به سطح فنّاوری و میزان مصرف بستگی دارد.
▬ تأکید مارکس بر کاهش نرخ سود (نرخ بازده سرمایه) به عنوان عامل تعیینکننده در رفتار سرمایهدار است و نه میزان کل سود. در مدل فوق هشت معادله و سه اتحاد، همراه با یازده مجهول دیده میشود که به طور اصولی قابل حل است.
▬ عملکرد همزمان چهار قانون ذیل به گونهای است که پس از گذشت یک دوره پیشرفت و توسعه نظام سرمایهداری، زمان فروپاشی نظام مذکور فرا میرسد:
• ۱ و ۲. قانون تراکم سرمایه و افزایش تصاعدی سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر (کاهش نرخ سود).
• ۳. قانون تمرکز فزاینده سرمایه.
• ۴. قانون فقر و تنگدستی.
░▒▓ نقدهای قدیمی به مارکس
▬ تا پیش از رکود بزرگ جاری، برخی نقدهایی که به مارکس وارد به نظر میرسیدند، به این ترتیب بودند:
• دستمزد حقیقی نیروی کار، روندی صعودی طی کرده است. نظریه فقر پیشرونده که بر اساس آن پرولتاریا روز به روز فقیرتر میشود صورت تحقق نپذیرفته است.
• بیکاری حاصل از فنّاوری در بخشهای خاص و در مقاطع زمانی و مکانی معین، قابل تعمیم به کل اقتصاد نیست. در سطح کلان، تنوع در صنایع و افزایش تقاضا برای نیروی کار به واسطه پیشرفت دانش فنی حاصل آمده است.
• نرخ سود طی فرایند تولید در نظام سرمایهداری الزاماً کاهش نمییابد.
• نرخ استثمار ثابت و سرمایهبر شدن تولید نمیتواند با هم به وقوع بپیوندد.
• ثابت شده که افزایش نرخ رشد اندازه متوسط بنگاهها و افزایش درجه تمرکز سرمایه همیشه توأم با یکدیگر به وقوع نمیپیوندد.
• پیشبینی مارکس مبنی بر اینکه در کشورهای بزرگ سرمایهداری بر اثر قانون تمرکز سرمایه، شرکتهای بزرگ واحدهای کوچک اقتصادی را از بین میبرند تحقق نپذیرفته است. بعلاوه، انقلاب در کشورهای عقبمانده و غیرصنعتی به وقوع نپیوسته و امروزه با فروپاشی قطب عظیم کمونیسم در جهان، امکان وقوع آن نیز مورد تردید است.
• اگر به گفته مارکس هر فکر و نظامی در حال تغییر و تحول است و هر فکری که به وجود میآید فکر مخالف خود را برمیانگیزد، چرا عقاید مارکس مشمول همین قانون «تغییر و تحول» قرار نگیرد؟
• اگر عقاید مارکس را آخرین بیان حقیقت بدانیم، مرتکب اشتباه شدهایم.
• صرفنظر از اینکه نظریه ارزش مازاد مارکس متکی بر نظریه «ارزش کار» ریکاردو است که خود محل ایراد است، اصولاً اگر این نظریه صحیح باشد، نفع کارفرما در این است که هر چه بیشتر «سرمایه متغیر» را به کار اندازد و از نیروی کار بیشتری برای افزون کردن سود واحد اقتصادی استفاده کند و در نتیجه تا حد امکان از به کار انداختن «سرمایه ثابت» به نفع «سرمایه متغیر» احتراز جوید. حال آنکه چنین نیست.
• در هر اجتماع و نظامی، ارزش کالاها همیشه به دو صورت جلوه میکند: نخست به صورت «ارزش اولیه» یا «ارزش هزینهای»، دوم به صورت «ارزش نهایی» یا ارزش تقاضای آن کالا که آن را اغلب ارزش مبادلهای و یا ارزش بازاری نامیدهاند و قیمت، بیان پولی این ارزش است. اما مارکس این واقعیت را نادیده گرفت. وی فقط ارزش هزینه و ارزش کار را مورد توجه قرار داد و کوشید تا ارزش نهایی یا ارزش بازاری را نیز در ارزش کار خلاصه کند.
مآخذ:...
هو العلیم
فونت ریز بود.ولی مرسی