گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در ”سخنانی در فلسفهی تاریخ“
این متن، ارزش کلاسیک فوقالعادهای دارد، و فهم آن، برای فهم هگل و تبعات مهم او بسیار حایز اهمیت است. توجه ویژه شما را به آن جلب میکنم:
▬ ماهیت گایسـ(روح)ـت را میتوان با نگاهی به ضد مقابل آن (ماده) فهمید. [مهم: ماهیت گایسـ(روح)ـت را میتوان با نگاهی به ضد مقابل آن (ماده) فهمید.]
▬ از آنجا که جوهر ماده، ثقل و جاذبه است، پس، از سوی دیگر، میتوانیم بگوییم که جوهر و ذات گایسـ(روح)ـت، آزادی است.
▬ ... ماده، جوهرش بیرون از خودش قرار دارد؛ ولی، گایسـ(روح)ـت، هستی خود سامان است، و این دقیقاً آزادی است.
▬ زیرا، اگر من وابسته باشم، هستی من به چیز دیگری که من نیستم مرجوع میشود؛ [در آن صورت] نمیتوانم مستقل از چیزی خارجی وجود داشته باشم. همین هستی خود سامان گایسـ(روح)ـت، چیزی جز خودآگاهی (آگاهی از هستی خویش) نیست.
▬ در آگاهی، باید دو چیز را تمییز داد: نخست، این واقعیت که من میدانم، دوم اینکه چه میدانم.
▬ این دو، در خودآگاهی با هم در میآمیزند؛ زیرا، گایسـ(روح)ـت، خودش را میشناسد.
▬ گایسـ(روح)ـت، متضمن فهم ماهیت خویش، و نیز، متضمن نیرویی است که آن را در محقق ساختن خویش (یعنی، در بالفعل کردن آنچه بالقوه در اوست) توانا میسازد.
▬ بر طبق این تعریف انتزاعی، میتوان درباره تاریخ جهان گفت که [تاریخ جهان] نمایش گایسـ(روح)ـت، در فرایند محقق ساختن معرفت نسبت به چیزی است که بالقوه است و همچنانکه دانه در خود، متضمن کل ماهیت درخت و طعم و شکل میوههای آن است، به همین سان، اشکال اولیه گایسـ(روح)ـت، بالقوه متضمن کل تاریخاند. ...
▬ تاریخ جهان، چیزی جز پیشرفت آگاهی از آزادی نیست؛ پیشرفتی که تفحص در روند تکاملش بر حسب ضرورت ماهیت آن، وظیفه ماست.
▬ حکم کلی بالا، در مورد درجات مختلف در آگاهی از آزادی (و این حکم را ما در وهله نخست، بر این واقعیت اعمال کردیم که ملتهای شرق، تنها یک تن را آزاد میدانستند؛ جهان یونانی و رومی، تنها برخی کسان را آزاد میشمردند؛ در حالی که ما میدانیم که کل آدمیان علی الاطلاق (آدمی به عنوان آدمی) آزاداند)، تقسیمبندی طبیعی تاریخ جهان را برای ما ممکن میسازد و شیوه بحث در آن را به ما نشان میدهد.
▬ [«اهداف خاص انسانهای بزرگ تاریخی»] متضمن آن مسائل و موضوعات عمدهای هستند که خواست گایسـ(روح)ـت، جهانی را تشکیل میدهند. [انسانهای بزرگ تاریخی] را به این شرط میتوان قهرمان نامید که غایات وظیفه خود را نه از درون فراگرد آرام و منظم امور که از حمایت منظم موجود برخوردارند، بلکه از سرچشمهای نهان برگرفته باشند؛ سرچشمهای که به وجود پدیداری و حال و حاضر نرسیده است؛ [یعنی] از گایسـ(روح)ـت درونی که هنوز در زیر سطح نهفته است. گایسـ(روح)ـت، که بر روی جهان خارجی تأثیر میگذارد و آن را همچون صدفی فرو میشکند، زیرا، هستهای است غیر از آن هستهای که متعلق به خود آن صدف است. [انسانهای بزرگ تاریخی] بنا بر این، انسانهایی هستند که به ظاهر انگیزه زندگی خود را از خودشان میگیرند و کردارهایشان وضعیتی و مجموعهای از روابط تاریخی تولید میکند که به ظاهر تنها مورد علاقه خود آنها و حاصل کار خودشان است.
▬ چنین افرادی در حال اجرای غایات خصوصی خود، نسبت به مثال کلی و عامی که [به واسطه اعمال آنها] محقق میشد، هیچگونه آگاهی و وقوفی نداشتند؛ بر عکس ایشان آدمیانی عملگرا و سیاسی بودند، اما، در عین حال، آنها آدمیانی متفکر بودند و نسبت به مقتضیات زمان – یعنی، اینکه چه چیزی آماده ظهور است- بینش داشتند.
مآخذ:...
هو العلیم