برداشت آزاد از تامس راکان
░▒▓ یک
▬ چه عللی باعث تغییر مردم و فرهنگ و جامعه میشود؟
▬ یک پاسخ معمول این است که تطابق با شرایط جدید برای بقا، موجب تغییر میشود.
▬ در عین حال، انطباق، صرفاً به این دلیل که ضروری و مورد نیاز است، اتوماتیکوار رخ نمیدهد.
▬ در واقع، بسیار اتفاق میافتد که جامعهای بدون ساز و برگ بقا، نابود شود، و نتواند در خود تغییراتی پدید آورد که ضامن بقای اوست.
▬ پس، چگونه تغییر به وجود میآید؟
░▒▓ دو
▬ برخی میگویند که حکومت و نخبگان، محرکهای اصلی تغییر هستند، ولی واقع آن است که رفتار حکومت و نخبگان، به قدر زیادی تابع نیروهای اجتماعی است. بسیاری مواقع هست که نخبگان و حکومت به تحلیلی در مورد جامعه دست مییابند، ولی زمینه تحقق آن را نمییابند. به علاوه، صدای اعتراض مردم است که گوش حکومت و نخبگان را تیز میکند.
▬ معمولاً، حکومت و نخبگان، وقتی به خود تکان میدهند که”نیروهای مقاومتناپذیر“ (irresistible force) از متن ”بحران“ها، به بیرون فوران کنند. حکومتها و نخبگان، نهادها و سازمانها، مانند هر جسم فیزیکی لَخت هستند و خصلت اینرسیک دارند. میخواهند در همان وضعی که بودند بمانند. تغییر نمیکنند، محرک تغییری هم نمیشوند، مگر اینکه بحرانی پدید آید که جز با تکان خوردن اساسی، نشود آن را از سر گذراند.
░▒▓ سه
▬ و چه موقع، معلوم میشود که بحران مقاومتناپذیر شده است؟ هنگامی که درک جامعه از شرایط و آرمانها تغییر کند.
▬ هنگامی بحرانها به تغییر فرهنگی و بعد، تغییر اجتماعی منجر میشوند که «مقولات مفهومی که با آنها به واقعیت معنا میدهیم»، تغییر کنند. بحران ”تابع تفسیر کسی است که بحران را بحران میداند“.
▬ در واقع، تغییر اجتماعی روی نمیدهد، مگر آن که نیروهای اجتماعی غالب، به اجتنابناپذیر بودن تغییر اطمینان یابند.
░▒▓ چهار
▬ این، صورتبندی اصلی یک فرآیند منجر به تغییر اجتماعی است. دوباره با هم مرور میکنیم: ابتدا نیروهای اجتماعی غالب بر یک جامعه، به این ارزیابی از شرایط میرسند که خروج از شرایط موجود، ضروری است و تغییر اجتنابناپذیر است. این تغییر در باورها، ساختار اجتماعی مییابند، و بحرانی را پیش روی نخبگان و نهادها و سازمانها و حکومتها میگشایند. و سپس، تغییر روی میدهد.
░▒▓ پنج
▬ پس، تغییرات اجتماعی، متوقف بر تغییرات فرهنگی و معنایی است. متوقف بر تغییر ارزیابی مردم از شرایط موجود و امکان تغییر و بهبود شرایط است.
▬ چگونه باید این تغییرات فرهنگی و معنایی منجر به تغییر را توضیح داد؟
▬ باید به تغییرات در زبان و کاربست زبان، و تغییر در زندگی روزمره توجه کرد. تغییر در زبان و زندگی روزمره دماسنجی برای شناسایی تغییرات عمیق فرهنگی است.
░▒▓ شش
▬ تغییر در زبان و زندگی روزمره، حکایت از مجادلات ارزشی دارد. مجادلات ارزشی هستند که تغییرات زبانی را موجب میشوند.
▬ ارزشهایی، آن قدر اهمیت مییابند و به محل مناقشه تبدیل میشوند که گفتگو در مورد آنها، مستلزم عناصر زبانی جدید و تحقق آنها، مستلزم منشهای نوینی در زندگی روزمره میشود.
▬ استمرار جدال بر روی ارزشهای جدید و به کرسی ننشستن زبان و منش روزمره جدید، به مدت بیش از یک نسل، باعث فرو نشستن جنبش، و از دست رفتن ظرفیتهای این ارزشها برای اعمال تغییر میگردد. تغییر فرهنگ، فقط هنگامی جاگیر میشود و به تغییر اجتماعی منجر میگردد که بر سر ارزشهای جدید، جدال زیادی درنگیرد. باید حداکثر در طول حیات یک نسل، ارزشهای جدید به عنوان بخش ”معمولی“ فکر کردن پذیرفته شود. نقطهی غایی تغییر فرهنگی، هنگامی رخ میدهد که ارزشهای جدید در جامعهی وسیعتر، کمی تا قسمتی گسترش یابد و فراگیر شود و دیگر موضوع اختلاف و نزاع نباشد، یا حتی افراد ناخودآگاه آن را بپذیرند. برنامههای تبلیغی عامهپسند، منبع مفیدی برای”نفوذ فرهنگی“جنبشها به درون گفتمان عامه هستند.
░▒▓ هفت
▬ ولی این، تمام ماجرا نیست. مکانیسمهای زبانی، پایه تغییر اجتماعی هستند، ولی مهم است که فرآیندهای مکمل، برای غلبه آنها شکل بگیرد. وجه اصلی تغییر فرهنگی، انطباق زبان تغییریافته برای بازنمایی گفتمانی است که جدیداً بسط یافته است.
▬ برای آن که تغییرات زبانی منجر به تغییرات گفتمانی شود (مطابق تعریف، گفتمان، عبارت از پیششرطهای شکلگیری گفتگو و زبان است)، دو مرحله باید طی شود:
۱. در بدو امر، یک «اجتماع انتقادی» (critical community)، عناصر زبانی جدید را به شکل یک مسأله و مشکل فرموله و تدوین میکند. در واقع شکلگیری یک محفل، و یک اجتماع انتقادی لازم است.
۲. سپس یک جنبش و یک بسیج نیروهای اجتماعی، حول مفاهیم تدوینشده، با محفل و اجتماعی انتقادی ادغام میشوند، و شروع به کار میکند تا کمکهای اجتماعی و سیاسی را برای تغییر تدارک ببیند.
▬ گر چه دو مرحله، آنچنان که عنوان ”دو مرحله“ تداعی میکند، جدا و به لحاظ زمانی یکی پس، از دیگری نیستند، اما، در عین حال، تمیز این دو مرحله کمک میکند که درک کنیم تولید اندیشه از مقولهی بسیج نیروهای اجتماعی جداست و احتیاج به توجه جداگانه دارد. تحلیلگران جنبش، میتوانند ببینند که چگونه «موفقیت» یا «شکست» فرایند متقاعدسازی افراد در حوزه اول فعالیت جنبش، میتواند نیروها و کوششهای جنبش را در حوزه دوم «افزایش» یا «کاهش» دهد.
░▒▓ هشت
▬ اجتماعات انتقادی، گروههای کوچک، خودآگاه و با «کنشهای متقابل دو به دو» است که در پی پذیرش تلقی جدیدی از مسائل هستند. در میان اعضا، تعامل مصرانهای برای گفتگو و رسیدن به درک مشترکی از مسائل وجود دارد.
▬ اجتماع انتقادی کانالهای ارتباطی خود را بسط میدهد و از آن بهره میبرد. این کانالهای ارتباطی، کانالهایی مانند نشریات ادواری هستند که در آنها مسائل و مشکلات خاصی مورد بررسی قرار میگیرند. سطح معینی از انسجام و وحدت در درون اجتماع انتقادی (خواه اکتسابی از طریق اقناع یا با اجبار و تحمیل هنگامی که تفسیر یک عضو پرستیژ یا اقبال عامی از سوی منابع خارج از اجتماع جلب کند)، برای «ترویج و گسترش پذیرش وسیعتر» بر روی مسائل خاص ضروری است.
▬ اجتماعات انتقادی تنها هنگامی میتوانند تأثیر گستردهای بر جای گذارند که اندیشههایشان، برای استفاده توسط جنبش مناسب شده باشد.
▬ جنبشها از طریق اعلام یک گفتمان انتقادی به صورت اقدام جمعی شکل میگیرند.
▬ جنبشها لزوماً را با تضادهای خشونتآمیز گره نمیخورند. گر چه جنبشها، اعتراض را به مثابهی یک استراتژی مورد استفاده قرار میدهند، اما، خصلت جنبشها در قیاس با دیگر صورتهای کنش جمعی، کوشش به منظور ایجاد تغییر در هر دو حوزه سیاسی و اجتماعی است، نه اعمال خشونت. البته جنبش، بدون اعمال خشونت، خصوصاً در جنبشهای جدید مشاهده میشود.
░▒▓ نُه
▬ در تأمل بیشتر در زمینه انتقال اجتماع انتقادی به مرحله بسیج و اشاعه تغییرات ارزشی سه نوع تغییر ارزشی را میتوان از هم متمایز کرد.
۱. «واژگونسازی ارزشی»: جایگزینی ارزشهای موجود با اندیشههای جدید. سوژه این اندیشههای جدید، همان سوژه ارزشهای قدیمی است، منتها با پرداختی متفاوت.
۲. «ابداع ارزشی»: ایجاد اندیشهها، مفاهیم یا مقولات تحلیلی جدیدی که در مورد موقعیتهایی اعمال میشوند که قبلاً موضوع ارزشهای فرهنگی آشکار نبودهاند.
۳. «ارتباطسازی ارزشی»: ایجاد یک رابطه مفهومی بین پدیدههایی که قبلاً گمان میشد که با یکدیگر بیارتباط هستند یا از جهات دیگری با هم مرتبطاند.
▬ جنبشهایی که ”واژگونسازی ارزشی“ را هدف قرار میدهند (فیالمثل، ارزشهایی که از تبعیض نژادی، نابرابری جنسی و تقویت نیروهای هستهای حمایت میکنند)، به میزان بسیار بالایی خشونتآمیزاند؛ چرا که خواهان تعویض ارزشهای اساسی هستند. جنبشهای ملهم از «ابداع ارزشی» (مثلاً اندیشه «حفاظت از منابع طبیعی») کمتر منجر به برخورد میشوند، چرا که آنها بیشتر در کار اضافه کردن ارزشها هستند، تا تعویض آنها. از طرف دیگر، «ارتباط ارزشی» شامل تعویض ارزشی و همچنین، متصلسازی اندیشهها و مفاهیمی هستند که قبلاً با هم مرتبط نبودند.
▬ نوعشناسی تغییر ارزشی، به معنای متمایز کردن صورتها و انواع جنبشها نیست، زیرا، جنبشها غالباً بیش از یک نوع تغییر ارزشی را پشتیبانی میکنند. این نوعشناسی، تحلیلگر را در فهم اینکه چگونه ابداعات ارزشی روی میدهند کمک میکند.
░▒▓ ده
▬ چگونه اندیشههای انتقادی از طریق کوششهای جنبشها بر عرصهی گفتمان عمومی وارد میشوند؟
▬ جنبشها ، نخستین ابزاری هستند که با آنها، اندیشههای یک اجتماع انتقادی میتواند به سطح عموم کشانده شود.
▬ نکتهی محوری در توفیق جنبشها در تجهیز تغییر ارزشی، نهفته در تواناییشان در ایجاد هویتسازی گروهی و تأمین انسجام گروهی است.
▬ منظور از هویت گروهی، آن دسته از منافع گروهی است که با منافع فردی یکی شدهاند و تک تک افراد پیگیر آن هستند. قوت هویت گروهی با میزان همبستگی معلوم میشود. همبستگی عبارت است از اعتقاد به اینکه گروه توان آن را دارد تا کنشها را به منظور اهداف گروهی متحد کند. همبستگی، در بسیج جنبش نقش محوری دارد.
░▒▓ یازده
▬ منطق همبستگی گروهی چیست و چرا این منطق به یک جنبش، اهرم اقناعکننده میبخشد؟
▬ تغییر ارزشی (واژگونسازی، ارتباطسازی و ابداع)، همبستگی گروهی را تحت تأثیر قرار میدهد؛ و تبیین میکند که به چه سان کنش متقابل و ایدئولوژی جنبش، همبستگی را شکل میدهند.
▬ نژاد، جنست، سوگیری جنسی، و خاستگاه زبانی، مشخصات آشکار و انتسابی هستند که هویت گروهی و همبستگی را افزایش میدهند. این پدیده اغلب به عنوان واکنشی در قبال نیاز به بر هم زدن انگ و برچسبسازیها و تمایز مبتنی بر ویژگیهای آن انگها بروز میکند. گروههایی که فاقد چنین ویژگیهای آشکاری هستند، باید خود را با برخی منافع گروهی مرتبط کنند، و خود را با اعتقادات دینی مربوط سازند.
▬ همبستگی باید به عنوان بخشی از فاکتورهای «موفقیت» جنبشها محسوب شود. محققان و دانشمندان باید به جای تمرکز بر خصوصیات آشکار بسیج جنبشها (مثل اندازهگیری ازدحام در تظاهرات اعتراضی)، بررسی کنند که آیا و تا چه اندازه یک جنبش میتواند «موانع بازدارندهی محاسبات فردگرایانه را به نفع کنشهای جمعی» به عقب برانند. اهمیت ماجرا از این باب است که تدارک بسیج مربوط به جنبش، میتواند انواعی از هویتهایی که قابل تحویل به همبستگی هستند را محدود سازد. این، حاصل غفلت از اهمیت همبستگی در مقایسه با سایر مؤلفههای جنبش است.
░▒▓ دوازده
▬ «موج»ی که تغییر فرهنگی و خواست تغییر اجتماعی باید بر روی آن سوار شود، از «شدت عملخواهی» نشأت میگیرد. این خواست که باید از وضع موجود عبور کرد. و کم کم، همه باید به این نتیجه برسند که به هر قیمت باید از شرایط موجود عبور کرد.
▬ حتی تجربیات اندک و رقیق شرکت در جنبش، علایق، وجههنظرها و گرایشات سیاسی افراد مرتبط با این تجربیات را به سوی شدت عملخواهی سوق میدهد. آنها میخواهند از وضع موجود عبور کنند.
▬ «شدت عملخواهی» فعالان جنبش میتوانند درجهی بالایی از درگیری در امور سیاسی را ایجاد و حفظ نمایند.
▬ حتی اگر جنبش پیروز هم نشود، ورود جنبش به این مرحله، تغییرات بلند مدتی را در زمینه رفتار و احساسات مردم به جای میگذارد.
░▒▓ سیزده
▬ چگونه استراتژیستهای جنبش میتوانند تأثیر خود را بر افراد درگیر در جنبشها به حداکثر برسانند؟ هزینهی ورود به جنبش را پایین بیاورند و «هم میل، و هم ظرفیت پذیرش صورتهای پر دردسرتر درگیری» را افزایش دهند. این کار اصولاً با ارتقاء همبستگی و غلبه دادن هویت گروهی بر انگیزشها و هویت فردی میسر میشود.
░▒▓ چهارده
▬ عاملیتهای تغییر، باید از شیوههای «مزمن» (chronic) یا «حاد» (acute) پوشش رسانهای، به بهترین نحو استفاده کنند، و ارزشها و راهکارهای جنبش را اشاعه دهند.
▬ اجتماعات انتقادی و جنبشها باید «مالکیت اختصاصی» یک موضوع را رها کنند و ارزشهای جدید را پس، از پذیرش از سوی جامعه متعلق به کل جامعه بدانند.
░▒▓ پانزده
▬ رهبران جنبش، پس از آنکه امواج جنبش را به خوبی برانگیختند، باید بر آن سوار شوند، و آن را تبدیل به «فرصت سیاسی» کنند.
«فرصت سیاسی» را میتوان در سه بُعد تفصیل داد:
۱. «کثرتگرایی نهادی»: باید کانالهای هر چه بیشتری به درون بدنههای سیاسی ایجاد شود؛ هر چه کانالهای بیشتری وجود داشته باشند، بیشتر محتمل است که جنبش، کانالی را بیابد که با اقتضای منابع و منافع ذخیرهاش متناسب باشد.
۲. «پرمنفذی نهادی»: گویای پتانسیل سازمان یک جنبش برای این است که بخشی از سیستم تصمیمسازی شود.
۳. «فرصتهای اتحاد سیاسی» عبارت از تمایل نخبگان سیاسی به کنار آمدن با جنبش است که بدین وسیله عاملیتهای جنبش، بیش از پیش مشروع مییابند و جنبش به لایههای بیشتری از جامعه بسط مییابد.
▬ یک جنبش اجتماعی و سیاسی، پدیدهای کثیرالابعاد است که باید تمام استراتژیهای ممکن را در آن واحد، یا در چند زمان به کار گیرد.
مآخذ:...
هو العلیم