دکتر حامد حاجیحیدری
۱. سرمایهداری با «انباشت سرمایه» ظهور کرد. با این انباشت، نهادهای لازم برای شکوفایی یک جامعه متکی بر سوداگری شکل گرفت. آنچه سرمایه را به مثابه خون، در این پیکر اجتماعی نوین به جریان میانداخت، «مصرف» بود. خون لازم بود و قلب. خون، «سرمایه» بود و قلب، «مصرف».
۲. بازار نسبتاً رقابتی، به مثابه عرضه و تقاضای خودتنظیم، شکل قالب کنش اجتماعی این دوره را ساخت. کم کم، همه کنشهای انسانی، اعم از سیاسی و معرفتی و عاطفی و... به هیأت فرمول عمومی عرضه و تقاضا و جستجوی خستگیناپذیر صرفۀ بیشتر غلطید.
۳. تصور بر این بود که این مکانیسم عرضه و تقاضا، همیشه کار خود را در بهینه کردن همه تولیدها و مصرفها و مبادلات انجام خواهد داد. تولیدکنندگان، مصرفکنندگان، و نهادهای مبادله، به مثابه کنشگران عقلانی، این اطمینان را ایجاد میکردند که مکانیسم عرضه و تقاضا، همواره در شرایط بهینه قرار داشته باشند.
۴. کار دولتهای مطلقه اروپایی تا ابتدای قرن بیستم، این بود که یک مرز نفوذناپذیر در اطراف دولت-ملت بسازند، تا در یک فضای امن، این عقلانیت، امکان شکلگیری داشته باشد، و موازنه تجارت داخلی و خارجی را طوری تنظیم کنند که قدرت دولت-ملت را در فضای عرضه و تقاضای بینالملل، به وضع بهینه برساند.
۵. در بحران بزرگ ۱۹۲۹، معلوم شد که سرمایهداری نیروهای توانمندی برای «رفتار غیرعقلانی»[:اشاره به مؤلفه اول بحران] دارد که مبادله آزاد و معقول که شرایط «ملت» را در وضع بهینه نگه دارد را به خطر میاندازد. «دولت رفاه»، به عنوان یک برنامه ضد لیبرال حفظ نظام سرمایهداری شروع به کار کرد. دولت رفاه، به نام «ملت»، در کار حفظ وضع بهینه در سطح «اقتصاد کلان» بود.
۶. کم کم و در دهه هفتاد، معلوم شد که دولت رفاه، متکفل کار عظیمی شده است که میزان «خردمندی»[:اشاره به مؤلفه دوم بحران] و «توان انضباطی»[:اشاره به مؤلفه سوم بحران] در اختیار حال حاضر بشر، کفاف به دوش کشیدن این همه وظیفه را از تأمین اجتماعی و آموزش و بهداشت گرفته، تا دفاع ملی و محیط زیست و امنیت را پوشش دهد. دولتهای رفاه اسیر «ناکارآمدی»[:اشاره به مؤلفه چهارم بحران] و از آن بدتر، «فساد»[:اشاره به مؤلفه پنجم بحران] شدند.
۷. تز «نولیبرال» سیاست، به منظور تعدیل و کوچکسازی دولتهای رفاه و متمرکز ساختن آنها بر «فرهنگ»، «سیاست» و «انضباط و نظارت» شکل گرفت.
۸. ولی بحران تازهای پدیدار شد. «محدودیتهای انرژی»[:اشاره به مؤلفه ششم بحران] خود را نشان داد. کشورهای صاحب ذخایر انرژی، با درک این که مزیتهای تملک انرژی تنها تا چند دهه دیگر، آنان را منتفع خواهد کرد، قیمت حاملهای انرژی را طوری افزایش دادند که آنها را در بلندمدت توانمند کند. منابع تولید، به نحو زنجیرهای مشمول افزایش بها گردید، و «مصرف»، کند گردید. در واقع، ضربان قلب نظام سرمایهداری به کندی گرایید. نتیجه، عدم گردش سرمایه و وفور نقاطی شد که دیگر به آنها خون زیادی نمیرسید.
۹. در این میان، نقاطی که فاقد منابع طبیعی و انرژی بودند، بیش از سایر نقاط، تفاوت را احساس کردند. البته همه احساس خواهند کرد.
۱۰. با چنین صورتبندی از مسأله، به عنوان یک تز نظری آزمون نشده، میتوان گفت که بحران اخیر سرمایهداری با پیدا شدن جایگزین قابل و توانمندی برای حاملهای انرژی متعارف تسکین خواهد یافت، البته هیچ تضمینی وجود ندارد که سایر ظرفیتهای بحرانزای امروز دنیا، با رفع محدودیت انرژی، توان بیسابقهای برای نابودی نسل بشر بر روی زمین نیابند[:اشاره به مؤلفه هفتم بحران].
۱۱. پس، با توجه به مؤلفههای هفتگانه بحران، یک پروتکل جامع برای خروج از بحران، باید شامل هفت مسیر برون رفت زیر باشد:
• بهبود رفتار غیرعقلانی و ارتقاء اخلاق و حکمت بشری
• حکمرانی بخردانه
• ارتقاء انضباط توأم با اخلاق
• فایق آمدن بر موانع کارآمدی حکمرانی
• دستیابی به شفافیت کامل و رویارویی موفق با فساد
• یافتن راهحل جامعی برای توسعه پایدار، خصوصاً اتخاذ مواضع مطمئنی در زمینه منابع انرژی و محیط زیست
• تعبیر مجدد از فضل و فضیلت زندگی؛ دستیابی به تعبیر مطمئنی از «خوب» و «باید».
۱۲. آنچه از این نکاتی که گفتیم مهمتر است، به رسمیت شناختن این نکته است که هر یک از راهحلها به تنهایی، راه حل نیست، و شاید راه را برای بحرانهای عظیمتر و لاینحل بگشاید.
مآخذ:...
هو العلیم
در باب راه حل، آیا بشری که اخلاقی و عقلانی، و حکیمانه رفتار میکند، باز هم حد مصرفش کفاف میدهد برای جریان یافتن سرمایه؟؟؟
یعنی آیا اساسا این مصرف اخلاقی و عقلانیست که سرمایهداری کارآمد، و به دور از بحران، به آن نیازمند است، یا سوء مصرف، و مصرف زدگی و....؟
--------------------
راه حل ها، راه های خروج سرمایه داری از بحران نیستند. راه هایی هستند که شامل تجدید نظر در اصول شیوه زیست سرمایه دارانه هم خواهند بود.
░▒▓
فکر می کنم که در مصرف، مصرف برای... مهم است. مصرف متعادل، در یک چهارچوب تجدید نظر شده، بر مبنای فضیلتی که با آن کسب می گردد سنجیده می شود. اگر منظور از مصرف، از موضع رفاه جابجا شود، و به سمت فضیلت سو بگیرد، آن وقت مصرف قابل دفاع می شود. مهم این است که مصرف، آگاهانه و حکیمانه باشد. مصرف کم، می تواند شاخصی برای فلاکت هم باشد، نه قناعت.