برداشت آزاد از دکتر قاسم زائری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ یک
▬ اسلاوی ژیژک [ˈslavoj ˈʒiʒɛk]، نویسنده پرکار و فیلسوف «همهچیزدان» اسلوونیایی، از جمله آخرین فرآوردههای حوزه روشنفکری در ایران است که به مخاطبان این حوزه معرفی شده است.
▬ ژیژک، در حوزههای متنوعی، از فلسفه، سیاست، سینما، جهانی شدن تا روانکاوی، الهیات، موسیقی، اپرا، اخلاق و نظایر آن، نظریهپردازی کرده است. تری ایگلتون در مورد او گفته است: «چیزی در روی زمین و زمان وجود ندارد که ژیژک در آسیاب فکریاش نریخته باشد». عمده آثاری که به فارسی ترجمه شده، یا از آن خود اوست یا به شرح و توصیف آرای او اختصاص دارند و اثری انتقادی در مورد آرای وی، ترجمه نشده است.
▬ انتقادات مهمی نسبت به او مطرح شده است، به طور مثال، گفته میشود که ژیژک، جهانی هراسآور را ترسیم میکند و با آن گلاویز شده است، در حالی که طرحی برای تغییر آن ندارد. یا اینکه او مبتلا به نوعی «هستیشناسی نهیلیستی» است.
▬ شارحان ژیژک، او را «پسامدرن»، «پسامارکسیست» و هوادار «مطالعات فرهنگی» معرفی کردهاند. اما، هر کدام از این برچسبها، مستقیم یا غیرمستقیم، از جانب او رد شدهاند.
▬ او منابع فکری متنوعی دارد: روانکاوی، بویژه تفسیر ژاک لَکا [ʒak lakɑ̃] (تلفظ نادرست لاکان یا لکان در ایران متداول شده است و در متن اصلی این مقاله نیز مراعات شده است. در تلفظ اسامی باید به تلفظ زبان اصلی وفادار بود) از آن، مهمترین مرجع فکری اوست و اساساً ژیژک، به عنوان مفسر واقعی (که خود نیز در برابر تفسیر دریدایی لَکا، چنین عقیدهای دارد) یا تفسیر تازه از لَکا شناخته میشود. سنت آلمانی، مانند آرای دکارت و بویژه متفکران ایدهآلیست آلمانی، نظیر هگل و شلینگ، از دیگر مراجع فکری او هستند. بخشی از آرای او در مورد وضع پسامدرن و جهان سرمایهداری، مدیون فریدریک جیمسون است. به علاوه، او در ابتدا به پسامارکسیستهایی نظیر ارنستو لاکلاو و شانتال موفه تمایل داشت، هرچند که اکنون، از آنها فاصله گرفته است. به همه این موارد باید پسزمینه مارکسیستی آثار ژیژک و تعلق خاطر او به مارکس، مارکس تعدیل شده دوره ما را نیز افزود.
▬ ژیژک، در ایران، بویژه در مورد تحلیلاش از اوضاع ایران و حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ نیز معروف است. در تحلیل او موارد درست و غلط در کنار هم قرار گرفتهاند. این درست است که آنچه در ایران در حال وقوع است، تقابل نیروهای اسلام گرا با آنچه او «اصلاحگرایان لیبرال غربگرا» نامیده؛ اما، این ایده که به طور مثال، پشت سر رئیسجمهوری ایران، «دستگاههای بسیار غربی شده روابط عمومی» قرار دارد، چیزی جز ارایه تحلیل بر اساس اطلاعات نادرست از شرایط ایران نیست. بگذریم از اینکه علم «روابط عمومی»، پدیدهای نوپا و کم سن در ایران بوده و صفت «بسیار غربی شده» برای آن، ناموجه و اغراقآمیز است. به علاوه، گویی ژیژک، در این تحلیل، خود مبتلا به شکلی از پارانویاست که خود در مورد آن نظریهپردازی کرده است و در ادامه به آن اشاره خواهد شد: وجود یک سازمان مقتدر و تمامیتگرای روابط عمومی (و البته، مخفی) که بر اذهان و افکار ایرانیان سوار است و از رئیسجمهوری ایران، چهرهای مطلوب و موجه ارائه میدهد یا ستمگری و ظلم حکومت را پنهان میکند، باز هم بیخبری ژیژک از آشفتگی، در هم ریختگی و شکاف حوزه «افکار عمومی» در ایران؛ خود را نشان میدهد: کاش ژیژک میدانست که افکار عمومی در ایران، «آبکش» است!
░▒▓ دو
▬ موضوعات مورد بررسی ژیژک و متنهایی که نوشته، فراواناند، با این همه، میتوان برخی از اصلیترین وجوه نظریهپردازیاش را استخراج کرده و وارسی کرد. در این نوشتار، نگاهی سرسری و تمرینی به «امر واقعی» و «دیگری بزرگ» در آرای او با تأکید بر زمینههای متنی این مفاهیم خواهیم داشت.
░▒▓ سه
▬ لَکا، روانکاو فرانسوی که ادعای فراتر رفتن از فروید را داشت، روانکاوی را از دانشی برای درمان بیماریهای روانی (آن طور که فروید مدنظر داشت)، فراتر برد و به سیاست، فلسفه، زبان و نظایر آن تسری داد. فهم آثار لَکا، عمدتاً دشوار و سخت بود. تا مدتها دریدا، اصلیترین مفسر آرای لَکا محسوب میشد. تفسیر دریدا از لَکا، به واسطه گرایشهای زبانی دریدا، تفسیری «پساساختارگرا» بود. فروید بر این باور بود که «ناخودآگاه»، خاطرات گذشته نیستند. بلکه مجموعه ایدههای نامقبولاند؛ ایدههایی که به ذهن ما خطور کرده. اما، به سرعت سانسور شده و امکان تحقق عملی نیافته است: یا به واسطه پیامد منفی که عملی شدن آن ایده برای خود ما داشته است، یا به دلیل ترس از عواقب اجتماعی آن و سرزنش دیگران. این ایدههای نامقبول به ناخودآگاه میروند و از این رو، ناخودآگاه، جهانی پر از ایدههای عجیب و غریب، متضاد و متناقض است که هیچ ارتباط منطقی با هم ندارند. اما، بر یکدیگر تأثیر میگذارند. تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر، بر نوع رفتار ما در جهان عینی تأثیر میگذارد و روانکاو از طریق شیوههای روانکاوانه، میتواند آن ایدههای سرکوب شده مؤثر بر رفتار ما را شناسایی کند. ادعای لَکا این بود که شیوه ساخته شدن ناخودآگاه، همان شیوه ساخته شدن زبان است.
▬ مبنای لَکا، بازتفسیری از رابطه دال و مدلول در زبانشناسی سوسوری بود. سوسور، زبان را نظامی مستقل و دارای سازوکارها و قوانین درونی میدانست. در این نظام، هر نشانه زبانی، دو جزء دارد: یکی، دال یا «صوت واژه» که وجه مادی نشانه زبانی است، اعم از علائمی که بر کاغذ نقش میبندد یا صدایی که ما برای اشاره به چیزی، در حنجره خود تولید میکنیم؛ و دیگری، مدلول یا آن تصور و مفهومی است که همراه هر نشانه زبانی است. رابطه بین این دو، قراردادی است، به این معنا که دلیلی وجود ندارد که یک دال، حتماً بر یک مدلول معین دلالت کند. از سوی دیگر سوسور معتقد بود که زبان، اولاً از نشانهها و ثانیاً از قواعدی که بر ترکیب نشانهها حاکم است، تشکیل شده است. معنای یک نشانه، نه به واسطه اشیای خارجی. بلکه از طریق رابطه آن با نشانههای دیگر شکل میگیرد. این روابط دو شکل دارد: یکی، روابط همنشینی؛ که ناظر بر قواعدی است که بر اساس آن، در محور افقی، نشانهها به دنبال یکدیگر میآیند. دیگری، روابط جانشینی است که بر اساس آن، در محور عمودی، نشانهها به دلیل شباهت معنایی یا تشابه در صدا به جای یکدیگر قرار میگیرند. تأکید اصلی سوسور بر مدلول است، در حالی که لَکا بر دال متمرکز شد.
▬ از نظر لَکا، قواعد زبان، بر نحوه ساخته شدن ناخودآگاه حاکم است؛ زنجیره دلالتی وجود دارد که در آن، ما دائماً در حال حرکت از یک دال به دال دیگر هستیم. وجه غیرمنطقی ناخودآگاه، خود را از طریق حرکت دالها، در قالبهای بیانی زبان، نشان میدهد: استعارهها، کنایهها، تشبیهات، در واقع، همان تأثیرات ایدههای غیرمنطقی انباشته شده در ناخودآگاه است. اساساً حرف زدن انسانها، به واسطه این تأثیرات ناخودآگاه، باید نامفهوم و استعاری و مبهم باشد. اما، ما با مهار زدن به آن و از طریق تنظیم دستور نگارش زبان و نظایر آن، صورتی قابلفهم به آن دادهایم. در واقع، از نظر لَکا، زبان در شکل «طبیعی»اش، نامفهوم است، الا اینکه آن را در چهارچوب یک نظم عقلانی و مدون قرار دهیم. دریدا، ساخت زبانی ناخودآگاه را میپذیرد. اما، معتقد است که در آن، هیچ نقطه ثابتی وجود ندارد.
▬ زنجیره دلالتی لَکا، ناظر بر حرکت مداوم بین دالهاست که برخی نقاط ثابت و یقینی در آن وجود دارد. دریدا منکر نقاط ثابت است و کل متفکران مدرن را متهم به «متافیزیک حضور» میکند. او خود معتقد به غیاب است، غیاب معنا. وقتی در نوشتن یک متن، واژهای (یک دال) را بر کاغذ مینویسیم و چون آن را مناسب نمییابیم، آن را خط زده یا پاک میکنیم؛ از نظر دریدا معنایش این است که ما معنایی (مدلولی) در ذهن داریم که آن را با دالی که بر کاغذ مینویسیم، منطبق نمییابیم. آن را خط میزنیم و مرتباً بین دالها پرسه میزنیم تا دال مناسب را بیابیم. مدلول (معنا)، در دال حضور ندارد. بلکه غایب است. حضور قطعی و نهایی، معنی ندارد و متفکران مدرنی که تلاش کردهاند تا مدلول - مفهوم - معنایی را ثابت فرض کرده و در جست و جوی کشف آن یا بررسی تأثیراتش برآمدهاند، یکسره به خطا رفتهاند. راهحل دریدا، برای نفی حضور، واسازی است: شک و برملاکردن دایمی حضور از یکسو و تلاش برای شرکت در بازی دالها یعنی بازی زبان - استعارهها از سوی دیگر. شناخت، یکسره بازی زبانی است برای دستیابی به معنایی که حضور ندارد. معنایی که در واقع، قابلدستیابی نیست.
░▒▓ چهار
▬ ژیژک، تفسیر پساساختارگرای دریدا از لَکا را نمیپذیرد و بر «امر واقعی» تأکید میکند.
▬ آن لَکا که دریدا تفسیر میکند، یک متفکر وابسته به سنت زبانی است که در آن، جهان از طریق زبان و در چهارچوب آن، فهمیده میشود. جهان، همانی است که ما به واسطه زبان دریافت میکنیم.
▬ ژیژک، در مقابل، بر تقسیمبندی سهگانه لَکا از امر خیالی، امر نمادین و امر واقعی، یاد میکند و درصدد نشان دادن استقلال امر واقعی، نسبت به امر زبانی است. این سه، نظم خاص خود را دارند و در هر کنشی که از ما سر میزند، حضور داشته و تأثیرگذارند. امر خیالی که لَکا از آن به «مرحله آینهای» هم یاد میکند، در سنین کودکی محقق میشود: کودک در بدو تولد، درک منسجمی از خود ندارد و هنوز «من» در او شکل نگرفته است. او با دریافت تصویری آینهای از خودش (آینه واقعی یا آینه دیگری)، حس پیوستگی، انسجام و درکی از خود بودن به دست میآورد. این خود، این کلیت، یعنی حس انسجامی که در ما شکل گرفته، دائماً چالشبرانگیز خواهد بود. در سنین بالاتر، کودک تصورات تازهای از خودش پیدا میکند که با آن کلیت، که اکنون، بخشی از وجود ما شده است، در تعارض قرار میگیرد.
▬ نتیجه آنکه از همان ابتدا، خود، موجودیتی دوگانه و دو پاره پیدا میکند. امر نمادین، فراگیرترین بخش از زندگی ماست؛ و مبنای آن، زنجیره دلالتی است که ناظر بر شبکه روابط بین دالهای مختلفی است که برای اشاره به چیزی واحد به کار میروند. امر نمادین بیش از همه در ارتباط با امر واقعی آشکار میشود: امر نمادین، همان امر واقعی است، وقتی که از طریق زبان، اقدام به شناخت آن میکنیم. در واقع، امر واقعی، همان جهان است، پیش از آنکه از طریق زبان، مورد شناسایی قرار گیرد (بخوانید گسسته شود) و به امر نمادین بدل شود.
▬ ایده لَکا که ژیژک آن را پی میگیرد این است که امر واقعی، هیچگاه به طور کامل، تحت انقیاد زبان در نمیآید و نمادین نمیشود. به عبارتی، زبان تنها برشی در امر واقعی ایجاد میکند و از سیطره کامل بر آن ناتوان است.
▬ امر نمادین، بخشی از امر واقعی را در خود دارد. اما، همه آن نیست. امر واقعی، موجودیتی نامفهوم است که اگر به امر نمادین بدل نشود، معنی پیدا نمیکند. و طرفه اینجاست که امر واقعی، هیچگاه به طور کامل نمادین نمیشود و بخشی از آن، همچنان همان که هست، باقی میماند.
▬ ژیژک تا اینجا، به اثبات امر واقعی پرداخته است که قابل تقلیل به امور ذهنی نیست، و عیناً وجود دارد. اما، به علاوه، میافزاید که امر واقعی، ساکت نیست، و مکرراً در امر نمادین دخالت کرده و آن را به چالش میکشد. روشن است که در اینجا «امر واقعی»، متفاوت از «واقعیت» است: واقعیت در اینجا، همان نظم نمادین است که ما هماکنون، و در زندگی روزانه، در آن به سر میبریم و امر واقعی، ناظر بر اموری نظیر کابوسها و آسیبهای روانی (لکا) و اضطراب و میل (ژیژک) است که تحت نفوذ فرآیندهای زبانی در نیامده و نمادین نمیشوند.
مآخذ:...
هو العلیم