فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: هگل درباره دولت به مثابه تبلور آزادی و تفوق ”امر مطلق“

فرستادن به ایمیل چاپ

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در «پدیدارشناسی روح»


▬ آزادی کلی که [در دولت،] بدین گونه خود را به اجزای سازنده خود تجزیه می‌کند، و با همین عمل، خودش را به جوهری موجود تبدیل می‌کند، بدین وسیله، از فردیت خاص رها خواهد شد و کثرت افراد را متناسب با اجزای مقوم گوناگون خود بخش می‌کند.
▬ اما این کار فعالیت و وجود شخصیت را به یک شاخه از کل، به یک گونه از فعالیت و وجود محدود می‌کند.
▬ شخصیت وقتی که در عنصر وجود جای گیرد معنای یک شخصیت ویژه را خواهد داشت، و از آن پس، دیگر در حقیقت خودآگاهی کلی نخواهد بود.
▬ خودآگاهی اجازه نمی‌دهد نه به وسیله ایده صرف اطاعت از قوانین خودساخته که فقط جزیی از کل را به او اختصاص خواهد داد، و نه با نمایندگی شدنش در قانون گذاری و عمل کلی از این واقعیت غافل شود که خود او قانون گذار و انجام دهنده عمل، نه یک عمل خاص بلکه کار کلی است. زیرا آنجا که «خود» صرفاً نمایندگی شود و فقط به عنوان یک ایده حاضر باشد بالفعل نیست؛ آنجا که از طریق وکالت نمایندگی شود وجود ندارد.
▬ همان طور که خودآگاهی فردی، خود را در این کار کلی آزادی مطلق، به عنوان جوهر موجود نمی‌یابد، همان‌طور هم خودش را در اعمال خاص و افعال فردی اراده این آزادی پیدا نمی‌کند.
▬ پیش از آن که امر کلی بتواند عملی انجام دهد، باید خودش را درون واحد فردیت متمرکز کند و یک خودآگاهی فردی را بر سر خویش قرار دهد. زیرا اراده کلی فقط یک اراده بالفعل در یک خود است که یک واحد است. اما با این کار، همه افراد دیگر، از تمامیت این عمل طرد می‌شوند و فقط سهمی محدود در آن دارند، به گونه‌ای که این عمل، عمل خودآگاهی بالفعل فردی نخواهد بود.
▬ بنا بر این، آزادی کلی نه می‌تواند یک کار مثبت ایجاد کند، نه یک عمل، فقط عمل منفی برای آن باقی می‌ماند که همان خشم و تخریب است.
▬ اما برترین واقعیت و واقعیتی که در بزرگ‌ترین تنازع [آنتی تز] با آزادی کلی قرار دارد یا بهتر بگوییم یگانه ابژه‌ای که هنوز برای آزادی وجود خواهد داشت، آزادی و فردیت خود خودآگاهی بالفعل است. زیرا آن کلیتی که به خود اجازه پیشرفت به سوی واقعیت یک شکل بندی آلی (ارگانیک) را نمی‌دهد و هدفش حفظ خود در تداومی ناگسسته است، در عین حال تمایزی در درون خودش خلق می‌کند زیرا حرکت یا آگاهی به طور کلی است، و به علاوه به لطف تجرید خودش، خودش را به منتهی‌الیه‌هایی به همان اندازه مجرد، به کلیتی بسیط، نرمش ناپذیر و سرد و به صلابتی مجزا، مطلق و سخت و اتمیسم خود خواسته خودآگاهی بالفعل تقسیم می‌کند. اکنون که تخریب سازمان بالفعل جهان را به پایان رسانده است و اکنون که فقط برای خودش وجود دارد، این همان یگانه ابژه آن است؛ ابژه‌ای که دیگر هیچ محتوا، دارایی، وجود یا امتداد بیرونی ندارد، بلکه صرفاً همین معرفت به خویش به مثابه خودی مطلقاً محض و آزاد است.
▬ همه آن چیزی که از ابژه باقی می‌ماند و به وسیله آن می‌تواند به دست آید فقط همان هستی مجرد آن است. پس رابطه این دو چون هرکدام نامنقسم و مطلقاً برای خودش وجود دارد و بنا بر این، نمی‌تواند از حد وسطی که آن‌ها را با هم پیوند دهد برخوردار باشد، رابطه نفی محض کاملاً بی واسطه است که علاوه بر آن، نفی فرد به عنوان موجودی موجود در کلی نیز هست.
▬ بنا بر این، یگانه کار و عمل آزادی کلی، مرگ است [مهم: یگانه کار و عمل آزادی کلی، مرگ است. تکرار: یگانه کار و عمل آزادی کلی، مرگ است]؛ مرگی که هیچ معنا یا پری درونی ندارد زیرا آن چه نفی شده است نقطه تهی خود مطلقاً آزاد است، بدین گونه، این، سردترین و میان‌حال‌ترین مرگ‌هاست که هیچ اهمیتی بیش از قطع سر یک کلم یا بلعیدن جرعه‌ای آب ندارد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.