فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

▀▄█▌ تصویرنوشت: طرح مبحث جامعه‌شناسی محیط زیست؛ انتهای جاده تعادل زیست-محیطی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    نزدیک به ۴٫۵ میلیارد سال از پیدایش زمین می‌گذرد؛
▬    و در این مدت طولانی، تعادل زیستی پویا، ادامه داشته است.

░▒▓
Zeek Earl, Chris Caldwell (2018), “Prospect”, 2018.
░▒▓

▬    ... و انسان مدرن صنعتی طی تنها ۲۰۰ سال اخیر، آن‌چنان به این تعادل زیستی هجوم آورده که پیش‌بینی می‌شود، تا پایان سده بیست و یکم، این تعادل به نحو برگشت‌ناپذیری نابود شود.

▬    دقت کنید؛ اگر حیات بر روی کره زمین را جاده‌ای ۴۵ کیلیومتری تلقی کنیم، زمانه مدرن صنعتی ما، ۲ متر انتهایی را شامل می‌شود، و ما تنها در این فاصله کوتاه، طوری همه چیز را نابود کرده‌ایم که ۱ متر دیگر تا نابودی کامل تعادل زیست‌محیطی باقی مانده است!

▬    ریشه این وضع به پاسخ سطحی ما به سؤال «چه باید کرد؟» طی دویست سال اخیر مربوط می‌شود. ما، شهوات و بهره‌برداری خود از طبیعت را رها کرده‌ایم، و هنوز هم به این بوالهوسی به نام آزادی و حقوق فردی و ... ادامه می‌دهیم.

▬    نهادهای اجتماعی ما به بوالهوسی پر و بال می‌دهند، و خواهش‌های فردی را پیوسته نامحدودتر می‌خواهند. بازار آزاد و دموکراسی و صنعت، به این بوالهوسی دامن می‌زنند.

▬    راه‌حل‌هایی که برای بحران جهانی محیط زیست ارائه می‌شوند، اغلب، به علاج این ریشه، یعنی مهار فردگرایی و هوس‌رانی انسان مدرن توجه ندارند.
░▒▓ کلیدواژگان: فیلوجامعه‌شناسی، فیلوویدئو، جامعه‌شناسی محیط زیست، نقد زیست-محیطی مدرنیت، فانتزی آزادی و هوسرانی

░▒▓ لینک نمایش/دانلود تصویرنوشت:
http://video.philosociology.com/2022/04/14/%e2%96%80%e2%96%84%e2%96%88%e2%96%8c-%d8%aa%d8%b5%d9%88%db%8c%d8%b1%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d8%b7%d8%b1%d8%ad-%d9%85%d8%a8%d8%ad%d8%ab-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87%e2%80%8c%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3/

مأخذ:فیلوویدئو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 25 فروردین 1401 ساعت 16:10

جستاری در جنبه‌های جهان‌مقیاس ناامیدی اجتماعی The Global Aspects of the Social Hopelessness; An Essay

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    صرف‌نظر از این دیدگاه روان‌شناختی که درک جهان‌مقیاس بودن یا خاص نبودن یک عارضه اجتماعی، می‌تواند آستانه تحمل مصیبت‌زده را بالا ببرد، و از دستپاچگی او برای حل مسأله بکاهد، دغدغه این نوشتار، روش‌شناسی جستن ریشه‌های حاد مسأله امید اجتماعی در ایران است؛ از این قرار که با توجه دادن به ابعاد جهان‌مقیاس ناامیدی اجتماعی، تذکر می‌دهیم که برای ریشه‌یابی این مسأله باید به روندهای جهان‌مقیاس ناامیدی اجتماعی توجه کنیم، تا ریشه‌یابی درستی از وضعیت امید در ایران به دست آوریم.
▬    مطابق برآورد سازمان بهداشت جهانی، در حدود ۳۰۰ میلیون نفر در جهان، اسیر «افسردگی حاد یا ماژور» هستند. توزیع آن‌ها در جهان، به تفاوت، از ۷ درصد در ژاپن تا ۲۱ درصد در فرانسه متغیر است. البته این آمار سال ۲۰۱۳ است و فی‌المثل در ژاپن، میزان تشخیص افسردگی ۵.۲ درصد بوده است و با رشد قابل‌ملاحظه‌ای، تنها دو سال بعد به ۷ درصد رسید. در همان سال ۲۰۱۱ میزان شیوع افسردگی حاد در چین ۵.۶ درصد و در هند ۹ درصد بوده است . مطابق اعلام اخیر وزیر بهداشت جمهوری اسلامی، این درصد در ایران در میان مردان، ۱۰ درصد و در میان زنان ۱۶.۸ درصد است . این آمار نشان می‌دهد که فی‌المثل در یکی از شاخص‌های فرعی ناامیدی اجتماعی که شامل شیوع‌شناسی افسردگی ماژور می‌شود، کشور ما به رغم همه شرایط نامساعدی که از بیرون به ما تحمیل می‌شود، در میانه یک پیوستار است، که این موقعیت میانی را باید لااقل تا نیمی، بر مبنای متغیرهای جهانی به درستی توضیح داد. روندهای جهانی وجود دارند که ممالک مختلف را به تفاوت در خود فرو برده‌اند، و موجب سطوح مختلفی از اضطراب و افسردگی و ناامیدی می‌شوند: جهانی‌سازی/نولیبرالیسم/ از دست رفتن چشم‌انداز تکرار نسلی (جستار ذیل، توأم است با اقتباس آزاد از مضامین مختلف پیمایش جهانی اقتصادی و اجتماعی ملل متحد در سال ۲۰۰۸؛ شواهد عمدتاً مستند به این منبع هستند).

▀█▄  ۱. جهانی‌سازی؛ ناامنی گسترش می‌یابد
▬    سرعت غیر قابل کنترل جهانی‌سازی/جهانی‌شدن و توزیع ناعادلانه مزایا و هزینه‌های آن، فرض «جامعه ریسک‌بار» اولریش بک را موجه می‌نمایاند. این‌که مهم‌ترین فاکتوری که باید جوامع امروز را بر مبنای آن تحلیل کرد، موضوع امنیت و ریسک است که هرم‌وار و به طور نابرابر میان مردم جهان توزیع شده است، و نافذترین و قطعی‌ترین تمایز تحلیلی را در جامعه‌شناسی امروز پدید آورده است. پیمایش‌های مختلف جهانی، شیوع گسترده و احساسات رو به رشدی از عدم ثبات را در مقیاسی جهانی تأیید می‌کنند. در واقع، ناامیدی یک اپیدمی جهانی است، که تا قدر زیادی محصول سیاست‌های لیبرال جهانی شده پس از سقوط دیوار برلین است.
▬    هنگامی که دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ سقوط کرد، گمان‌ها بر این بود که عصر لیبرال صلح، رفاه و ثبات گسترده به لطف گسترش ارزش‌های دموکراتیک و نیروهای بازار، آغاز شده است. اما خیلی سریع، و از سال ۱۹۹۷، اولین امواج عظیم آشفتگی در اقتصادی که به سرعت جهانی می‌شد بروز کرد و تا حال، دو موج عظیم و کوبنده دیگر، ابتدا در سال ۲۰۰۸، و سپس در سال ۲۰۱۶ جهان را درنوردیده است. بانک‌های بزرگ جهانی رو به ورشکستگی رفتند، بازار بزرگ مسکن در ایالات متحده و ممالک دیگر دچار افت شدید شدند، ارزهای مختلف دنیا با سطوح مختلفی از شکنندگی و بی‌ثباتی روبرو گردیدند، شورش‌های غذایی، خشونت‌های انتخاباتی، و قتل‌عام‌های بزرگ در حول و حوالی همین دوره اتفاق افتاد. عصر لیبرال، دنیای درخشانی را رقم نزد.
▬    در متن نابرابری درونی جوامع پیشرفته، این تشویش، قویاً ظهور کرده است که افزایش ناامنی اقتصادی با فزونی نابرابری و انقباض تأمین اجتماعی همراه شده است. شوک‌های اقتصادی، آزادی تجارت و تسریع در روند تولید و انتشار فنّاوری‌هایی که زمینه‌های فرهنگی آن هنوز مستقر نشده‌اند، امکان سازمان‌دهی پا به پای تقسیم کار جدید، تحریک متناسب تنوع اقتصادی و ایجاد مشاغل را محدود کرده است. بی‌ثباتی اقتصادی و شغلی، بی‌ثباتی سیاسی و در موارد خاص، خشونت جمعی را هم موجب می‌شود و همه این‌ها زمینه را برای یک دپرسیون و افسردگی فراگیر در جهان مهیا کرده است.
▬    این نگرانی‌ها با تهدیدات عالم‌گیر جدید تقویت شده است، که دیگر نمی‌توان حل و فصل آن‌ها را به سودجویی‌های فردی سپرد. تغییرات آب و هوایی تبدیل به یک چالش نسل جدید در سراسر جهان شده است. جالب این که موضوع کمبود آب در کشوری مانند انگلستان که با کاهش ۱۷ درصدی بارندگی، باز هم ۱۱۰۰ میلی‌متر بارندگی دارد، نیز دستپاچگی و اضطراب ایجاد می‌کند، و نتیجه آن شرایطی شبیه وضعیت فوق‌العاده سیاسی می‌شود و منجر به مقررات بسیار خاص می‌گردد: حمام بیش از «چهار دقیقه» ممنوع! و اگر با شلنگ، اتومبیل یا پنجره منزل را شستید، یک سوم درآمد ماهانه خود را به عنوان جریمه پرداخت خواهید کرد! حالا، این منابع جدید اضطراب هستند که به منابع پیشین اضافه می‌شوند.
▬    بازارهای مالی ناامن و جریان‌های سرمایه انباشت شده، از دیگر منابع نوین ناامنی به شمار می‌روند که سراسر جهان، و البته به تفاوت، اقشار گوناگونی از مردم را تهدید می‌کنند؛ این جریان‌ها تأثیر نامطلوب و غیر قابل پیش‌بینی خود را بر سرمایه‌گذاری مولد، رشد اقتصادی و ایجاد شغل در سرتاسر جهان ایجاد می‌کنند. از اوایل سال ۲۰۰۸، عدم انطباق فزاینده میان عرضه و تقاضا برای محصولات کشاورزی، منجر به ناآرامی شدید سیاسی در شماری از کشورها شد و مسأله امنیت غذایی را در دستور کار بین‌المللی قرار داد. ما با تهدیدهای مرکب مواجه هستیم، که نیروهای محرک آن‌ها چندان شناخته شده نیستند، و فراتر از کنترل سیاسی ملی و بین‌المللی عمل می‌کنند و از این رو، غیر قابل مقاومت به نظر می‌رسند.
▬    جهان، نیاز به سیاست‌گذاری‌های فعال‌تری دارد تا این ریسک‌های مرکب و جدید را مدیریت کند؛ زمینه‌های فرهنگی غنی، که مشارکت «ظرفیت»های عامه مردم را در فرآیندهای اجتماعی جلب نمایند، شانس بیشتری برای عبور از این شرایط بی‌ثبات را خواهند داشت. زمینه‌های فرهنگی و ارتباطی، نیاز اول است، و بازار آزاد، دیگر ایده مناسبی برای خودتنظیمی نخواهد بود. پس از سقوط دیوار برلین گمان می‌رفت که بازار آزاد نیروهای فعال و رقابت نامحدود و ریسک‌پذیر را آزاد می‌کند، و گمان می‌رفت که رونق حاصل از آن، فراگیر و نتیجه‌اش، پایدار خواهد بود؛ ولی پذیرش این ایده برای اغلب ممالک یک قمار بود، و نتایج خوبی به بار نیاورد. حالا دیگر همه می‌دانند که بازارها خودشان را تنظیم نمی‌کنند، و این مفهوم تنها برآمده از شهوت اقتصاددانان لیبرال است، تا شاید با صحنه‌ای محاسبه‌پذیر و قابل فهم روبرو شوند، که دست آخر هم نشدند و شهوت‌شان نیز ارضاء نگردید؛ و سپس، از کنار فوج فوج قربانیان این سیاست‌ها عبور کردند و شانه بالا انداختند و گفتند: «خب می‌خواستید لیبرال نشید!»

▀█▄  ۲. نولیبرالیسم؛ بازار ناامنی
▬    یک شیوه درک نولیبرالیسم آن است که موقعیت سیاست‌مداران نومحافظه‌کار دهه ۱۹۷۰ را به خوبی درک و تفسیر کنیم؛ این سیاستمداران، در مواجهه با جنبش‌های مردمی و پادفرهنگ، وقوع جنبش‌های اجتماعی آزادی‌بخش مختلف در سرتاسر جهان، و همچنین وقوع انقلاب اسلامی، متوجه شدند که لیبرالیسم نهایتاً مواهب موعود را به بار نمی‌آورد، و در نتیجه، دست به یک «معامله جدید» زدند، و «اشتیاق برای امنیت» را با «اشتیاق برای سود» تاخت زدند. تجربه سال‌های میان دو جنگ جهانی اول و دوم که غایت آن در ۱۹۲۹ نمودار شد، نشان داد که بازار آزاد لیبرال، بیش از آن که گرایش طبیعی به خودتنظیمی داشته باشد، گرایش قطعی و ثابتی به خودتخریبی دارد. پس، آن‌ها با همان روحیه، دریافتند که می‌توانند «امنیت» را مبنای معامله قرار دهند. حالا به جای «سود»، «امنیت» به رتبه نخست منابع کمیاب تبدیل شد، و پایه اصلی نابرابری و تعارضات اجتماعی قرار گرفت.
▬    توزیع امنیت، کم و بیش با همان الگوی توزیع سود انطباق داشت هر چند که مطلقاً قابل تقلیل به الگوی توزیع اقتصادی نبود؛ ایالات متحده امریکا، همچنان، بزرگ‌ترین منبع دفع خطر و بلاگردانی محسوب می‌شد. جریان از این قرار بود؛ قدرت‌های بزرگ‌تر که در درجه نخست، قدرت‌های امنیتی و سپس قدرت‌های اقتصادی بزرگ‌تر بودند و هستند، مخاطرات متوجه خود را به سمت محیط‌های پیرامونی احاله می‌کنند، و بدین ترتیب، یک مخاطره در ایالات متحده با ویرانی چند ملت در نقاط پیرامون جبران می‌گردد. حالا دیگر همه می‌دانند که وقوع هر ناامنی در امریکا و سپس کشورهای آنگلوساکسون و بعد سایر نقاط اروپا، با شدت چند برابر در کشورهای افریقایی و آسیایی «تلافی» می‌شود. دوباره رده‌بندی کشورهای جهان اول و جهان سوم (در نبود کشورهای جهان دوم یا بلوک شرق سابق) و جهان چهارم بر این مبنای جدید بازسازی می‌شود، و جهان چهارم، موقعیتی را به خود اختصاص می‌دهد که امیدی به توسعه امنیت و سایر مؤلفه‌های توسعه در آن نیست. سیاست‌های درمان شوک در کشورهای مرکزی و کمتر پیرامونی، از جنس تلافی است که بر سر کشورهای جهان چهارم فرود می‌آید و «موقتاً» مردم مرفه‌تر را آرام می‌کند. می‌گویم «موقتاً»، چرا که با توجه به الزامات ظهور جامعه شبکه‌ای و تحرک بالا، این امکان برای افراد یا گروه‌های کوچک در همه جهان پدید آمده است که متقابلاً ضرباتی به امنیت مرکز وارد کنند، ولی بوضوح این ضربات با واکنش‌های سهمگین مجازات می‌شوند.
▬    نکته دیگر در زمینه هرم توزیع امنیت در جهان امروز، مسأله نابرابری در «احتمال» بروز ناامنی یا همان چیزی است که اصطلاحاً به آن «ریسک / مخاطره محاسبه شده» می‌گویند. در واقع، مخاطرات در مرکز، بیمه‌های چربی به حساب مردم پیرامون به دست می‌آورند، طوری که جوامع مرکز می‌توانند از سطح عمومی بالاتری از ریسک‌پذیری برخوردار شوند. اینجا آن چه اهمیت دارد، نحوی مهندسی امنیت است. اصولاً مخاطرات، منجر به ناپایداری منفی می‌شوند، ولی امکان بیمه مخاطرات، آن هم به حساب دیگران، ناپایداری را کاهش می‌دهد. در کشورهای رأس هرم جهانی، مخلوطی از مکانیسم‌های عمومی و خصوصی برای اطمینان از حداکثر پوشش و حفاظت در مقابل مخاطرات با هم ترکیب شده‌اند؛ ولی در قعر هرم، چرخه‌های فقر و ناامنی است که با هم ترکیب می‌گردند، طوری که وقوع هر ناامنی و مصیبتی کشورها را به چرخه‌ای وارد می‌کند که خود به خود به وخامت بیشتر می‌گراید.
▬    با این حال، مدیریت ریسک، چالش ناامنی را برای تارک هرم یکسره از بین نمی‌برد، به این دلیل که وقوع و دامنه ناامنی‌ها چندان قابل پیش‌بینی و محاسبه نیست، و منابع جدید ناامنی مانند منابع بالقوه زیست-محیطی، می‌توانند مکانیسم‌های مختلفی را در جهت‌های غیرقابل پیش‌گویی فعال کنند. در نتیجه، امروزه مردم کشورهای مرکزی نیز نمی‌توانند چندان از زندگی خود راضی و نسبت به آن پر امید باشند. آمارهای مرگ و میر در اثر گرمای امسال ژاپن یا سونامی چند سال پیش، در ژاپن یا ایالات متحده، نشان می‌دهد که پای هیچ کس روی خاک سخت نیست، و سطوح مهمی از تعیین‌ناپذیری بر زندگی‌ها سایه افکنده است. یک نمونه دیگر از ناامنی‌های خاص تارک هرم جهانی، رویارویی آن‌ها با تکنولوژی و تبعات یکسره نوی آن‌هاست. ممالک مرکزی در خط مقدم رویارویی ما با تکنولوژی و تبعات آن قرار دارند که بشر در مورد آن‌ها هیچ پیشینه فرهنگی و تاریخی ندارد؛ در نتیجه در قبال آن‌ها آسیب‌پذیر است. نفس ظهور جامعه شبکه‌ای که بیش از همه کشورها، خود را در نقاط پیشرو نشان داد، یک شاهد مثال از این ناآرامی‌هاست.
▬    نهایتاً این که در چنین فضایی، کوشش نولیبرالیسم و روشنفکران وابسته به آن، در سست کردن دولت‌ها به عنوان نماد اراده ملی در کشورهای پیرامونی، بیشتر به دسیسه شبیه می‌شود. در حالی که دولت‌های نولیبرال غربی با الگوی رانلد ریگان در امریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا، دولت‌های مقتدر و اقتدارطلبی به شمار می‌روند، ولی روشنفکران نولیبرال، در ممالک پیرامونی به کوچک‌سازی دولت تأکید می‌کنند، و این، آشکارا به مفهوم بی‌دفاع رها کردن مردم در مقابل توزیع نابرابر ریسک جهانی است. تهدیدهای پهن‌دامنه در دنیای امروز، بدون تمسک به اراده جمعی متبلور در دولت‌های کارآمد که بر تأمین و اشاعه تکنولوژی اصرار داشته باشند، تدارکات فرهنگی رویدادهای اجتماعی و سیاسی را جدی بگیرند، و ضامن حداقل‌های تأمین اجتماعی و توزیع فراغت شوند، میسر نیست. روشنفکران وابسته، در کشورهایی مانند کشور ما به نحیف‌سازی دولت تأکید می‌کنند، بدون آن که توجه داشته باشند که به این ترتیب، ملت در این شرایط بی‌دفاع رها خواهند شد.

▀█▄  ۳. از دست رفتن چشم‌انداز تکرار نسلی؛ ابهام کامل آینده
▬    یکی دیگر از منابع ناامنی مهم در دنیای امروز، نیمه‌عمر پایین نسل‌هاست. معیارهای تعریف و تشخیص نسل‌ها همواره بر حسب نسل‌های خانوادگی، نسل‌های فرهنگی، نسل‌های سیاسی، و نسل‌های اقتصادی متفاوت بوده است؛ ولی، امروز، در درون همین معیارها هم بر حسب بهره‌وری انواع تکنولوژی تمایزهای پیچیده‌ای به وجود آمده است. اصولاً وقتی انواع تفاوت‌های نسلی با هم در زمینه اجتماعی تلاقی می‌یابند، میزان پیچیدگی‌ها با هم ضرب می‌شوند، و وقتی این تفاوت‌ها در انطباق دوره‌های نسلی متفاوت با نسل‌های متفاوتی از تکنولوژی و خصوصاً فنّاوری‌های ارتباطی ضرب می‌شوند، حجم پیچیدگی عظیمی پدید می‌آید. بیان صریح مطلب این است که اگر در گذشته، فرزندان یک خانواده تقدیر نسبتاً مشترکی داشتند؛ یا اگر می‌شد یک دوره هشت ساله را به عنوان یک نسل سیاسی به حساب آورد؛ یا اگر می‌شد از نسل اقتصادی رفاهی و نولیبرال به عنوان دو روحیه اقتصادی متفاوت و یکدست، مبنایی برای تحلیل‌های اقتصادی ساخت؛ ولی، امروز، دیگر نمی‌شود به این سهولت یک چشم‌انداز نسلی نسبتاً با ثبات به افراد نشان داد تا افراد، کم و بیش برآورد روشنی از آخر و عاقبت خود داشته باشند. در عوض، امروز، باید آماده باشیم تا با ظهور هر نسل از فناوری جدید، و تأثیر گذاشتن آن بر ترکیب‌های نسلی خانوادگی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، تنوع متعدد و تقریباً بی‌پایانی از انواع تقدیر در مقابل افراد گشوده شود، که طیف وسیعی از احتمالات را در مقابل آن‌ها باز می‌کند. آن‌ها دقیقاً نمی‌دانند که برای داشتن یک زندگی موفق باید چه بکنند؟ فضایی  که افراد، خانواده‌ها، میراث فرهنگی، بنگاه‌های اقتصادی و سامان‌های سیاسی بتوانند معنادار و محافظت کنند، دیگر وجود ندارد، و ابهام سر تا سر طول زندگی روزمره را به تاریکی کشانده است. آن‌چه برای توضیح این فضای مبهم لازم است، تقسیم کار فزاینده و پیچیده و در عین حال روشن، سطح بالایی از اعتماد، سرمایه‌گذاری دراز مدت در سرمایه فیزیکی، انسانی و اجتماعی، و استقبال معنادار از نوآوری و تغییر است. آیا این الزامات فراهم هست؟ یا هر روز بیشتر دور از دسترس می‌شود؟ ایجاد تعامل‌های مثبت میان انسان‌ها، میان انسان‌ها و سازمان‌ها، و میان انسان‌ها و تکنولوژی، در سال‌های اخیر بسیار دشوارتر شده  و در اغلب موارد که نه، بلکه در تمام موارد، به سمت معکوس میل کرده است.
▬    جهانی شدن زندگی اجتماعی، میزان این پیچیدگی را با تصاعد لگاریتمی بالا می‌برد. شوک‌های سیاسی، تجاری، و فرهنگی و همچنین تبادلات فوق‌العاده محصولات رسانه‌ای، با افزایش تجارت بین‌المللی و ضعف مفرط دولت‌های ملی، وقتی با فهم‌ناپذیری نسل‌ها و عدم تفاهم و همکاری آن‌ها برای ایجاد یک زندگی مستمر همراه شود، شرایط را به حداکثر ابهام می‌کشاند. جریان از این قرار است: هر نوجوان و جوانی، علم استقلال بر می‌دارد تا خودش متکفل زندگی‌ای که «دوست دارد» بشود. پیوسته در ارزیابی محیط، مشغول آزمون و خطاست، تا در حوالی میانه دهه دوم تا سوم زندگی متوجه می‌شود که در برآورد اغلب رویدادهای آینده دچار خطا شده است، و به قدر کافی آماده رویارویی با شرایط نیست. وقتی که می‌خواهد به خانواده بازگردد، می‌بیند که شرایط خانواده نیز شبیه هیچ تجربه فرهنگی پیشین نیست، و استقبالی از او نمی‌شود؛ نه تنها خانواده، بلکه هیچ نهاد اجتماعی دیگری از این میان‌سالان شکست خورده استقبال نمی‌کند.
▬    از دیدگاه تحلیل نسلی، پیشرفت دو چهره دارد؛ یک چهره آن، دمیدن به آزمندی‌های فردی برای تخلیه انرژی افراد در فاصله نوجوانی تا میان‌سالی است، و سوی دیگرش همت برای جبران وضع و حال بازنده‌های میان‌سال است که در شرایط فعلی، هیچ گاه به درستی دست نمی‌دهد. شواهد نشان می‌دهند که این وضعیت باعث تعمیق بی‌سابقه نابرابری در سطوح مختلف محلی و منطقه‌ای و جهانی می‌شود، و این نابرابری، خود بر احساس حرمان دامن می‌زند. نکته مهمی که در تحلیل اشکال نوظهور نابرابری وجود دارد این است که نابرابری، به طور مستقیم به آسیب‌پذیری فردی و بروز پرخاشگری نمی‌انجامد، بلکه می‌تواند در درون فرد محصور شود و از درون به تخریب امید فردی و پذیرش یک نحو «جهان‌بینی بدبختی» بینجامد، چرا که هیچ نوع حمایت اجتماعی وجود ندارد و فرد، همه پل‌های اجتماعی را پشت سر خود خراب کرده است.
مآخذ:...
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 04 فروردین 1401 ساعت 17:22

جستاری در شکاف میان امید اجتماعی و امید فردی The Gap between Social Hope and Individual Hope; An Essay

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ در یک تلقی روان‌شناختی، ناامیدی/Hopelessness، اقسامی دارد که همه انواع آن به بن‌بست شخصی منتهی نمی‌شود:
۱. حس بی‌ارزش بودن؛
۲. حس ناتوانی؛
۳. حس عن‌قریب مردن؛
۴. حس بیگانگی و جدایی از دیگران؛
۵. حس فراموش‌شدگی؛

۶. حس سرکوب‌شدگی؛
۷. حس تحمل محدودیت و مقهوریت؛
۸. حس در اسارت گیر کردن؛
۹. حس گیر کردن میان بی‌کفایت‌ها یا احمق‌ها.

▬ در این نوع‌شناسی نه‌گانه از ناامیدی، پنج تیپ اول، حامل مفهوم فروریختن بیمارگون درونی بیمار است، ولی چهار نوع دیگر، نشان‌گر وضعیتی است که می‌توان آن را «شکاف امید اجتماعی و امید فردی» تعریف کرد. در این چهار حالت، شخصیت مسأله‌دار، به کفایت درونی خود باور دارد، ولی محیط را مناسب تحقق این کفایت نمی‌شمرد. در این حالت، بلندپروازی‌های فردی در عین نقد تند بیرونی حفظ شده است، و بیشتر نشان‌گر نحوی مکانیسم دفاعی برای مصون ماندن از محیطی است که عمیقاً نامساعد قلمداد می‌شود. این حالت بیشتر نحوی ناامیدی اجتماعی است تا فردی. عوامل متعددی در شکل‌گیری این وضع می‌توانند دخیل باشند؛ روشنفکری‌ای که با ترسیم اتوپیای «دیگر»، وضع اجتماعی محلی و بومی را نامطلوب اعلام می‌کند؛ رقابت‌های دموکراتیک کثرت‌گرا که فارغ از سیاه‌نمایی وضع فعلی قوام نمی‌یابد؛ فرآورده‌های فرهنگی «امپریالیستی» که ملل پیرامونی را به عنوان غیریت متروپل تعریف می‌کند؛ ژورنالیسم متعارف که به ارزش‌های خبری منفی تأکید دارد؛ و...
▬ امروز در جهانی زندگی می‌کنیم که هم شدیداً بی‌ثبات و متغیر است، و به همان اندازه، بی‌ثبات نمایانده می‌شود. در واقع، اگر به صفحه اول هر روزنامه نگاه کنید، احساس می‌کنید که ما در بدترین حالت زندگی می‌کنیم: جرم، آشوب، توده‌های محروم، فقر مطلق، فروپاشی بازارهای سهام، جنگ‌های بی‌پایان، ویرانگری بلایای طبیعی، همه این‌ها محیط ما را در یک وضعیت هشدار جلوه‌گر می‌سازد. ما به طور منظم، با پیام‌های عذاب و بدبختی محاصره شده‌ایم. ما، هم‌صدا با تیپ روزنامه‌نگار، وضعیت غم و اندوه، ناپایداری و آسیب‌دیدگی را تصدیق و ترویج می‌کنیم، در غیر این صورت به نظر خواهد رسید که از مرحله پرت هستیم. به نظر می‌رسد که فرصت‌های کمی برای تأمین احساس تعلق، رفاه، صلح، و امنیت وجود دارد که ارزش زندگی را به ارمغان می‌آورد.
▬ در این سیاه‌نموده‌شده‌ترین فصل‌های تاریخ بشر که زیر آوار ژورنالیسم شبکه‌های اجتماعی در حال مدفون شدن است، اعتماد دولت‌ها یا سایر نهادهایی که به نحو تاریخی امید ایجاد بهبود در احوال انسانی به آنان می‌رفت، تخریب شده‌اند. مشارکت سیاسی و مدنی رو به کاهش است، چرا که دیگر باوری به ثمربخشی سیاست وجود ندارد. در بیشتر کشورهای صنعتی، بسیاری از مردم موفق می‌شوند تا ثروت بسیار زیادی در زندگی به دست آورند، ولی ارزیابی مثبتی از زمانه ندارند، لااقل به این خاطر که نهادهای تاریخی که در گذشته هدف کاربست زندگی را معلوم می‌کردند، دیگر قابل اعتماد نیستند و در نتیجه، در اصل هدف زندگی ابهام به وجود آمده است. پس، فرد خود را کارآمد در درک شرایط روزگار و تدارک ثروت می‌داند، ولی به اهداف اجتماعی برای هزینه‌کرد این ثروت باور ندارد.
▬ در این فضا بود که باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ به اتکاء کتاب پرفروش «جسارت امید: اندیشه‌هایی پیرامون بازپس‌گیری رؤیای آمریکایی»، رئیس‌جمهور امریکا شد. پیروزی او، عملاً به معنای پیروزی شعار جستجوی امید بود. پوستر تبلیغاتی اوباما، شامل پرتره کلوزآپ او بود که به دور دست می‌نگریست و واژه HOPE با حروف درشت کل ذیل پوستر را پوشانده بود. در ایران نیز، در انتخابات ۱۳۸۴/۲۰۰۵، دکتر علی لاریجانی شعار انتخاباتی خود را «دولت امید» قرار داد. هر چند او پیروز انتخابات نشد، ولی هشت سال بعد، در انتخابات ۱۳۹۲/۲۰۱۳، دکتر حسن روحانی، با شعار «دولت تدبیر و امید» موفق به کسب آراء شد.
▬ به موازات این جستجوهای اجتماعی و سیاسی برای امید که مذبوحانه مانده‌اند، به نحو متمایزی، دانش و حرفه گسترده‌ای با هواداران و دنبال‌کنندگان بسیار پدید آمده است با عنوان «مهارت‌های پیشرفت شخصی / Self-Improvement Skills». این مهارت‌های در جهان و ایران طرفداران بسیاری دارد، و طی دو دهه اخیر، هیچ‌گاه به نظر نرسیده است که از رونق این حیطه کاسته شده باشد. چهره‌های بزرگ و الهام‌بخشی مانند برایان تریسی، استیو جابز، بیل گیتس، ایلان ماسک، یا ... ، رهبران جهانی مهارت‌های پیشرفت شخصی به شمار می‌روند، و به لحاظ شهرت و نفوذ بر چهره‌های سیاسی پیشی گرفته‌اند.
▬ مضمون این آموزش «مهارت‌های پیشرفت شخصی»، اغلب درون‌گرا و ضداجتماعی هستند، و کمتر اجتماع‌گرا. طی این آموزش‌ها، ضمن به رسمیت شناختن محیط اجتماعی ریسک‌بار و ناامن، به افراد توصیه می‌شود که زندگی اجتماعی را ترک کنند و به درون توجه نمایند. برای بررسی این موضوع، مطالب مندرج در بخش پیشرفت شخصی، وبگاه پرمخاطب «زومیت/www.zoomit.ir» را در تاریخ ۹۷۰۵۲۶ بررسی کردیم و مقالاتی را که به موضوع نحوه واکنش به محیط و شرایط نامساعد ارتباط داشت را به لحاظ مضامین بررسی کردیم. در مجموع، ۲۶۶ مضمون استخراج شد. از این تعداد، ۲۱۹ مضمون، ضد اجتماعی و ضد ارتباط، یا لااقل درون‌گرایانه بود، و تنها ۴۷ مضمون، به برقراری ارتباط و زندگی اجتماعی ناظر بود.
▬ محتوا و فهرست این مضامین نشان دهنده ابعاد و جنبه‌های قابل تأمل این شکاف میان امید فردی و امید اجتماعی است. هر چند که نقل این مضامین استخراج شده برای منظور این جستار کافی است، اما، بحث در محتوای تک تک این مضامین در حوصله جستار نمی‌گنجد، و با طرح فهرست مضامین استخراج شده، جستار را خاتمه می‌دهیم و پردازش و تحلیل بیشتر را به مطالعات بعدی می‌سپاریم:

░▒▓ مضامین ضداجتماعی
۱. برای پیشرفت گاهی نیاز است به دیگران بی‌توجه باشید؛
۲. به عرف اجتماعی بیش از حد بها ندهید؛ مقاصد عملی این حد را معلوم می‌کند؛
۳. از تلاش برای دوست شدن با همه دست بکشید؛
۴. شهامت آن را داشته باشید که افراد ضعیف را از زندگی خود بیرون کنید؛
۵. بدون توجه به احساسات و نیازهای خود، کوشش نکنید که دیگران را راضی و خشنود نگه‌دارید؛
۶. معاشرت با افراد تهدیدگر را کنترل کنید؛
۷. از کسانی که به غرور شما آسیب می‌زنند دوری کنید؛ مشخصه این افراد آن است که به خودشان هم احترام نمی‌گذارند؛
۸. از معاشرانی که خصلت انگلی دارند پرهیز کنید. آن‌ها، به سمت شبکه انسانی شما شیرجه می‌زنند تا به اهداف خود برسند. نهایتاً کاری می‌کنند که احساس پوچی کنید؛
۹. اغلب، فرضیات نادرستی از انتظارات دیگران داریم؛ قواعد دست و پا گیر مسؤولیت در قبال دیگران را از سر راه بردارید؛
۱۰. اگر خود را در موقعیت بدی با دیگری دیدید که قادر به ادامهٔ آن موقعیت نیستید، با خودتان صادق باشید و ارتباط را قطع کنید؛
۱۱. اگر محیط شما به گونه‌ای است که احساس می‌کنید از شما سوءاستفاده می‌شود، در اولین فرصت محیط را ترک کنید؛
۱۲. اینکه چگونه به نظر می‌رسید نباید تمرکز اصلی را منحرف کند؛
۱۳. بعد از درگیری در محیط تنش، به مدت چند دقیقه از محیط دور شوید؛
۱۴. در محیطی که نادیده گرفته می‌شوید، نمانید؛
۱۵. به یاد داشته باشید که در عصر رسانه‌های اجتماعی و رقابت‌های فوق‌العاده بالا، فردی که مرعوب او شده‌اید، ممکن است خود واقعی‌اش را نشان نداده باشد؛
۱۶. دوری کردن از ماجراهای مربوط به اطرافیان شما باعث می‌شود تنها روی کار خود تمرکز کنید/ مراقب مشکلات شخصی خود باشید؛
۱۷. «نه» گفتن را تمرین کنید؛
۱۸. زیاد به دیگران خوبی نکنید، در عوض، کارهایی بکنید که منجر به رفتار درست دیگران شود؛
۱۹. سروصدای اطرافتان را کاهش دهید؛
۲۰. معروف شدن را فراموش کنید؛ معروف شدن نان نمی‌شود؛
۲۱. یکی از بدترین کارهایی که می‌توانید برای پیشرفت شخصی خود انجام دهید این است که خود را با دیگران مقایسه کنید.

░▒▓ مضامین درون‌گرا
۲۲. اختلاف انتظارات و حقیقت، ریشهٔ تمامی زجر کشیدن‌های ما است؛ مراقب انتظارات خود و سطح آن‌ها باشید؛
۲۳. «اولویت‌بندی» را فراموش نکنید/ با کارها و رویدادها مسطح برخورد نکنید؛
۲۴. «چه کاری بهترین اقدام در شرایط کنونی است؟»؛ یادآوری گذشته یا نگرانی آینده جلوی تمرکز بهینه را می‌گیرد؛
۲۵. «چه می‌شد»‌ها را به «من می‌توانم» تبدیل کنید؛
۲۶. «روزهای بد» را فراموش کنید؛
۲۷. «فکر بیش‌ازحد» را محدود کنید؛
۲۸. اجازه ندهید «موانع» شما را تعریف کنند؛ «به خودتان یادآوری کنید که وضعیت، شما را تعریف نمی‌کند»؛
۲۹. احساس ناامنی باعث می‌شود ما بیش‌ازحد به فاکتورهای خارجی نظیر تحسین دیگران وابسته باشیم. سعی کنید از شرایط توأم با احساس ناامنی خارج شوید؛
۳۰. احساس نارضایتی را به رضایت تبدیل کنید؛
۳۱. از اشتباه، شکست، چالش و عدم قطعیت نترسید. چنین مواردی اجتناب‌ناپذیر هستند؛
۳۲. از تجسم کمیک استفاده کنید؛
۳۳. از ذهنیت «کمبود و فقدان» به ذهنیت «وفور» برسید؛
۳۴. از زیاد فکر کردن در مورد مسائل اجتناب کنیم؛
۳۵. از فاجعه‌پنداری بپرهیزید؛ این سبک تفکر بسیار قدرتمند است و توان انجام اقدامات هدفمند را کاملاً از بین می‌برد؛
۳۶. از کمال‌گرایی غیرواقع‌بینانه بپرهیزید. مسائل را اولویت‌بندی کنید و به هر رده به اندازه اهمیت‌اش حساسیت به خرج دهید؛
۳۷. از مرخصی و سفر برای انرژی گرفتن بهره بگیرید؛
۳۸. استراحت کنید؛
۳۹. اشتباهات خود را بپذیرید؛
۴۰. اشتغال به پروژه‌های بلندمدت که بیش از تهدید بودن، چالش باشند، موجب انعطاف‌پذیری و ارتجاع بهتر در زندگی می‌شوند؛
۴۱. اصرار بر «محق بودن» را کنار بگذارید؛
۴۲. اضطراب مهم‌ترین عامل کاهش بازدهی است؛ آن را کنار بگذارید؛ اگر نمی‌توانید، لااقل زمان خاصی را به نگرانی اختصاص دهید؛
۴۳. اغلب مردم دوست دارند در شرایط فعلی خود باقی بمانند، زیرا، نمی‌دانند در دنیای جدید چه چیزی منتظر آن‌ها است؛
۴۴. افراد با سطوح بالای استرس، نرخ مرگ بالاتری داشتند، اما، تنها درصورتی‌که معتقد بودند استرس برای سلامتی آن‌ها مضر است؛
۴۵. افراد بسیار کمال‌گرا با تعیین استانداردهای بیش از حد افراطی برای خود، به پیشواز شکست خوردن می‌روند؛
۴۶. از نقاط قوت شخصیت خود استفاده کنید؛
۴۷. آرزوهای بزرگ داشته باشید؛
۴۸. با موضوعات بی‌اهمیت، خود را خسته نکنید؛
۴۹. به اندازه کافی بخوابید؛
۵۰. به خودتان پاداش بدهید؛
۵۱. بهانه‌تراشی نکنید؛
۵۲. پول را برای تجربه‌ها هزینه کنید و نه برای اجناس؛
۵۳. در مکالمات عمیق و معنادار شرکت کنید؛
۵۴. دم را غنیمت بشمارید؛
۵۵. ذهنیت رشد را در خود تقویت کنید؛
۵۶. زمانی را به تنهایی سپری کنید؛
۵۷. زمانی را در طبیعت سپری کنید؛
۵۸. قدردانی خود را بیان کنید؛
۵۹. مثبت اندیش باشید؛
۶۰. مراسم صبحگاهی داشته باشید؛
۶۱. اگر مشغله دارید، اما، عجله نکنید؛
۶۲. مشکلات را هم‌چون چالش‌های زندگی ببینید؛
۶۳. مواظب خودتان باشید؛
۶۴. هر روز مراقبه و مدیتیشن کنید؛
۶۵. افراد مثبت خودآگاهی و انعطاف بالایی دارند. آن‌ها قادرند افکار منفی که از ناخودآگاه سرچشمه گرفته و به طور خودکار به ذهنشان خطور می‌کنند را به محض پدیدار شدن، تشخیص دهند و متوقف کنند؛
۶۶. افرادی که روزانه در حدود ۱۱۰۰۰ قدم پیاده‌روی می‌کنند، نسبت به افرادی که ۷۰۰۰ قدم طی می‌کنند، پرخاشگری کم‌تری نسبت به اعضای خانواده‌شان دارند؛ هم‌چنین، کم کردن ۵۸۷ کیلوکالری اضافی، بدرفتاری را کاهش می‌دهد؛
۶۷. افزایش کمال‌گرایی جامعه مدار، بستری مناسب را برای ابتلا به تمام بیماری‌های روانی در جوانان ایجاد می‌کند؛
۶۸. افکار منفی را رفته رفته کنترل کنید تا تعداد تکرار آن‌ها به مرور زمان کاهش پیدا کند؛
۶۹. اگر از پس، هزینه‌های مشاوره بر نمی‌آیید، به یک گروه پشتیبانی اینترنتی مراجعه کنید؛
۷۰. اگر صدای درونی شما، می‌گوید وقت آن رسیده است که دست به اقدام بزنید و رؤیای خود را پیگیری کنید، حتماً این کار را انجام بدهید؛
۷۱. اگر همیشه انتظار دارید تحسین و احترام دریافت کنید، یا زیاد ناامید می‌شوید، یا دائماً احساس بی‌قراری می‌کنید، بیش‌ازحد مضطربید؛ به یک پیاده‌روی طولانی بروید یا نفس‌های عمیق بکشید؛
۷۲. اهداف مشخصی داشته باشید؛
۷۳. اهداف را واقع‌بینانه تعیین کنید؛
۷۴. اهدافی سالم‌تر از بی‌عیب و نقص بودن هم وجود دارد؛ به اتمام رساندن از بی‌عیب و نقص انجام دادن بهتر است؛
۷۵. اینکه بتوانیم فرصت‌های جدید را در مشکلات پیدا کنیم کار آسانی نیست و توصیه می‌شود از یک مربی یا درمانگر کمک گرفته شود؛
۷۶. آتش اشتیاق خود را شعله‌ور کنید؛
۷۷. آرامش ذهن را در خود پرورش دهید: افکار منفی را با شناسایی به چالش بکشید؛
۷۸. آزادانه در مورد هر مسأله‌ای نظر ندهید؛
۷۹. آنچه دوست دارید، انجام دهید و آن‌چه انجام می‌دهید، دوست داشته باشید؛
۸۰. با اطمینان، مصمم و خالصانه صحبت کنید؛
۸۱. با تمایلات منفی بجنگیم. این کار با مهار انعطاف مغز امکان‌پذیر است؛ یعنی، به مغزمان می‌آموزیم که الگوهای مثبت بیشتری را به طور خودکار بیافریند؛
۸۲. با رسیدن به هر مرحله رشد به خودتان جایزه بدهید؛
۸۳. با روشی مناسب، صحبت کردن با خود را تمرین کنید. صحبت کردن با خود، آرامش و کنترل شخصی را به شما القا می‌کند. این فرایند احترام به خود و مسؤولیت‌پذیری مناسب را در شما تقویت می‌کند؛
۸۴. با موسیقی آرامش را به دست آورید؛ موسیقی را دست کم نگیرید؛
۸۵. با هوشیاری و آرامش غذا بخورید. یعنی، از مزه، ساختار و نحوهٔ سرو شدن خوراکی که می‌خورید لذت ببرید؛
۸۶. بازخوردهای منفی را مدیریت کنید و نگذارید که سیل شوند؛ سیل را به این ترتیب، متوقف کنید: «متوجه نمی‌شوم. لطفاً با مثال برایم توضیح بدهید»؛ «چرا این موضوع را زودتر به من نگفتید؟»؛ «ای کاش زودتر از این موضوع مطلع می‌شدم. اکنون، چه کاری از دست من برمی‌آید؟»؛ «برنامه من برای جلوگیری از چنین اشتباهی در آینده این است که... »؛ «این اشتباه هرگز تکرار نخواهد شد»؛
۸۷. باید تلاش کنید تا به جایی که می‌خواهید برسید؛
۸۸. باید خطر کنید تا موفق شوید؛
۸۹. باید خودتان با همان صدای منحصربه‌فرد و سبک برقراری ارتباط، مسؤول خودتان باشید؛
۹۰. ببینید چه چیزهایی در کنترل شما است و روی همان‌ها تمرکز کنید؛
۹۱. برای آرامش خود، حساب جداگانه‌ای باز کنید، و برای این کار، وقت و هزینه صرف کنید. ممکن است مدتی بدوید، یا در فضای آزاد بنشینید، یا سریال موردعلاقهٔ خود را از تلویزیون ببینید؛
۹۲. برای تبدیل شدن به فردی مثبت، خود را از نو برنامه‌ریزی کنید؛
۹۳. برای رسیدن به هدف باید خود را از محدودهٔ «عافیت‌طلبی» خارج کنید؛
۹۴. برای عملکردهایتان عناوین دهان‌پرکن بسازید؛
۹۵. برای موفق بودن کافی نیست که موفق به نظر برسید؛ خیلی تو کار قر و پز نباشید؛
۹۶. برای واکنش نشان دادن، عجله نداشته باشید؛ برای خریدن وقت، یک اقدام نمادین انجام دهید؛
۹۷. بررسی زندگی افراد مشهور نشان می‌دهد که نرمال یا مرفه بودن زندگی، دلیل موفقیت نیست، بلکه بر عکس؛ آن‌ها اغلب زندگی دشواری داشته‌اند؛ سختی زندگی «توان سازگاری و انعطاف» را در آن‌ها پرورده است؛
۹۸. برنامه خود را بنویسید و نگذارید در ذهن بماند؛
۹۹. برنامه کاری روشن و شفاف داشته باشید و نگذارید محیط در آن اخلال ایجاد کند؛ قدری کمتر به محیط متعهد باشید؛
۱۰۰. برنامه‌ریزی کنید، اما، به اندازه؛
۱۰۱. بزرگ‌ترین چالش، شروع کارها است، نه انجام آن‌ها؛
۱۰۲. به ایده کلی تمرکز کنید و از تأکید بر جزئیات خلاص شوید؛
۱۰۳. به جای آن‌که غر بزنید و ناله کنید، سعی کنید بفهمید شما چه مشکلی را می‌توانید حل کنید؛
۱۰۴. به خودتان بگویید انسان، به ذات انسان بودنش خالی از اشتباه نیست. خیلی پایین نیستید؛ شاید شما از اشتباهات دیگران آگاهی نداشته باشید؛
۱۰۵. به خودتان یادآوری کنید که همهٔ انسان‌ها، ازجمله شما، عیوب و کاستی‌های خاصی دارند؛
۱۰۶. به دنبال معناهای دیگری از زندگی باشید و به آن تنوع ببخشید؛
۱۰۷. به کارآیی تمرکز داشته باشید؛ رفتارها و واکنش‌های احساسی، هیچ پیامد مثبتی برای جایگاه شغلی شما نخواهد داشت؛
۱۰۸. به ندای درون خود گوش دهید و با خودتان راه بیایید؛
۱۰۹. به واژهٔ «کافی» توجه کنید؛
۱۱۰. به وجود آمدن تنش، امری کاملاً طبیعی است؛
۱۱۱. به یاد داشته باشید که رضایت واقعی از درون نشأت می‌گیرد؛
۱۱۲. بهترین راه برای جلوگیری از عمق یافتن نگرانی‌ها در ذهن شما این است که خود را مشغول نگه‌دارید، بویژه فعالیت‌هایی که از آن‌ها لذت می‌برید؛
۱۱۳. به‌منظور شناخت خودتان با یک مربی یا درمانگر کار کنید؛
۱۱۴. بیش از حد کمال‌گرا نباشید: «یه قدری کمتر اشکالی ندارد»/ «لازم نیست برای رسیدن به موفقیت، بهترین باشیم»؛
۱۱۵. بیشتر به اعمال ثمربخش فکر کنید تا خیر و شر؛
۱۱۶. بیشتر مردم همیشه در مسابقهٔ بهترین بودن به سر می‌برند، اما، آیا این تلاش بی‌وقفه، ارزش بیشتری به زندگی آن‌ها می‌بخشد؟؛
۱۱۷. بیشتر مواردی که ما نگرانشان هستیم، هرگز اتفاق نمی‌افتند؛
۱۱۸. پیاده‌روی آرامش‌بخش است؛
۱۱۹. پیشاپیش هیچ روزی را «بد» ندانید؛
۱۲۰. پیشرفت‌ها و پیروزی‌های خود را مرور کنید و ادامه دهید... ؛
۱۲۱. پیشنهاد می‌شود «بایدها» را به «ترجیحات» و «توانایی‌ها» تبدیل کنید؛
۱۲۲. پیوند با لحظهٔ حال. اگر برایتان دشوار است و هم‌چنان به گذشته و آینده کشیده می‌شوید، حیوانات و کودکان را به یاد بیاورید که چگونه در دنیای واقعی رفتار می‌کنند؛
۱۲۳. ترس از شکست می‌تواند شما را متوقف کند؛ درگیری میان موفقیت و شکست شما را در مراحل میانی گرفتار می‌کند؛ از شکست نهراسید و پس از مشورت به هدف تمرکز کنید: «شد شد-نشد نشد»؛
۱۲۴. ترس‌های درونی خود را بشناسید و با آن‌ها مقابله کنید؛
۱۲۵. ترکیب آگاهی و خود-دلسوزی برای انعطاف‌پذیری ضروری است؛
۱۲۶. تغییر را شروع کنید؛
۱۲۷. تفریح کنید؛
۱۲۸. تله‌های تفکر، الگوهایی غیر منعطف هستند که باعث می‌شوند شما اطلاعات ضروری را از دست بدهید. رایج‌ترین تله‌های فکری عبارت‌اند از: نتیجه‌گیری سریع (فرضیه ساختن بدون اطلاعات مرتبط)، ذهن‌خوانی (نسخه‌ای از نتیجه‌گیری که در آن، فرد خودش را از افکار دیگران باخبر می‌داند و بر همین اساس اقدام می‌کند)، تفکر همه‌یاهیچ (سیاه‌وسفید دیدن ماجرا و عدم اعتقاد به طیف خاکستری)، شخصی‌سازی (همه‌چیز تقصیر من است)، فرافکنی (همه‌چیز تقصیر شما است). تله‌های فکری اجازه نمی‌دهند که دید سالمی به مسائل داشته باشید و درنتیجه مانع از انعطاف‌پذیری شما می‌شوند؛
۱۲۹. تمرین کنید، اما، به اندازه؛
۱۳۰. توانایی‌های ما، غیرقابل تغییر نیست و استراتژی جدید می‌توانند ظرفیت درونی ما را افزایش دهند؛
۱۳۱. چالش را به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم کنید؛ بسیاری از چالش‌های بزرگ؛ در واقع، مجموعه‌ای از چالش‌های کوچک‌ترند. حل کردن هر یک از ریزمشکلات بسیار ساده‌تر می‌شود؛
۱۳۲. چرخهٔ مثبتی در زندگی‌تان ایجاد کنید/ نگذارید که بدی‌ها بدی‌ها را به وجود آورند؛ به خوبی‌ها پر و بال بدهید؛
۱۳۳. چند روش برای ریلکس کردن را یاد بگیرید و خود را به آن عادت دهید؛
۱۳۴. حالات خود را یادداشت کنید، تا درک و، حتی، کنترل بهتری بر خود داشته باشید؛
۱۳۵. حد و مرز تعیین کردن، نه گفتن، لغو کردن، ترک کردن، تقاضای کمک کردن؛
۱۳۶. حریمتان را مشخص کنید؛ خط قرمزها را برای اطرافیان آشکار کنید؛
۱۳۷. خارج شدن سریع از محیط تنش؛
۱۳۸. خلوت کنید و از موقعیت فعلی خود فاصله بگیرید از دور به موقعیت خود بنگرید؛ موفقیت را بازتعریف کنید؛
۱۳۹. خواب خوب و ورزش منظم، رازهای زندگی سالم‌اند؛
۱۴۰. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید؛
۱۴۱. داشتن یک روتین مشخص، حتی، یک وضع غیر دلخواه را نیز قابل مدیریت می‌کند؛ تا می‌توانید درصد بیشتری از برنامه خود را به روتین تبدیل کنید؛
۱۴۲. در زمان حال بودن مهم است؛
۱۴۳. در طول چالش‌ها و ناسازگاری‌ها، تفکری پویا و مناسب داشته باشید؛
۱۴۴. در لحظه واکنش نشان ندهید؛
۱۴۵. در مورد توانایی‌های خود واقع‌بین باشید، تا بدانید که نیاز به کسب چه مهارت‌هایی دارید؛
۱۴۶. در مورد هر اقدام، اول، اطلاعات جمع‌آوری کنید؛ شناسایی... شناسایی... شناسایی. همیشه حداقل راه سریع و ارزان برای شناسایی هست؛
۱۴۷. در وقت خشم، به ترشح آدرنالین توجه کنید؛ و از آن برای یک اقدام مثبت استفاده کنید؛
۱۴۸. در هر روز، تنها تعداد کمی وظیفه را انجام دهید؛
۱۴۹. دستاوردها و ویژگی‌های مثبت خود را مرور کنید تا توانایی‌ها و اعتمادبه‌نفس شخصی خود را بازیابید؛
۱۵۰. دوش هوشیارانه بگیرید، مثلاً، توجه خود را به آب گرمی که به روی بدن ریخته می‌شود معطوف کنید و بوی صابون و شامپو را به خوبی حس کنید؛
۱۵۱. دیدگاه ما به واقعیت، بخشی واقعیت است؛ آن را بهبود ببخشید؛
۱۵۲. ذهن، تنبل است؛ اغراق ذهنی در مورد حجم کاری باعث افزایش استرس و نهایتاً افسردگی می‌شود. دقیقاً محاسبه کنید که چقدر کار می‌کنید؛
۱۵۳. رفتارمان توسط آینده‌نگری، میل و شجاعت مدیریت خواهد شد؛
۱۵۴. روی اموری متمرکز شوید که با تغییرات کوچک می‌توان آن‌ها را بهبود داد. در این صورت، برای تغییرات بزرگ‌تر انگیزه پیدا می‌کنید؛
۱۵۵. روی بهترین ویژگی‌ها و قابلیت‌هایی که دارید متمرکز شوید؛
۱۵۶. رویکرد خود را از عافیت‌طلبی به اصالت سرسختی تغییر دهید. به گیاهان فوق‌العاده‌ای فکر کنید که در خاک واقعاً خشک روئیده‌اند و بسیار زیبا هستند؛
۱۵۷. زبان بدن مناسبی به کار ببرید؛
۱۵۸. زمان منبعی محدود است و شما باید کاملاً برنامه‌ریزی کنید؛
۱۵۹. زمانی که در شرایط بسیار سخت و ناامیدکننده به سر می‌بریم، می‌توان آگاهانه تصمیم گرفت و با برخی تغییرات کوچک، فضای زندگی را کمی روشن‌تر کرد. یک ضرب‌المثل بودایی می‌گوید: «درد اجتناب‌ناپذیر است، اما، آسیب دیدن اختیاری است»؛
۱۶۰. زیاد حساس نشوید؛
۱۶۱. سعی کنید در مشکلات توجه خود را به سمت وضع نهایی مطلوب و ذی‌نفعان مثبت آینده استقامت تغییر دهید؛
۱۶۲. شاد بودن به تلاش نیاز دارد؛
۱۶۳. شجاعت عاطفی خود را بالا ببرید. برای این منظور، خود را درگیر کارهای سخت کنید؛
۱۶۴. شکست، نشانهٔ ضعف نیست؛
۱۶۵. شنیدن هوشیارانه را تمرین کنید. یعنی، شنیدن صحبت‌های دیگران بدون داوری یا تفسیر را تمرین کنید؛
۱۶۶. شوخ‌طبعی کنید؛
۱۶۷. صبر: به این فکر کنید که اوضاع این‌طور باقی نمی‌ماند و اگر فرصت بدهید، روبه‌راه خواهد شد؛
۱۶۸. عبارات تأکیدی مثبت را یاد بگیرید و در کاربرد آن‌ها مهارت بیابید؛
۱۶۹. فراموش نکنید که مسؤولیت‌پذیری نه باید بیش از حد زیاد و نه بیش از حد کم باشد. مسؤولیت‌پذیری بیش از حد عواقبی هم‌چون آسیب‌پذیری در انجام آن‌ها را به دنبال خواهد داشت؛
۱۷۰. فرآیندهای بهبود یک‌شبه اتفاق نمی‌افتند و کمی زمان می‌برند؛
۱۷۱. فکر خود را با صدای بلند و واضح بیان کنید؛
۱۷۲. فهرستی از مهم‌ترین بهبودهایی را که می‌خواهید داشته باشید تهیه کنید؛
۱۷۳. قدری غذا درست کنید. غذا درست کردن، شما را آرام می‌کند؛
۱۷۴. کارآمدی بالا، خود را در طراحی استراتژی‌های سازگار کننده نظیر برنامه‌ریزی، بازخورد مثبت و پذیرش واقعیات نشان می‌دهد؛
۱۷۵. کتاب بخوانید، و از گرفتار شدن در تلهٔ فکر «تنهایی» رهایی یابید؛
۱۷۶. کدام قسمت محیط شما می‌تواند جذاب‌تر شود؟؛
۱۷۷. کمال‌گرایی در میان جوانان در حال افزایش نگران کننده‌ای است؛ عمدتاً به این دلیل است که به گفته سازمان بهداشت جهانی، شمار قابل توجهی از جوانان در سراسر جهان از افسردگی جدی یا اختلالات اضطرابی رنج می‌برند؛
۱۷۸. گاهی اوقات شرایط دشواری که «وحشتناک و افتضاح» به نظر می‌رسند، شما را به مسیر بهتری هدایت می‌کنند. آن‌ها به شما یاد می‌دهند که در چنین شرایطی، چگونه عمل کنید. اگر متوجه باشید که چالش‌ها، فرصتی برای یادگیری در اختیار شما قرار می‌دهند، برای آن‌ها ارزشی غیرمکشوف قائل می‌شوید؛
۱۷۹. گذشته را فراموش کنید؛ «گذشته‌ها گذشته»؛
۱۸۰. مدرک دانشگاهی را فراموش کنید؛ مدرک دانشگاهی دلیل کافی برای موفقیت نیست؛
۱۸۱. مراقب تفکراتی که انعطاف ذهنی را تضعیف می‌کنند باشید و از آن‌ها دور باشید؛
۱۸۲. مراقب حواس‌پرتی‌ها باشید؛
۱۸۳. مردی و کاری: با این که کارهای زیادی برای انجام دادن دارم، تنها می‌توانم روی یکی از آن‌ها تمرکز کنم. با این کار احساس بهتری هم خواهم داشت؛
۱۸۴. مصرف قهوه را کمتر کنید و بیشتر چای بنوشید؛ در آرامش مؤثر است؛
۱۸۵. مطالعه کنید و در میان کتاب‌ها افراد هم‌فکر را شناسایی کنید و با آن‌ها طرح رفاقت مجازی بریزید؛
۱۸۶. مقابله با افکار منفی به کمک روانشناسی؛
۱۸۷. منتقدهای درونی خود را کنترل کنید و نگذارید احساسات منفی پدید آورند؛ چرا نمی‌توانم... ؟ باید تسلیم شوم.؛
۱۸۸. موانع را با تغییر طرز تفکر از بین ببرید؛
۱۸۹. موفقیت الزاماً به معنای کار کردن بیش از همهٔ افراد نیست؛
۱۹۰. نفس عمیق؛
۱۹۱. ورزش کنید؛
۱۹۲. ورود استرس محیط کار به خانه ممنوع!؛
۱۹۳. وعده‌های غذایی ساده‌تر، استرس را کاهش می‌دهد؛
۱۹۴. وقتی احساس خستگی می‌کنید توصیه می‌شود بر یک نقطهٔ ثابت خارج از خط افق خیره شوید؛
۱۹۵. وقتی احساس کسالت می‌کنید، استراحت کنید؛
۱۹۶. وقتی تنها هستید در مورد آن‌چه که می‌خواهید بهبود دهید، فکر کنید؛
۱۹۷. وقتی در تنهایی، و برای کنترل استرس، با خودتان حرف می‌زنید، از زبان سوم شخص استفاده کنید؛ این، نوعی فاصلهٔ فیزیولوژی ایجاد می‌کنند و کنترل بهتری روی احساسات خود پیدا خواهند کرد؛
۱۹۸. هدفتان رسیدن به نتیجهٔ خوب باشد، نه کاملاً خوب؛ وسواس در کامل بودن، دشمن خوب بودن است؛
۱۹۹. هر روز به دنبال ۳ مورد مثبت بگردید. در پایان روز این ۳ مورد را یادداشت کرده و آن‌چه که باعث ایجاد آن‌ها شده را نیز در یادداشتتان انعکاس دهید؛
۲۰۰. هر روز جملات انگیزشی را با خود تکرار کنید؛
۲۰۱. هرروز زمانی به خودتان اختصاص دهید؛
۲۰۲. هرگز نمی‌توانید با نگاه به گذشته، آینده را بسازید؛
۲۰۳. همواره خود را در موقعیت بهینه نگه دارید؛ امکانات مناسب را در اختیار داشته باشید تا در موقع لزوم توان تحرک کافی داشته باشید؛
۲۰۴. همه‌چیز موقت است/ خوشی‌ها و ناخوشی‌ها موقت هستند؛
۲۰۵. همیشه بلندی صدای خود را کنترل کنید؛
۲۰۶. همیشه مثبت باقی بمانید؛
۲۰۷. هنری فورد: «چه فکر کنید می‌توانید و چه فکر کنید نمی‌توانید، در هر دو صورت حق با شما است»؛ پس، فکر کنید که می‌توانید؛
۲۰۸. هوش هیجانی توان تشخیص، درک و مدیریت احساسات است؛ آن را تقویت کنید؛
۲۰۹. هیچ پاداشی بزرگ‌تر از این نیست که آن‌طور زندگی کنید که عاشقش هستید؛
۲۱۰. هیچ وقت در موقعیت استرس باقی نمانید؛
۲۱۱. یاد بگیرید که چگونه به خودتان در مواقع سخت کمک کنید؛
۲۱۲. یک خوش‌بینِ واقع‌گرا شوید؛
۲۱۳. یک روال روزانه داشته باشید؛
۲۱۴. یک روانشناس مشهور می‌گوید: «ما تمایل داریم فکر کنیم افکارمان ناراحت‌کننده و غم‌انگیز هستند»؛ آمارو در ادامه می‌گوید: «اکثریت قریب به اتفاق افکار ما، در بهترین حالت تصادفی و در بدترین حالت مخرب هستند». از این روست که اغلب دستورالعمل‌های ساختاری در مدیتیشن مبتنی بر توقف عمل فکر و خیال است. آمارو در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: «بودا توضیح داده که چگونه افکار خود را به دو طبقه‌بندی متفاوت تقسیم کرده است. از یک جهت افکار مطلوب که موجب شادی و آرامش می‌شوند. در طرف دیگر افکاری که موجب آسیب، سردرگمی و استرس می‌شوند. بودا فهمید که ذهنیات او بر شرایط و گرایش‌های فکری و ذهنی او در آینده تأثیر می‌گذارد. پس، حال اگر می‌خواهیم صلح و شادی را تجربه کنیم، باید افکاری را دنبال کنیم که در شکل‌گیری چنین ذهنیاتی مؤثر هستند و طرف دیگر (افکار بد) را کنار بگذاریم»؛
۲۱۵. یک گفتگوی چالش‌برانگیز، نه شما و نه همکارتان را زیر سؤال نمی‌برد؛
۲۱۶. یک نکتهٔ مهم: روی خودتان سرمایه‌گذاری کنید؛
۲۱۷. یکی از راهکارهایی که همیشه کارساز خواهد بود، تنفس آهسته است. تنفس آهسته از تنفس عمیق مفیدتر خواهد بود. تنفس آهسته به شما کمک می‌کند تا تمرکز طولانی‌مدت داشته باشید. این نوع تنفس، ذهنیت آمادگی و برنامه‌ریزی مغز را نیز فعال می‌کند؛
۲۱۸. یوگا تمرین کنید. یوگا مراقبهٔ بدن است؛
۲۱۹. یوگا، افزایش تمرکز، طب سوزنی، ماساژ، و مدیتیشن مؤثر هستند؛ آن‌ها را جدی بگیرید.

░▒▓ مضامین اجتماع‌گرا
۱. ارتباطات اجتماعی را در اولویت قرار دهید؛ ارتباط اجتماعی، میزان خوشنودی و شادی افراد را افزایش می‌دهد؛
۲. از تلاش‌های دیگران قدردانی کنید؛
۳. از خودتان بپرسید که آیا انتظاراتی که از بقیه دارید، از خودتان هم دارید یا خیر؛
۴. از غیبت کردن و حرف زدن در مورد بقیه جدا بپرهیزید؛
۵. از فرایندهایی که تیم را روی هدف اصلی متمرکز می‌کند پشتیبانی کنید؛
۶. اضطراب نوعی انرژی و یک بخش طبیعی تجربهٔ انسانی است؛ پس، اضطراب را در جهت مثبت و مفید به کار بگیریم تا «عافیت‌طلب» نباشیم؛
۷. اطرافیان خود را از کسانی انتخاب کنید که طرز فکر خلاق دارند؛
۸. افراد خوشحال اطرافیان خود را از بین افراد مناسب انتخاب می‌کنند/ خوشحالی مسری است؛
۹. افراد خوشحال با همه با مهربانی و احترام رفتار می‌کنند؛
۱۰. افراد خوشحال برای دیگران پول خرج می‌کنند؛
۱۱. افراد خوشحال در روابط پیشگیرانه عمل می‌کنند؛
۱۲. افراد خوشحال کینه نگه نمی‌دارند؛
۱۳. افراد خوشحال موفقیت سایرین را جشن می‌گیرند؛
۱۴. اگر عادات کسی شما را آزار می‌دهد، تشخیص روتین‌های آن‌ها به شما کمک می‌کند همکاری راحت‌تری داشته باشید؛
۱۵. اگر فکر می‌کنید اطرافیان شما، افرادی منطقی هستند که می‌توانید در مورد مشکلاتتان با آن‌ها صحبت کنید، این کار را بکنید؛
۱۶. با افراد پرانگیزه معاشرت کنید؛ هیچ‌کسی کنار افراد کوته‌فکر و منفی‌نگر، پیشرفت نمی‌کند؛
۱۷. با افرادی در تماس باشید که به شما ایمان دارند؛
۱۸. با دیگران مانند یک مشکل برخورد نکنید. آن‌ها نیز مانند شما انسان هستند. پس، با آن‌ها از در دوستی درآیید نه رقابت؛
۱۹. برای گردش با یک دوست همراه شوید، تا آرام شوید؛
۲۰. برای ملاقات با دوستان وقت بگذارید؛
۲۱. به حریف خود احترام بگذارید؛
۲۲. به دیگران احترام بگذارید و به صحبتشان گوش دهید؛
۲۳. به صحبت‌های طرف مقابل گوش دهید؛
۲۴. به کارهای درست و غلط دیگران توجه کنید؛ عکس‌العمل‌های آنان را در هر موقعیت بسنجید، و سعی کنید در طول روز رفتارهایی را انجام بدهید که منجر به رفتار درست دیگران می‌شود؛
۲۵. جشن گرفتن موفقیت دیگران را بر خود هموار کنید؛ اگر دیگران به موفقیت برسند، مسیر موفقیت شما را هم هموار می‌کنند؛
۲۶. حس امنیت را از طریق تأثیرات متقابل افزایش دهید؛ صلح صلح می‌آورد؛
۲۷. در مقابل، افراد جامعه‌ستیز از خود محافظت کنید؛ افرادی که زیادی انتقاد می‌کنند و دیدگاه مثبتی ندارند، خطرناک هستند و باید از آن‌ها دوری کرد؛
۲۸. در وقت خشم، برای تعیین مرز در قبال فرد دیگر تلاش کنید؛ برای مثال، بگویید «اجازه دهید احترام یکدیگر را در صحبت‌ها حفظ کنیم»؛
۲۹. دور و بر خود را با افراد مثبت و پشتیبان پر کنید؛
۳۰. روزانه از یک نفر سپاسگزاری کنید. سپاسگزاری و قدردانی از تلاش‌های فردی مهم در زندگی شما تنها یک دقیقه زمان می‌برد؛
۳۱. سپاسگزاری ترشح هورمون دوپامین را در مغز افزایش می‌دهد و کمک می‌کند احساس شادی و سلامتی بیشتر و ذهنیت بازتری داشته باشید؛
۳۲. عشق باعث می‌شود ما در مقابله با چالش‌ها احساس حمایت شدن داشته باشیم و در آن‌ها شکست نخوریم؛
۳۳. قبل از انجام هر کاری احساسات طرف مقابل را ارزیابی کنید؛
۳۴. قدردانی خود را اظهار کنید؛
۳۵. کار گروهی را یاد بگیرید و گروهی کار کنید/ «چه کاری در جهت حمایت از یکدیگر می‌توانیم انجام دهیم؟»؛
۳۶. گلایه کردن پشت سر دیگران را بس کنید و مستقیماً برای جبران امر منفی «عمل» کنید؛ گلایه، هیچ‌گونه تأثیر مثبت عملی را رقم نمی‌زند؛ گلایه کردن، اقدامی خشونت‌آمیز به جای وارد عمل شدن است؛ باید اجازه دهیم احساسات ناراحت‌کننده به اقدامی سازنده منجر شوند؛
۳۷. مراحل متقاعد کردن دیگران برای تغییر: تغییری که مایلید اعمال شود+ چرا راه‌حل فعلی جواب نمی‌دهد+ چرا راه‌حل من بهتر است؛
۳۸. مردم ممکن است به شما اعتراض کنند، اما، دیگرانی (بسیاری از افراد دیگر) نیز شما را تشویق خواهند کرد. بر این تشویق‌ها تمرکز کنید و مسیری را که در پی آن بودید دنبال کنید!؛
۳۹. نقاط عطف زندگی دوستان را به تقویم بسپارید و با واکنش مناسب دوستی خود را محکم کنید؛
۴۰. وقتی با رئیس مشکل دارید، یک تیم پشتیبان فنی تشکیل دهید، و مدام از آن‌ها مشورت بگیرید؛
۴۱. همیشه قدری به دیگران آوانس بدهید؛
۴۲. یافتن و حفظ کردن دوستانی که حقیقت را صریح، اما، با ملاحظه و نرم‌نرمک به ما می‌گویند، بسیار با اهمیت است؛
۴۳. یک دفترچه خاطرات سپاسگزاری داشته باشید/ پژوهش‌های بسیاری بر مزیت‌های سپاسگزاری تأکید کرده‌اند/ قدردانی، سلامت روانی و فیزیکی شما را بهبود می‌بخشد؛
۴۴. یک کار خوب انجام دهید. خواه کار داوطلبانه باشد یا کمک به خیریه یا خریدن یک فنجان قهوه برای یک غریبه، رفتار مهربانانه سطح شادمانی را بالا می‌برد؛
۴۵. به افرادی فکر کنید که شما را لایق و شایسته و خاص می‌دانند. خاطرات مثبت می‌تواند استرس شما را کاهش دهد؛
۴۶. رئیستان را به خوبی بشناسید؛
۴۷. شخصیت شما میانگین پنج فردی است که بیشتر وقت خود را با آن‌ها می‌گذرانید؛ آن‌ها را به دقت انتخاب کنید.
مآخذ:...
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 04 فروردین 1401 ساعت 17:12

«پراگما/ΠΡΆΓΜΑ» و طرح چارلز سندرس پیرس برای استقرار پراگماتیسم

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دکتر عطیه زندیه؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄  چکیده
▬    «اصل پراگماتیک» مبنای پراگماتیسم پیرس است. او در تأسیس این اصل تحت تأثیر دکارت و اصطلاح «وضوح» او، و کانت و معنای «پراگما» از سوی اوست. پیرس ابتدا وضوح را از منظر دکارت و لایبنیتس معنا می‌کند، اما آن‌ها را کافی ندانسته و مورد انتقاد قرار می‌دهد. پس از آن، اصل پراگماتیک خود را ارائه می‌دهد و آن را به‌عنوان عالی‌ترین مرحله وضوح معرفی می‌کند. او در نام‌گذاری این اصل واژه «پراگما» (نه پراکتیک) را برمی‌گزیند، چون مطابق نظر کانت «تجربه» در معنای پراگما دخالت تام دارد. این اصل، اصلی منطقی است که در نظریۀ تحقیق پیرس مطرح می‌شود و به آثار عملی محسوسی توجه دارد که درپی هر عقیده‌ای ایجاد می‌شود. پیرس در نظریۀ تحقیق از عقیده سخن می‌گوید آنگاه که انسان را آماده عمل می‌کند. او وظیفه فکر را ایجاد عادت، و هویت عادت را هدایت به‌سوی عمل می‌داند. بدین ترتیب، وی میان عقیده، عمل، عادت و آثار محسوس و عملی عقیده ارتباط برقرار می‌کند. این اصل همچنین اصلی معناشناختی است که کارکرد اصلی آن برطرف کردن معضلات مابعدالطبیعه و روشن ساختن بی‌معنایی برخی از گزاره‌های آن است.
▬    واژه‌های کلیدی: اصل پراگماتیک، وضوح، پراگماتیسم، پیرس، معنا، دکارت، لایبنیتس.

▀█▄   ۱مقدمه
▬    واژه «وضوح» را اولاً دکارت به‌عنوان اصطلاحی فلسفی رسماً وارد فلسفه کرد و آن را ملاک و معیار حقیقت و یقین و همچنین روش شناخت‌شناسی اعلام کرد. اصطلاح «تمایز» نیز توسط او به‌عنوان مکمل «وضوح» به صحنۀ تفکر فلسفی وارد شد و این دو واژه توأماً در فلسفۀ دکارت و دکارتیان مورد استفاده قرار گرفت.
▬    فلسفۀ دکارت فلسفۀ تصورات انسانی است. او در نظر داشت تعیین کند که برچه اساسی می‌توان به حقیقت تصورات ازآن‌جهت که نمایانگر واقعیات خارج از ذهن هستند و با خارج تطابق دارند پی برد. دکارت ملاک و معیاری نیاز داشت که به‌وسیلۀ آن حقیقی بودن یا نبودن تصورات ذهنی را مشخص کند. اینجا بود که وضوح و تمایز را به‌عنوان معیار صدق و بداهت معرفت و نشانه حقیقت به کار گرفت.
▬    دکارت، پس از اثبات نفس، تنها عامل تعیین‌کننده معرفت یقینی را وضوح و تمایز دانست و آن را در تأمل سوم کتاب تأملات در قالب قاعدهای کلی بیان کرد: «هر چیزی را که با وضوح و تمایز کامل ادراک کنم حقیقت دارد» (دکارت، .)۵۱ :۱۳۸۵دکارت در تعریف این دو اصطلاح در اصول فلسفه می‌گوید: « من چیزی را واضح می‌نامم که بر یک ذهن دقیق، حاضر و آشکار باشد درست به گونه‌ای که چون اشیاء در برابر دیدگان ما قرار می‌گیرند و باقوت تمام بر آن‌ها تأثیر می‌گذارند میگوییم آن‌ها را به‌روشنی می‌بینیم. اما متمایز چیزی است که چنان دقیق و از اشیاء دیگر متفاوت است که فقط بیانگر همان چیزی است که آشکارا بر بینندۀ دقیق ظاهر می‌شود» (دکارت،.)۲۵۴ :۱۳۷۶
▬    تفکرات دکارت در اندیشه‌های فلسفی بعد از او اثر گذارد و فلاسفۀ دیگر هم به طریقی تحت تأثیر افکار او قرار گرفتند و به ارزیابی آرای او پرداختند. چارلز ساندرز پیرس امریکایی/۱۸۳۹-۱۹۱۴مؤسس پراگماتیسم، یکی از فیلسوفانی است که به فلسفه دکارت توجه نشان می‌دهد و در بخش‌های مختلف فلسفۀ خود به ارزیابی آرای دکارت می‌پردازد.
▬    یکی از مواضعی که پیرس به بررسی آرای دکارت می‌پردازد بحث «وضوح» و کفایت یا عدم‌کفایت نظر دکارت در این مورد است. پیرس در مقالۀ «چگونه تصوراتمان را واضح سازیم»/۱۸۷۸با دکارت همراه می‌شود و درصدد برمی‌آید تا نظریۀ وضوح او را کامل کند. ما در این مقاله به بررسی آرای پیرس در مورد نظریۀ وضوح، در آثار اولیۀ او، بر اساس مقالۀ «چگونه تصوراتمان را واضح سازیم» می‌پردازیم. پیرس در این مقاله، برای وضوح فکر سه مرحله ذکر می‌کند: دو مرحله ابتدایی آن متعلق به دکارت و لایبنیتس است و مرحله سوم از نوآوری‌های پیرس است که اساس پراگماتیسم او را تشکیل می‌دهد و به‌عنوان « اصل پراگماتیک»/Pragmatic Maximشناخته می‌شود. پیش از پرداختن به مراحل وضوح، ابتدا مختصری با علت نام‌گذاری،خاستگاه و جایگاه اصل پراگماتیک در طبقه‌بندی علوم پیرس آشنا می‌شویم و در پایان به نتیجه‌گیری خواهیم پرداخت.


▀█▄   ۲معرفی اصل پراگماتیک به‌عنوان اساس پراگماتیسم
▬    پیرس در توضیح انتخاب نام پراگماتیسم و اصل پراگماتیک می‌گوید: «پراگما» از ریشه یونانی prasseinبه معنای انجام دادن/to doاست. از این ریشۀ واحد، دو واژه pragma و practicبه معنای عمل/actionمشتق شده است. وی با نگاهی کانتی اضافه می‌کند praktischو pragmatisch به اندازۀ دو قطب از هم فاصله دارند. پیرس برای انتخاب اصطلاح «پراگما» به نقد عقل محض استناد می‌کند که کانت بعد از معرفی موضوعات سه‌گانۀ عقل عملی(آزادی و اختیار، بقای نفس و وجود خداوند) ادامه می‌دهد: «بر این پایه، اگر این سه گزارۀ اساسی برای شناخت ما به هیچ وجه لازم نباشد و بااین‌همه به‌وسیلۀ عقل ما به شیوهای ضروری توصیه شوند، پس اهمیت آن‌ها باید فقط به جنبۀ عملی مربوط باشد») .(Kant, ۱۹۸۳: ۶۳۲- A۸۰۰, B۸۲۸کانت در اینجا از واژه practikal استفاده می‌کند که در آن تجربه نقشی ایفا نمی‌کند. پیرس در این مورد می‌نویسد: « praktischمتعلق به حوزه‌ای از تفکر است که هیچ ذهنی از نوع تجربه‌گرا هرگز نمی‌تواند به استحکام زیر پای خود اعتماد نماید» ) .(Peirce,۱۹۰۵:۱۸۳کانت واژه pragmatikosرا به طریقی متفاوت به کار می‌برد: «عقل ما نمی‌تواند هیچ قانونی را جز قوانین عملی رفتار آزاد برای دستیابی به اهدافی که به‌وسیلۀ حواس به ما توصیه شده‌اند فراهم کند؛ بنابراین عقل به هیچ‌وجه قوانین محض را که کاملاً ما تقدم باشند به ما تحویل نمی‌دهد» ) .(kant,opcitدر اینجا سخن از دستیابی به قوانینی است که به‌وسیلۀ حس و ثمربخش بودن عقل نظری به دست می‌آید و پیرس به‌عنوان یک تجربه‌گرا به این جنبه از اندیشۀ کانت توجه دارد و می‌نویسد: « pragmatischمربوط به هدف معین انسان است» ) .(Peirce,۱۹۰۵:۱۸۳ به این ترتیب، در حوزۀ شناخت، پراگماتیسم بیانگر /۲۶اصل پراگماتیک؛ عالی‌ترین مرحله وضوح در پراگماتیسم پیرس روشی است که در آن تجربه دخالت تام دارد و پرکتیکالیسم روشی است که به تجربه مرتبط نیست و در آن بیشتر عمل صرف موردتوجه است. ازاین‌رو، واژه اول به طور طبیعی برای تجربه‌گرایی مناسب‌تر است و با توجه به این ملاحظه است که نام پراگماتیسم ترجیح داده می‌شود/ibid:۱۸۴
▬    پیرس در مورد خاستگاه پراگماتیسم می‌گوید که در اوایل دهۀ هفتاد گروهی از ما جوانان کمبریج که نیمی به‌طعنه و نیمی به جسارت گروه خود را «انجمن مابعدالطبیعی» نامیده بودیم ــ زیرا در آن هنگام لاادریگری بر اسب بلندپروازش سوار بود و با غرور از هر چه به مابعدالطبیعه مربوط می‌شد روی درهم می‌کشید ــ گاه در اتاق من و گاه در اتاق جیمز جمع می‌شدیم. نیکلاس سنت جان گرین/John Green اغلب دربارۀ اهمیت تعریف الکساندر بین ) )Alexander Bainاز «عقیده» به‌عنوان «چیزی که انسان را آماده عمل می‌کند» سخن می‌گفت. پراگماتیسم تقریباً نتیجۀ این تعریف از عقیده است، به طوری که مایلم او را پدربزرگ پراگماتیسم بنامم. وی می‌گوید آرای مابعدالطبیعی ما با عباراتی دست‌وپاشکسته بیان می‌شدند تا اینکه سرانجام من به این دلیل که مبادا انجمن بدون اثر مکتوبی از هم بپاشد، مقالۀ مختصری نوشتم که در آن برخی آرایی را که پیش از آن تحت نام پراگماتیسم مورد تأکید قرارداده بودم، بیان کردم. این مقاله با چنان استقبال غیرمنتظره‌ای روبه‌رو شد که من تشویق شدم شش سال بعد با دعوت ناشر بزرگ آقای و. ه.. اپلتان آن را به‌صورت مشروح‌تر در مجلۀ ماهنامۀ علمی عامه نوامبر ۱۸۷۷و ژانویه ۱۸۷۸به چاپ برسانم -(Buchler, ۱۹۵۵: ۲۶۹ .۷۰)
▬    مقالۀ اصلی که پیرس از آن یاد می‌کند در دست نیست، اما مقالات مشروح‌تر او مقالۀ «تثبیت عقیده»/۱۸۷۷و «چگونه تصوراتمان را واضح سازیم»/۱۸۷۸است. وی در مقالۀ نخست «نظریۀ تحقیق» خود را بیان می‌کند که چهارچوب اصلی پراگماتیسم اوست و در آن از چگونگی شکل‌گیری عقاید، سنت‌ها، و رفتارها بحث می‌کند (ر.ک. کوکب و زندیه، )۵۵-۷۴ :۱۳۹۶و در مقالۀ دوم برای اولین بار اصطلاح «اصل پراگماتیک»/Pragmatic Maximرا به‌صورت کتبی به کار می‌برد. او در سال ۱۸۷۱در انجمن مابعدالطبیعی کمبریج ماساچوست این اصل را ارائه نمود و شفاهاً آن را پراگماتیسم نامید/Peirce,۱۹۰۸:۳۷۵اصل پراگماتیک بخشی از نظریۀ تحقیق پیرس است که ستون اصلی فلسفۀ او را تشکیل می‌دهد و منادی روش تفکر جدید در عالم فلسفه است. کارکرد اصل پراگماتیک این است که از طریق آن معنادار بودن گزاره‌ها و مفاهیم استدلال‌ها تشخیص داده می‌شود. هدف آن نیز روشن کردن مسائل سنّتی مابعدالطبیعه و در بعضی موارد تعیین بی‌معنا بودن آن‌هاست. پیرس این اصل را «روش تعیین معنای مفاهیم معقول» و «کلمات غیرقابل درک و مفاهیم انتزاعی می‌داند» ) .(Hartshorne, ۱۹۳۱, vol ۵: ۴۶۷&۲پراگماتیسم در نظر پیرس «نظریۀ معنا»/theory of meaningاست. پیرس قصد دارد روشن کند که چگونه می‌توانیم به تصورات واضح دستیابیم. زیرا وضوح فکر برای دانستن معنای واقعی کلمات، الفاظ و جملاتی که در زبان عادی یا علمی مورد استفاده قرار می‌گیرند، ضرورت دارد. تصورات واضح برای رفع بسیاری از معضلات فلسفه که فقط در ظاهر به‌صورت معضل مطرح می‌شدند و در واقع اختلافات لفظی بیش نیستند، کاربرد دارد.
▬    پیرس ازجمله فلاسفه‌ای است که به طبقه‌بندی علوم زمانۀ خود اقدام می‌کند و اصل پراگماتیک را جزء بخش علم منطق قرار می‌دهد. او منطق را به سه بخش اصل زبان نظری، منطق انتقادی و روش شناخت نظری/Methodeuticتقسیم می‌کند. در بخش اخیر منطق، سه مرحله وضوح را معرفی می‌کند که مرحله سوم وضوح، اصل پراگماتیک است. ۱وی آن را اصلی منطقی می‌داند که توسط عیسی مسیح توصیه شده است: شما می‌توانید آن‌ها را از ثمراتشان بشناسید/Peirce,۱۹۰۵:۱۸۳


▀█▄   ۳مراحل سه گانۀ وضوح ▀█▄

▀█▄   ۱-۳مرحلۀ اول وضوح
▬    فلسفۀ دکارت بعد از قرون‌وسطای مسیحی شکل می‌گیرند و در اغلب موارد با فلسفۀ مدرسی در تعارض است. دکارت به دنبال منشأیی طبیعی‌تر برای تصورات حقیقی است. پیرس در این مورد می‌نویسد: «هنگامی‌که دکارت اقدام به بازسازی فلسفه کرد اولین قدمش (از لحاظ نظری) مجاز شمردن شک و رد کردن عمل فلاسفۀ مدرسی در مورد توجه به حجیت به عنوان اصلی نهایی حقیقت بود»).(Peirce,۱۸۷۸: ۱۱۵
▬    دکارت درپی یافتن منشأیی طبیعی‌تر برای تصورات اعلام می‌کند که آن را در ذهن انسان یافته است. بدین ترتیب در مستقیم‌ترین راه از روش حجیت به روش پیشینی گذر می‌کند و ذهن انسان را ملاک حقیقت قرارداده و معتقد می‌شود از طریق خودآگاهی و بررسی تصورات ذهنی می‌توانیم به حقایق اساسی موافق با عقل دستیابیم. اما دکارت این را می‌داند که همه تصورات حقیقی نیستند. بنابراین اولین شرط خطاناپذیری تصورات را واضح بودن آن‌ها قرار می‌دهد/ibid
▬    دکارت تصور واضح و در مقابل آن تصور مبهم را این‌گونه تعریف می‌کند: تصور واضح تصوری است که آن‌چنان درک شده است که هرگاه در حضور آگاهی بی‌واسطه قرار گیرد قابل‌تشخیص است و آن‌چنان است که با هیچ تصور دیگری اشتباه نمی‌شود. اگر تصوری فاقد این وضوح باشد مبهم نامیده می‌شود ) .(ibid: ۱۱۴درنتیجه آشنا بودن با یک تصور و تشخیص فوری آن در موارد عادی دال بر وضوح آن تصور است. پیرس مرحله اول وضوح ازنظر دکارت را می‌پذیرد، اما انتقاداتی نیز به آن وارد می‌داند:
▬    ۱ـ وضوح دکارتی «شخصی و فردی» است درحالی‌که «آنچه برای ذهن یک فرد بدیهی است ممکن است برای دیگری نباشد»/ibid:۱۱۳و در این صورت امور واضح افراد متفاوت، گوناگون می‌شود. ممکن است تصوری برای شخصی واضح و برای دیگری مبهم باشد و ممکن است دو نفر تصور واضحی از امر خاصی داشته باشند، اما هرکدام آن را به نحوی بیان کنند که به نظر برسد باهم مخالف هستند، درحالی‌که اختلاف آن‌ها کاملاً لفظی است و هر دو با بیان‌های متفاوت، یک عقیده را تکرار می‌کنند. درواقع، وضوح دکارتی به دلیل درون نگرانه بودن هیچ ملاکی برای مقایسه ندارد و هر کس فقط از تصورات خودش اطلاع دارد.
▬    ۲ـ اگر همیشه بتوانیم تصوری را بشناسیم و تحت هیچ شرایطی آن را با تصور دیگر اشتباه نکنیم درواقع چنان نیرو و وضوح عجیبی برای عقل قائل شده‌ایم که به‌ندرت در این عالم با آن مواجه می‌شویم/ibid: ۱۱۴
▬    ۳- ادراک و تصور واضح ما ممکن است کاملاً خطا باشد. ما به‌زحمت می‌توانیم ادراکی را واضح نامیده و هیچ تردیدی نسبت به تشخیص آن در موارد معمولی نداشته باشیم «زیرا باید به خاطر داشت که آن ]تصور واضح[ صرفاً همان احساس ذهنی مسلط است که ممکن است کاملاً خطا باشد»).(ibid
▬    ۴ـ دکارت «تمایز بین تصوری را که ظاهراً واضح است و تصوری را که واقعاً واضح است» ) ) Peirce,۱۸۷۸: ۱۱۵هرگز موردتوجه قرار نمی‌دهد.
▬    ۵ـ «اگر به درون‌نگری اعتماد کنیم همان‌طور که دکارت حتی در مورد شناخت امور خارجی اعتماد کرد، چرا باید تصدیق درون‌نگری در خصوص محتوای ذهنمان را موردتردید قرار می‌داد؟» ) ،(ibid:۱۱۵چون در این صورت همۀ تصوراتی که داریم حقیقی می‌شود و دیگر نیاز نیست به دنبال ملاک دیگری برای آن باشیم.

▀█▄   ۲-۳مرحلۀ دوم وضوح
▬    به نظر پیرس وقتی دکارت متوجه عدم‌کفایت ملاک وضوح شد، تمایز را به‌عنوان ملاکی دیگر مطرح ساخت. چون «افرادی که به نظر دارای تصورات کاملاً واضح و محصل بودند به عقاید متضادی دربارۀ اصول اساسی قائل می‌شدند» ) .(ibidبنابراین دکارت مجبور شد بگوید «وضوح تصورات کافی نیست، بلکه تصورات باید متمایز نیز باشند، یعنی هیچ‌چیز غیرواضحی در آن‌ها وجود نداشته باشد» ) .(ibidاز نظر پیرس ارائۀ چنین ملاکی بدین معناست که «تصورات باید در برابر محک آزمون دیالکتیکی طاقت بیاورند، یعنی تصورات نه‌تنها باید در وهلۀ اول واضح به نظر برسند، بلکه آن آزمون هرگز نباید قادر به مشخص کردن نکات مبهم در مورد آن!!!
▬    پیرس انتقاداتی را که به‌وضوح وارد بود به تمایز نیز وارد می‌داند. به نظر او ارائۀ چنین وضوح و تمایزی در فلسفۀ دکارتی اشکال ندارد، اما برای فلسفۀ قرن نوزدهم کافی نیست.
▬    در مورد تمایز، پیرس بیش از آنکه به تعریف دکارت توجه کند تحت تأثیر تعریف لایبنیتس از امر متمایز قرار دارد. ازنظر پیرس، لایبنیتس می‌خواست اصول اولیۀ علم را به قواعدی تبدیل کند که غیرقابل‌انکار بوده و انکار آن‌ها به تناقض بینجامد. در نتیجه، او به قواعد قدیمی منطق رجوع کرد و بیش از همه، تعاریف انتزاعی را موردتوجه قرارداد و معتقد شد که برای هر اصطلاح، یک تعریف انتزاعی لازم است. لایبنیتس با قبول تمایز بین مفاهیم واضح و متمایز «تصور متمایز را به‌عنوان درک واضح از هر آنچه در تعریف مندرج است» توصیف می‌کند/ibid
▬    پیرس به لایبنیتس انتقاد می‌کند که او متوجه بود که برای کار اندازی هر دستگاهی «نیرو» لازم است. اما متوجه نبود دستگاه ذهن انسان فقط قدرت تغییر شناخت را دارد «اما هرگز آن را به وجود نمی‌آورد مگر اینکه با امور واقعی قابل‌مشاهده تغذیه شود» ) .(ibidبنابراین تبدیل امر واضح به تعریف انتزاعی چیزی بر آن نیفزوده، بلکه صرفاً آن را تغییر شکل می‌دهد. پیرس در ارزیابی ملاک تمایز لایبنیتس که آن را درجه دوم وضوح می‌داند معتقد است به «طرح واهی او بیش‌ازحد بهاداده شده است چون هیچ‌چیز جدیدی را نمی‌تواند با تحلیل تعاریف آموخت»/ibid:۱۱۷ به علاوه، برای اینکه مفهومی را تعریف کنیم باید کلیه محمولات (کلی و انتزاعی) آن را برشماریم. اگر جریان تحلیل کمی ادامه یابد به مفاهیمی همچون وجود محض، جوهر و امثال آن می‌رسیم که آن‌چنان بسیط است که هیچ توضیحی نمی‌تواند در مورد آن‌ها ارائه کرد. ازنظر پیرس تنها فایدۀ طرح لایبنیتس این است که از طریق تعریف می‌توانیم عقاید خود را مرتب کنیم، چراکه «نظم، اصل اساسی صرفه‌جویی عقلانی است»/ibid
▬    پیرس کلیه کتب منطقی را که تا زمان او به چاپ رسیدند پیرو مطلق نظریات دکارت و لایبنیتس دانسته و معتقد است هیچ اصلاحی در این نظریات اعمال نشده و همه طوطی‌وار همان تعاریف را تکرار کرده و از آن‌ها به‌عنوان اصول فکر یادکرده‌اند. پیرس علت بی‌توجهی منطقدانان به این مفاهیم را عدم آشنایی با تفکر جدید دانسته و بر این باور است که منطقدانان به خواب هم نمی‌دیدند روزی تفکر جدید بتواند به منطق کمک کند. البته پیرس کتب منطقی را در استفاده از این اصطلاحات برحق می‌داند. زیرا که «در وهلۀ اول باید یک مفهوم را بشناسیم و در وهلۀ بعد آن را تعریف کنیم. اما این کتاب‌ها با غفلت از ذکر وضوح عالی‌تر از فکر، صرفاً آیینۀ فلسفه‌ای بودند که صدسال پیش باطل‌شده بود»/ibid
▬    پیرس درحالی‌که وضوح و تمایز را «زینت منطق» می‌داند، تمجید بیش‌ازحد از آن‌ها را جایز ندانسته و اعلام می‌کند: «امروز درست وقت آن است که به قفسه تحفه‌های جواهر باستانی خود رجوع کنیم و آنچه را که برای ما مناسب‌تر با کارکردهای جدید است قبول کنیم» ) .(ibidبه دنبال این هدف، پیرس درصدد برمی‌آید مرحله سوم وضوح را ارائه کند.

▀█▄   ۳-۳مرحلۀ سوم وضوح یا اصل پراگماتیک
▬    از آنجا که دو مرحله ابتدایی «وضوح به این واقعیت محدود شده‌اند که آنچه برای ذهن یک فرد بدیهی است ممکن است برای دیگری نباشد و همچنین به‌وسیلۀ این واقعیت که هیچ‌چیز جدیدی را هرگز نمی‌تواند از طریق تحلیل تعاریف آموخت»/ibid:۱۱۳ پیرس به دنبال سطح عالی‌تری از وضوح است. به نظر وی، اولین درسی که حق داریم بخواهیم منطق به ما بیاموزد این است که چگونه تصورات خود را واضح سازیم ) ،(ibid:۱۱۷اما این درس مهم توسط افرادی که بیشترین نیاز را به آن دارند، یعنی منطقدانان حقیر شمرده شده است. وقتی چیزی را که به آن می‌اندیشیم بشناسیم به معنای موردنظر خود تسلط پیدا کرده‌ایم و این پایه و اساسی محکم برای افکار مهم و مؤثر ما می‌سازد. تصوراتی که معنای محدودتری دارند آسان‌تر شناخته می‌شدند، اما تصوراتی که معنای وسیع و گسترده دارند به‌آسانی قابل شناخت نیستند.
▬    به نظر پیرس هیچ تردیدی وجود ندارد که تصورات واضح که تعدادشان کم است از تصورات مبهمی که بسیارند دارای ارزش بیشتری هستند. اما افراد کم‌تجربه و جوان هیچ‌گاه زیاد را قربانی کم نمی‌کنند و افراد کودن اصلاً ضرورت انجام چنین عملی را احساس نمی‌کنند. این‌گونه افراد به دنبال تصورات بی‌شماری هستند که مالک آن‌ها باشند، در مقابل، متفکران عاقل درپی تصورات کم اما واضح هستند. پیرس، به دنبال این هدف، اصل پراگماتیک خود را ارائه می‌دهد تا درجۀ عالی‌تری از وضوح را نشان دهد. مضمون این اصل چنین است: «اثراتی را که تصور می‌کنیم موضوع مورد شناخت ما داراست در نظر بگیریم، اثراتی که می‌توان برای آن ثمرۀ عملی تصور کرد، آنگاه شناخت ما از این اثرات به معنی کل شناخت ما از آن موضوع است»/ibid:۱۲۴
▬    به بیان دیگر، یک تأثیر عملی یا آنچه در عمل تأثیرگذار است، یک پیامد محسوس یا قابل‌درک است که از عمل یا کنش ما بر روی شیء مورد نظر حاصل می‌شود. شناخت ما از یک شیء، شناخت تمام آثار عملی آن است. مثلاً اگر پرسیده شود معنای اینکه قند در آب حل می‌شود چیست، پاسخ این است که اگر کسی آن را در آب بریزد، حل می‌شود. به عبارت دیگر، چیزی را که ممکن است اسمش را عادت بگذاریم به قند نسبت می‌دهیم، به این معنا که اگر فلان عمل را انجام دهیم آن عادت مشاهده می‌شود. معنای قند از همین صفاتی که به آن نسبت می‌دهیم برای ما آشکار می‌شود و کل معنای یک مفهوم را این‌گونه به دست می‌آوریم. اگر بخواهیم آثار عملی را از معنای آن خارج کنیم، آنگاه خواهیم دید تفاوتی میان قند و نمک وجود ندارد.
▬    پیرس در «سخنرانی‌های درباره پراگماتیسم»/۱۹۰۳اصل پراگماتیک را مبتنی بر نظریۀ اعتقاد می‌داند و ماهیت عقیده را راهنمایی برای عمل لحاظ می‌کند. مطابق این نظر هر گزاره‌ای که به آن معتقدیم راهنمایی برای عمل و رفتار ماست. کسی که به گزاره‌ای معتقد است برای رسیدن به هدف خاصی مطابق آن عمل می‌کند و به این ترتیب عادتی در او شکل می‌گیرند/Hartshorne, ۱۹۳۱, vol ۵:۱۸۰-۲۱۲بنابراین برای درک معنای گزاره‌هایی که به آن‌ها معتقدیم باید از اصل پراگماتیک به‌عنوان اصل راهنمای منطق استفاده کنیم، به این طریق که مثلاً «الف» در موقعیت «ب» عمل «ج» را انجام می‌دهد تا به هدف «د» برسد. اگر پرسیده شود چرا «الف» عمل «ج» را انجام می‌دهد، پاسخ این است که می‌خواهد به هدف «د» برسد.
▬    حال اگر دو شخص را فرض کنیم که یکی به گزارۀ «ک» و دیگری به گزارۀ «ی» معتقد باشند و هر دو قصد رسیدن به یک هدف واحد را داشته باشند و با عمل به عقاید خود به آن هدف نائل شوند، پس در واقع آن دو شخص به یک گزاره معتقد بودند، چون این دو گزاره یک معنا و یک هدف را دربرداشته است. گزاره‌هایی از این نوع بسیارند که افراد فکر می‌کنند عقاید متفاوتی دارند درحالی‌که هر دو عقیده یک معنی دارد و اختلاف آنان صرفاً لفظی است.
▬    بسیاری از عقاید نیز هستند که شخص را وادار به عملی نمی‌کنند. چنین عقایدی فعال نیستند. عقیدۀ فعال به عمل و عادت به آن عمل منجر می‌شود. «معنای یک‌چیز به‌سادگی عاداتی است که در آن مندرج شده است» ) .(Peirce,۱۸۷۸:۱۲۴اگر کسی ادعا کند به گزاره‌ای معتقد است اما آن به عمل منجر نشود ادعایی گزاف و بیهوده کرده است.
▬    وظیفۀ فکر آفریدن عادت‌های عملی است و هویت یک عادت به این بستگی دارد که «آن عادت چگونه بتواند ما را به‌سوی عمل هدایت کند») .(ibid:۱۲۳هویت عادت بستگی دارد به اینکه: عادت «چه وقت» و «چگونه» باعث می‌شود عملی را انجام دهیم. ادراک محرک عمل است و هدف از عمل رسیدن به نتیجه‌ای محسوس است. بنابراین ما به آنچه محسوس و عملی است به‌عنوان ریشه هر تمایز واقعی فکر می‌رسیم. قطع‌نظر از اینکه تمایز مذکور چقدر ظریف باشد، هیچ تمایزی در معنا آن‌قدر ریز و کوچک نیست که به تفاوت عملی ممکنی منجر نشود ) .(ibidپیرس معتقد است اجزای هر مفهومی، از در ادراک به فکر منطقی وارد می‌شود و از در عمل هدف‌دار خارج می‌گردد و اگر نتواند در مقابل این دو در، گذرنامۀ خود را ارائه دهد به دلیل ورود و خروج غیرمجاز دستگیر می‌شود.
▬    موضوع دیگری که از بحث وضوح تصورات ناشی می‌شود چگونگی تشخیص عقاید از یکدیگر، توجیه عقاید متفاوت و نحوۀ مشخص کردن اختلاف عقاید با یکدیگر است. ازنظر پیرس، ماهیت عقیده استقرار عادت است و عقاید مختلف از روی اعمال مختلف که زاییدۀ آن‌هاست، مشخص می‌شدند. اگر عقاید از حیث عمل ناشی از آن‌ها تفاوتی نکنند و اگر با ایجاد قاعدهای عملی شک واحدی را فروننشانند در آن صورت هیچ اختلافی در نحوۀ آگاهی از آن‌ها نمی‌تواند آن‌ها را به اعتقادات مختلفی تبدیل کند، چنانکه نواختن آهنگ در کلیدهای مختلف در حکم نواختن آهنگ‌های مختلف نیست/ibid:۱۲۱ بنابراین برای دستیابی به معنای هر عقیده‌ای شناخت اثرات عملی آن لازم است و عدم توجه به این معیار دامی است که عقاید را به‌طور موهوم و خیالی از یکدیگر متمایز می‌کند و باعث ایجاد مشاجرات و مجادله‌های مکرر می‌شود. دو عقیده‌ای که فقط در نحوۀ بیان باهم اختلاف دارند، اما اثرات یکسانی را القا می‌کنند، درواقع یک عقیده‌اند.
▬    اگر دو هشت‌ضلعی داشته باشیم که از هر لحاظ مماثل یکدیگر باشند و درون آن‌ها را به دو شیوه متفاوت نقطه‌چین کرده باشیم تفاوت آن‌ها فقط در نحوۀ چیدن اجزای درونی آن‌هاست و این تفاوت‌ها باعث نمی‌شود آن‌ها را متفاوت بدانیم. این‌گونه تمایزات کاذب به اندازۀ اختلاط اعتقاداتی که واقعاً فرق دارند اسباب زحمت می‌شود و جزء دام‌هایی است که همواره باید از سقوط در آن‌ها پرهیز کنیم، مخصوصاً هنگامی‌که درزمینۀ فلسفه مابعدالطبیعی گام برمی‌داریم/ibid:۱۲۲
▬    از نظر پیرس بی‌توجهی نسبت به مرحله سوم وضوح باعث فریب‌هایی می‌شود: یکی از فریب‌های عجیبی که رخ می‌دهد خلط بین احساس ناشی از عدم وضوح فکر خود ما و صفت چیزی که دربارۀ آن می‌اندیشیم. به‌جای درک این موضوع که ابهام صرفاً ذهنی است، چنین تصور می‌کنیم که کیفیتی از شیء مورد تفکر خود را در نظر آورده‌ایم که اصالتاً اسرارآمیز است و اگر همان تصور اسرارآمیز بعداً به‌صورت واضحی به ما ارائه شود تشخیص نمی‌دهیم که این تصور واضح همان تصور اسرارآمیز است که وضوح یافته است و این امر به‌واسطۀ عدم احساس غیرقابل فهم بودن آن است) .(ibidفریب دیگری که رخ می‌دهد خلط بین اختلاف ساختمان نحوی دو لفظ و تفاوت مفاهیمی است که آن دو لفظ حاکی از آن‌ها هستند: «در این عصر فضل فروشی که همۀ نویسندگان بیش از آنکه پایبند به حقایق باشند به الفاظ می‌پردازند، این اشتباه عمومیت دارد»/ibid
▬    پیرس معتقد است مادامی‌که این فریب‌ها برقرار باشد «سدّ غیرقابل‌عبوری بر سر راه تفکر روشن قرار می‌دهد به نحوی که هم علاقۀ مخالفان تفکر عقلی را به جاودان ساختن آن سد جلب می‌کند و هم باعث می‌شود که طرفداران تفکر عقلی از آن محافظت کنند» ) .(ibidازنظر پیرس اگر ما کارکرد فکر را ایجاد عادت برای عمل بدانیم از این سفسطه‌ها رهایی یافته و به‌راحتی می‌توانیم عقاید متفاوت را ارزیابی کنیم که آیا معنای آن‌ها یکی است یا چندمعنا دارند، و یا عقاید ما، خصوصاً در حوزۀ مابعدالطبیعه، معنایی دارند یا نه.

▀█▄   ۱-۳-۳چند نمونه از کاربرد اصل پراگماتیک
▬    پیرس برای توضیح منظور خود از اصل پراگماتیک، از یک مثال مابعدالطبیعی در بحث تبدیل جوهری و سه مثال فیزیکی (سختی، وزن و نیرو) که در دوران او در کاربرد وسیعی داشتند، استفاده می‌کند.
▬    .۱منظور پیرس از ارائۀ مثال تبدل جوهری این است که نشان دهد وقتی انتظارات یکسانی از دو عقیدۀ متفاوت وجود دارد، آن دو عقیده درواقع یک عقیده است و اختلافی میان آن‌ها وجود ندارد. عدم استفاده از اصل سوم وضوح باعث می‌شود یک عقیده را دو عقیده بپنداریم. به نظر وی «تصور ما از هر چیز تصور آثار محسوس آن است، و اگر خیال کنیم که تصورات نوع دیگری داریم خود را گول زده‌ایم». برای درک این مطلب پیرس تفاوت عقیدۀ کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها را در مورد آیین عشاء ربانی مثال میزند و معتقد است چون در عمل و رفتار فرقی میان این دو گروه نیست، بنابراین هر دو گروه به عقیدۀ واحدی معتقدند.
▬    کلیساهای پروتستان عموماً معتقدند که عناصر عشاء ربانی (نان و شراب) به مفهوم مجازی گوشت و خون هستند. همچنان که گوشت و عصارۀ گوشت بدن را پرورش می‌دهد، این عناصر هم ارواح ما را تغذیه می‌کنند. اما کاتولیک‌ها معتقدند که این عناصر واقعاً گوشت و خون هستند. پیرس می‌گوید این دو گروه از خوردن نان و شراب آثار محسوس یکسانی را انتظار دارند. خوردن نان مقدس و غیر مقدس برای همۀ افراد، آثار محسوس یکسانی دارد و حتی کاتولیک‌هایی که به تبدل جوهری و «حضور حقیقی» روح و جسم عیسی در نان و شراب اعتقاد دارند، منکر آثار جسمانی «نوع» نان نیستند. بنابراین «اگر کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در تمام آثار محسوس این عناصر، در این جهان یا آن جهان توافق دارند احمقانه است که آنان خود را در مورد عناصر عشاء ربانی مخالف یکدیگر تصور کنند». درنتیجه این دو گروه از یک اعتقاد پیروی می‌کنند، زیرا تصدیق اینکه یک‌چیز تمامی آثار محسوس نان را دارد، اما واقعاً جسم مسیح است و «سخن گفتن از چیزی که همۀ خصوصیات محسوس شراب را دارد اما در حقیقت خون است یاوه‌ای بیش نیست»/ibid:۱۲۲-۱۲۴
▬    .۲ ساده‌ترین مثالی که پیرس مطرح می‌کند در مورد «سختی» است. منظور از سختی چیست؟ واضح است که منظور ما آن است که آن چیز را نمی‌تواند با بسیاری از اشیاء دیگر خراش داد یا اگر ضربه بخورد سروصدا ایجاد می‌کند، یا از خود مقاومت B نشان می‌دهد. تمام این خصوصیات به‌وسیلۀ حس قابل‌درک است و در واقع «مادام که یک‌چیز سخت و یک‌چیز نرم در معرض آزمایش قرار نگرفته باشند تفاوتی بین آن‌ها نیست». پیرس در این مورد از یک مثال تخیلی استفاده می‌کند: فرض کنید که الماس را بتوان در میان بالشتکی از پنبۀ نرم متبلور ساخت و سپس بالشتک را آتش زد و الماس را آن‌قدر در آن باقی گذاشت تا بسوزد و از بین برود. آیا اگر بگوییم آن الماس مانند پنبه نرم بوده به خطا سخن گفته‌ایم؟ به نظر پیرس «خیر». در این‌گونه نحوه‌های بیان هیچ‌گونه خطا و کذبی وجود ندارد. این نحوه‌ها تعدیلی در نحوۀ استعمال ما از الفاظ «سخت» و «نرم» است نه تعدیلی در معنای آن‌ها، زیرا این نحوه‌ها هیچ واقعیتی را خلاف آنچه هست عرضه نمی‌کنند و فقط ترتیباتی از واقعیات را شامل می‌شدند که فوق‌العاده ناشیانه هستند. بنابراین اگر قبل از هرگونه آزمایشی الماس از بین برود فرق نمی‌کند آن را سخت بنامیم یا نرم، چون این صفات به یک الماس واقعی تحت بررسی تعلق ندارد و نسبت دادن سختی یا نرمی به آن فقط یک مسألۀ لفظی است. پاسخ فلسفی پیرس این است که «این سؤال، سؤال از امر واقع نیست، بلکه فقط سؤال از ترتیب ]ممکن [ واقعیات است»/ibid:۱۲۴- ۱۲۵
▬     .۳وقتی میگوییم جسمی سنگین است معنی آن صرفاً این است که آن جسم در صورت نبودن نیروی مقاوم سقوط خواهد کرد. این بیان، کل مفهوم وزن را می‌رساند، البته صرف‌نظر از مسائلی که فیزیکدانان در موقع استفاده از این لفظ در ذهن دارند .)ibid:۱۲۵(
▬     .۴مثال بعدی او در مورد مفهوم «نیرو»ست. تبیین نیرو مهم است چون به ما نشان می‌دهد چگونه تمام تغییرات حرکت را که اجسام تجربه می‌کنند توضیح دهیم و به ما یاد می‌دهد چگونه در مورد پدیده‌های فیزیکی بیندیشیم. پیرس معتقد است «آنچه ما خود از نیرو می‌فهمیم کاملاً در آثار آن مندرج است» ) .(ibidوی مطابق روش خود سؤال می‌کند کارکرد بی‌واسطۀ فکر در مورد نیرو چیست و ادعا دارد جوابی که به این سؤال داده می‌شود تغییرات حرکت را تبیین می‌کند. مطابق قانون ماند، اگر اجسام بدون تأثیر و دخالت نیروها به حال خود باقی بمانند، همۀ حرکات از حیث سرعت و جهت بدون تغییر ادامه می‌یابند. به‌علاوه، تغییر حرکت هیچ‌گاه دفعی و ناگهانی نبوده و همواره تدریجی است. تغییرات تدریجی مطابق قوانین متوازی‌الاضلاع نیروها باهم ترکیب می‌شدند. در متوازی‌الاضلاع نیروهای شکل زیر، قطر ACمجموع ABو BCاست، یا می‌توان گفت ADاز نظر هندسی با BCبرابر است. بنابراین ACبرآیند ABوAD است.
▬    البته این مطالب قراردادی است یعنی ما این مسیرها را این‌گونه نامیدیم. اما همۀ این قراردادها دلایل موجه دارند. قانون برآیند برای هر چیزی که بتوان با مسیر نشان داد به کار می‌رود. بنابراین سرعت و شتاب یا تغییرات سرعت را نیز می‌توان با این قانون نشان داد. سرعت نسبت میان مسافت و زمان است.
▬    ????=Δd/Δ???? و نحوۀ تغییر مکان را سرعت می‌نامیم. همین رابطه بین شتاب سرعت و زمان وجود دارد ????=Δv/Δ???? یعنی سرعت نحوۀ تغییر مکان و شتاب نحوۀ تغییر سرعت است. متوازی‌الاضلاع نیروها صرفاً قاعدهای برای ترکیب شتاب‌هاست. به‌وسیلۀ این قانون شتاب‌ها را با مسیرها نشان می‌دهیم و سپس به نحو هندسی مسیرها را با هم جمع کنیم و برآیند آن‌ها را به دست می‌آوریم. اما هندسه دانان از متوازی‌الاضلاع نیروها نه‌تنها برای ترکیب شتاب‌های متفاوت استفاده می‌کنند بلکه برای تجزیۀ یک شتاب به چند شتاب نیز استفاده می‌نمایند.
▬    فرض کنید ABمسیری باشد که شتاب خاصی را نشان می‌دهد. شتاب AB مجموع شتاب‌هایی است که با ACو CBنشان داده شده است. شتاب ABرا می‌توان مجموع شتاب‌های ADو DBنیز نشان داد و راه‌های متفاوتی برای تجزیۀ ABبه ۲ شتاب وجود دارد.
▬    پیرس از این بیانات نتیجه می‌گیرند که اگر تغییرات واقعی حرکت که اجزاء متفاوت اجسام تجربه می‌کنند تجزیه شوند هر جزء ترکیبی شتاب دقیقاً آن‌چنان است که به‌وسیلۀ قانون خاص طبیعت مقررشده است و مطابق آن قانون اجسام در هرلحظه، در موقعیت‌های نسبی شتاب‌های خاصی را دریافت می‌کنند، که هنگامی‌که با جمع هندسی (برآیند) باهم ترکیب شوند شتابی را که جسم واقعاً تجربه می‌کند به دست می‌آورند. سرعت هم به همین صورت تبیین می‌شود.
▬    پیرس این را تنها واقعیتی می‌داند که تصور نیرو نشان می‌دهد و هر کس این مطلب را درک کند معنای نیرو را فهمیده است. حال اینکه بگوییم «نیرو شتاب است» یا بگوییم «نیرو علت شتاب است» مسألۀ زبانی است و میان این دو بیان تفاوتی وجود ندارد. همان‌طور که بیان تعبیر فرانسوی «هوا سرد است» با معادل انگلیسی آن، ربطی به معنای آن ندارد و معنای هر دو یکی است. پیرس می‌گوید: اما با تعجب دیده‌شده که چگونه مطلب به این سادگی اذهان افراد را پریشان ساخته و در بسیاری از مقالات عمیق از نیرو به‌عنوان هستی مرموز سخن رفته است. این بیان، ناامیدی نویسندۀ آن را از فهم معنای نیرو نشان می‌دهد. ازجملۀ این افراد کیرشف/Kirchhoffاست که معتقد است ما به‌طور دقیق آثار نیرو را می‌شناسیم اما نمی‌دانیم خود نیرو چیست و چنین بیانی ازنظر پیرس تناقض صرف است چون معنای هر چیز همان اثراتی است که بر ما می‌گذارند. تصوری که کلمۀ «نیرو» در اذهان ما برمی‌انگیزد کارکردی جز تأثیر در اعمال ما ندارد و این اعمال نمی‌توانند هیچ ارتباطی با نیرو جز از طریق آثار نیرو داشته باشند. درنتیجه، اگر ما میدانیم که آثار نیرو چیست، با هر واقعیتی که می‌گوید نیرو وجود دارد آشنا شده‌ایم و چیزی بیش از این وجود ندارد که بشناسیم) .(ibid:۱۲۹معنای نیرو همان اثراتی است که در آن مندرج است.

▀█▄   ۴نتیجه
▬    چنان که مشاهده شد اهمیت «وضوح» برای پیرس و دکارت یکسان است. همچنین، این دو فیلسوف در تعریف وضوح با یکدیگر اتفاق نظر دارند. آنچه مسیر آنان را از هم جدا می‌کند اعتقادشان در نحوۀ حصول وضوح است: دکارت به‌عنوان یک فیلسوف عقل‌گرا، برای وضوح، شأنی شناخت‌شناسانه قائل است، تا آنجا که مبنای شناخت یقینی و مابعدالطبیعی خود را بر آن استوار می‌سازد. او وضوح را ویژگی تصورات فطری می‌داند که تصوراتی پیشین و ما تقدم هستند. درحالی‌که از نظر پیرس به‌عنوان یک پراگماتیست تجربه‌گرا «وضوح» هم جنبۀ شناخت‌شناسانه و هم معناشناسانه دارد. به‌زعم او آنچه تصوری را واضح می‌سازد، نه امری عقلانی و پیشینی، بلکه آثار و نتایج محسوس، عملی و پسینی آن است. در نتیجه، این اصل بیش از آنکه در راستای تأیید مابعدالطبیعه مورد استفاده قرار گیرد به نفی آن، حکم به بی‌معنا بودن آن، و افشای اختلافات لفظی در آن منجر می‌شود. به این ترتیب، پیرس و دکارت با استفاده از این یک ملاک (وضوح)، در دو طریق مخالف گام می‌زنند. این تغییر رویکرد علاوه بر بنیان‌های فکری این دو، تا حدودی نیز به دوران زندگی آنان نیز مرتبط است. پیرس، فیلسوف قرن بیستمی است که بحث‌های زبان شناسانه، فلسفۀ علم و موضع‌گیری پوزیتیویستها را مدنظر دارد.
▬    او همۀ دانشمندان موفق را پراگماتیست می‌خواهد، چون آنان (گرچه ناآگاهانه) به نحوی از اصول پراگماتیسم در واضح نمودن افکار و معانی موردنظر خویش استفاده می‌کنند. در مورد شیوۀ نگارش آن نیز می‌توان گفت پیرس با دقت زیاد سعی کرده اصول افکار خود را در آن ارائه کند و در این مورد کمتر به سلیقه مخاطبین عمومی مقالات خود توجه کرده است.
▬    با توجه به آنچه در این مقاله بیان شد می‌توان ملاحظاتی چند را درباره اصل پراگماتیک مطرح نمود:
▬    ۱ـ پیرس تأکید دارد که حکم کردن در مورد مفاهیم به آثار حسی ما از آن‌ها بازمی‌گردد. پیرس در مورد الماس گفت تا وقتی لمس نشده نمی‌تواند به‌سختی یا نرمی آن حکم کرد. این نظر او با کار دانشمندان آزمایشگاهی قابل‌مقایسه است. او معنای هر بیان را به‌وسیلۀ مجموع نتایج تحقیق پذیر آن معین می‌کند. به این ترتیب، ازنظر پیرس به‌وسیلۀ روش‌های آزمایشگاهی می‌توان فهرست کامل، آزمون‌پذیر و تجربی از آن‌ها تهیه کرد و در اختیار همه قرارداد.
▬    ۲ـ اصل پراگماتیک را نمی‌تواند به سهولت در مورد همۀ مفاهیمی که در زبان به کار می‌رود به کاربست. از جمله مفاهیم مربوط به امور روانی. چون عکس‌العمل‌های روانی به امور بسیار متفاوتی بستگی دارد و نمی‌تواند با انجام عملی خاص نتیجه‌ای خاص به دست آورد.
▬    ۳ـ پراگماتیسم به‌عنوان روش شمارش اثرات کامل هر مفهوم در نظر گرفته‌شده است. اما جمع نمودن کل اثرات حسی، نظریه‌ای مبهم است. درواقع چه تعداد از این اثرات لازم‌اند تا امیدوار شویم مفهوم مورد نظر ما برای مقاصد عملی به‌اندازۀ کافی واضح شده است؟ پیرس منظور خود را از «کل» مشخص نمی‌کند.
▬    تردید وجود دارد که بتوان به‌کل اثرات یک‌چیز دست‌یافت. اگر منظور از کل آثار، آثار گذشته، حال و آینده باشد، طبق دیدگاه پیرس مسلماً دستیابی به چنین آثار کاملی غیرممکن می‌شود. اما اگر منظور از کل آثار، آثار زمان حال باشد شاید در مورد مفاهیم ساده‌ای چون سختی بتوان به آثار زیادی از آن دست‌یافت و آن را کل آثار نامید، اما در موارد پیچیده‌تر نمی‌تواند کل آثار را معرفی کرد. برای دستیابی به‌کل آثار باید به‌طور مفصل همۀ نتایج ضروری عملی را مورد بررسی قرارداد و به این ترتیب باید قاعدهای برای دسته‌بندی کامل آثار و نتایج قابل تصدیق تهیه کرد. اما آیا ارائۀ همۀ آثار عملی یک معنا، میسر است؟ چه کسی می‌تواند همۀ آثار نان و شراب (عناصر عشاء ربانی) را فهرست کند؟ در مورد شراب اگر گفته شود مایعی است که از تخمیر انگور به دست می‌آید. چنین خصوصیتی دارای ابهام است زیرا از انگور تخمیر شده سرکه هم به دست می‌آید یا اصلاً ممکن است شراب از چیز دیگر به‌جز انگور تهیه شود. بدین ترتیب نه مردم عادی می‌توانند کل اثرات یا نتایج عملی شراب را تعیین کنند و نه کسانی که متولی چنین امری هستند.
▬    ۴ـ اعتقاد به چنین نگرشی یعنی تکامل شناخت توسط قوانین طبیعت، شناخت ما از اشیاء را تابع اکتشافات علمی که دائم در معرض تغییر است می‌کند و این بدان معناست که علم را پشتوانۀ معرفت‌شناسی قرار دهیم. چنین بینشی مخالف نظر فلاسفۀ مبناگرایی است که شأن معرفت‌شناسی را غیر از شأن علم لحاظ می‌کنند و شناخت را مبتنی بر مبانی شناخت دانسته و رسیدن به مبانی شناخت را فقط کار فیلسوف می‌دانند.
▬    ۵ـ او به آثاری از شیء توجه دارد که شخص «می‌تواند» یا «ممکن است» تصور کند. معنای شیء برای او به توانایی شخص مربوط می‌شود و آنچه را خارج از توانایی اوست جزء معنای شیء قلمداد نمی‌کند. درواقع، پیرس بیشتر بر جنبۀ ذهنی فاعل شناسا و آن مقدار که می‌تواند تصور کند، تأکید دارد.
▬    در انتها متذکر می‌گردد که وقتی پیرس نام مقالۀ خود را «چگونه تصوراتمان را واضح سازیم» می‌گذارند، اذعان دارد که ما از کلمات و گزاره‌هایی استفاده می‌کنیم که کل آثار آن‌ها را نمی‌دانیم. اما وقتی اصل پراگماتیک را بر آن‌ها اعمال می‌کنیم می‌توانیم به مفهوم واضحی دستیابیم.
▬    در واقع بسیاری از مفاهیمی که مردم عادی مورداستفاده قرار می‌دهند نه‌تنها از مرحله سوم وضوح بهرهای ندارند، بلکه در بسیاری موارد مرحله دوم وضوح (ارائۀ تعاریف انتزاعی) را نیز فاقد هستند و بیشتر اوقات در مرحله اول وضوح باقی می‌مانند. علما و دانشمندان هر علمی مرحله دوم وضوح را نیز دارا هستند و به قول پیرس شاید از مرحله سوم نیز «ناآگاهانه» استفاده کنند. اما مرحله سوم وضوح مختص پراگماتیستهاست و هر کس از آن استفاده کند بداند یا نداند پراگماتیست است.
▬    با تمام این اوصاف پیرس در اصل پراگماتیک با ارتباط برقرار کردن میان عقیده، عمل و عادت و اثرات محسوس، تلاش کرده است تا این اصل هم در فلسفۀ علم و هم در زمینه‌های حیاتی دیگر نقش مثبتی ایفا کند. نظریات پیرس توسط دیگر پراگماتیستها دنبال می‌شود و نقش عمدهای در تعلیم و تربیت پیدا می‌کند. البته پیرس در مقالات بعدی خود درصدد برمی‌آید تا از جوانب مختلف به این اصل نگاه کند و از این طریق به توضیح بیشتر آن اهتمام می‌ورزد و برخی تغییرات را برای اصلاح اصل پراگماتیک در آن اعمال می‌کند.

▀█▄  پی‌نوشت
▬     . ۱به بیان بسیار مختصر که فقط جایگاه علم منطق را مشخص می‌کند طبقه‌بندی علوم او چنین است: علوم تقسیم می‌شود به نظری (درپی شناخت حقیقت) و عملی (درپی ساختن وسایل برای بهبود بخشیدن به امور زندگی.) علوم نظری تقسیم می‌شود به علوم کشفی (باهدف شناخت عالم از طریق انواع گوناگون مشاهده) و علوم بازبینی (باهدف مرتب کردن نتایج علوم کشفی.) علوم کشفی تقسیم می‌شود به: ریاضیات، فلسفه و ایدسکوپی(توصیف و طبقه‌بندی تصوراتی که متعلق تجربه عادی است). فلسفه تقسیم می‌شود به: پدیده‌شناسی، علم هنجار و متافیزیک. منطق بخشی از علم هنجار و قلب فلسفه است. بخش‌های دیگر علم هنجار، اخلاق و زیبایی‌شناسی است (.)Peirce,۱۹۰۳-۱۹۱۱:۳۸۰-۴۳۲

▀█▄  منابع
▬    دکارت، رنه ( ،)۱۳۸۵تأملات در فلسفۀ اولی، ترجمۀ احمد احمدی، تهران: سمت.
▬    ______ ( ،)۱۳۷۶فلسفۀ دکارت، ترجمۀ منوچهر صانعی دره بیدی، تهران: الهدی. کوکب، سعیده و عطیه زندیه (« ،)۱۳۹۶شیوۀ دیالکتیکی سقراط در مواجهه با تعریف دینداری و تأثیر آن بر تثبیت عقیدۀ پیرس»، فلسفه، ش. ،۱سال ،۴۵بهار و تابستان، .۷۴-
▬    ۵۵ Buchler, Justus (۱۹۵۵), Philosophical Writing of Peirce, New York: Routledge and keganpaul Ltd, Dover.
▬    Hartshorne, Charls, P. Weiss, and A. Burks eds. (۱۹۳۱(, Collected Papers of Charls Sanders Peirce, ۸ vols, Cambridge, MA: Belknap Press of Harvard university Press.
▬    Kant, Immanuel (۱۹۸۳), Critique of Pure Reason, Norman Kemp Smith, London: Macmillan press Ltd, Printed in Hong Kong.
▬    Peirce, Charles S. (۱۸۷۷( “The Fixation of Belief”, in Wiener, Philip P. (۱۹۵۸), Charles s. Peirce: Selected Writings, New York: Dover, pp. ۹۱-۱۱۳.
▬    _________ (۱۸۷۸) “How to Make Our Ideas Clear” in Wiener, Philip P., (۱۹۵۸), Charles s. Peirce: Selected Writings, New York: Dover, pp.۱۱۳-۱۳۷.
▬    _________ (۱۹۰۳-۱۹۱۱) “Letters to Lady Welby”, in Wiener, Philip P., (۱۹۵۸), Charles s. Peirce: Selected Writings, New York: Dover, pp.۳۸۰-۴۳۲.
▬    _________ (۱۹۰۵( “What Pragmatism Is”, in Wiener, Philip P., (۱۹۵۸), Charles s. Peirce: Selected Writings, New York: Dover, pp.۱۸۰-۲۰۳.
▬    _________ (۱۹۰۸( “A Neglected Argument for the Reality of God” in Wiener, Philip P., (۱۹۵۸), Charles s. Peirce: Selected Writings, New York: Dover, pp.۳۵۸-۳۷۹.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 27 اسفند 1400 ساعت 23:16

آینده دولت-ملت مدرن در سپهر حکمرانی سایبرفضا (بروزرسانی)

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


کلیدنکته ۱. در میانه دهه ۱۹۹۰، با شکل‌گیری یاهو و گوگل، سایبرفضا تحرک عظیمی را در دنیای امروز برانگیخت؛ دنیایی را پدید آورد که خصلت اصلی آن، تحرک گسترده و ناآرامی مهارناپذیر، فراسوی تمامی مرزها و حد و حصرهاست.
کلیدنکته ۲. تنها دو سال پس از ورود فناوری دیجیتال به مرحله جدید، و به هم ریختن شیرازه فناوری، صنعت، اقتصاد، و دولت مدرن، از سال ۱۹۹۷، متن ناآرام جهان امروز، مدام از یک بحران به بحرانی دیگر غلطیده است. بحران سال ۲۰۰۸، بزرگ‌ترین واقعه ویرانگر اقتصاد، از سال ۱۹۲۹ بود: شدیدترین آشفتگی اقتصادی از زمان رکود بزرگ. سال ۲۰۱۶، آغاز بحرانی دیگر بود که جهان را به بی‌ثباتی فزاینده می‌کشاند. حالا، زمین زیر پای ملت‌ها می‌لرزد.
کلیدنکته ۳. افزایش تعدد وقوع بحران‌ها و تعارض‌ها، هم‌زمان با فزونی شمار نقاط بحرانی در سطح جهانی، یک امر اتفاقی نیست؛ بلکه محصول مجموعه‌ای از علت‌هاست. بحران مالی جهانی، در میان بحران‌های نگران کننده دیگر، هم‌زمان با وقوع تغییراتی در نظم جهانی رخ داده است. بحران مالی و سایر بحران‌ها در سطح بین‌المللی غالباً به عنوان موضوعات مستقل، و با تحولات و دینامیک‌های منحصر به فرد خود در نظر گرفته شده‌اند، که اگر متعادل‌تر و مؤثرتر و محاسبه‌پذیرتر نشوند، در کنار هم منجر به تحریک خطراتی مهلک شده‌ و  می‌توانند بحرانی عمومی‌تر در نظام مدیریتی ما ایجاد کنند.

۱- ضعف و زوال دولت‌ها
کلیدنکته ۴. یکی از علل مهم شکل‌گیری این اوضاع، ماهیت کاملاً پیچیده و غامض موضوعاتی است که در حال حاضر با آن‌ها روبرو هستیم. این ماهیت پیچیده به موضوع ناامنی مربوط می‌شود. سستی و بعضاً نابودی مرزهای ملی، و ناتوانی دولت‌ها در متن بی‌نظمی نوین، تهدیدهای امنیتی را به متغیر اصلی تعیین کننده در تحولات جهانی تبدیل کرده است. جهان، صحنه توزیع نابرابر امنیت است. چند دولت عمده با توان اعمال اقتدار فرامرزی، از امنیتی شکننده برخوردار هستند، و سایر ملت‌ها به تفاوت، مقادیر مختلفی از بی‌نظمی و ناامنی را متحمل می‌شوند، و علت اصلی این وضع ناامن، سست شدن اقتدار دولت‌ها به عنوان بازیگران نسبتاً متعهد بین‌المللی است.
کلیدنکته ۵. مشکلاتی که امروز باید آن‌ها را مدیریت کنیم از بسیاری جهات، شدیداً سخت‌تر از دشواری‌هایی است که در گذشته با آن‌ها روبرو بودیم، چرا که نیروی عمل‌کننده دولت را برای بهبود اغلب آن‌ها ناتوان می‌بینیم. رشد گسترده بازارهای سرمایه جهانی، مجموعه‌ای جدید از چالش‌هایی را فرآورده است که دولت‌ها در گذشته با آن روبرو نبوده‌اند؛ مانند چالش‌هایی که برای هماهنگی قوانین مالکیت معنوی، قوانین امنیت اطلاعات، امور بهداشتی، مقررات ایمنی و زیست محیطی، که اساساً نظام‌های نظارتی ملی و منطقه‌ای مختلف را به طور بنیادی و متضاد درگیر می‌کنند، رخ داده است. اقتصاد جهانی شرایطی را رقم زده است که در سایه آن، تهدیدهای امنیتی جدید سؤالاتی جدی در مورد توان ما برای حفظ صلح و ثبات پایدار ایجاد می‌کنند.

۲- صورت‌بندی منازعات بین‌الملل
کلیدنکته ۶. تنش‌های بین‌المللی کهن و کهنه، مانند تنش بین روسیه/چین و غرب، بین جهان اسلام و غرب، بویژه امریکا و ایران، بین ژاپن و چین، بین دو کره، و تنش در درون اروپا، همچنان پابرجا هستند ولی رنگ دیگری گرفته‌اند، و به جای آن‌که نظامی و تسلیحاتی باشند، امنیتی شده‌اند. در حالی که این خطوط درگیری‌هایِ بینادولتی همچنان ادامه دارند، الگوهای درگیری، طی ۲۰ سال گذشته تغییر کرده است، و منازعات، در داخل مرزهای کشورها، اغلب به عنوان دغدغه‌ای امنیتی، بر نگرانی‌هایِ روابطِ بین کشورها سایه افکنده است. ناآرامی‌های مدنی در یک کشور می‌تواند اثرات بی‌ثبات کننده‌ای در کل یک منطقه داشته باشد، و به نوبه خود می‌تواند صلح و امنیت جهانی را مختل کند.
کلیدنکته ۷. سایر تهدیدهای نوظهور که دولت‌های معاصر با آن روبرو هستند، عبارت‌اند از اشکال جدید تروریسم که به نوعی با کشورهای شکست خورده و شکننده در ارتباط‌اند، حملات سایبری توسط عاملیت‌های دولتی و غیردولتی، و همچنین دزدی‌های دریایی و بیماری‌های همه‌گیر. این‌ها معضلاتی تر و تازه در حوزه امنیت جهانی به شمار می‌روند که مدیریت آن‌ها با استفاده از اغلب ساز و کارهای شناخته شده حکمرانی، عملاً دشوار است.
کلیدنکته ۸. شاید دولت‌ها، بتوانند برخی از مسائل پیرامون خود را به طور مستقل حل نمایند، اما غالب مسائل، توسط دولت‌ها قابل مدیریت نخواهند بود، و از این رو، مفهوم قدیمی «بحران مشروعیت دولت‌های رفاه» رنگ و رویی از جنسی تازه گرفته است. مدیریت این مسائل، مستلزم ایجاد تغییراتی اساسی در همه جوانب زندگی اجتماعی، متأثر از توزیع بین‌الملل و جهانی ریسک است.

۳- مخاطرات زیست‌محیطی
کلیدنکته ۹. یک نمونه از بحران‌هایی که بیش از پیش، ضعف دولت‌ها را گوشزد می‌کنند، موضوع مخاطرات زیست‌محیطی است. ناامنی‌های زیست محیطی، اهمیت فزاینده و سرنوشت‌سازی فوق‌العاده‌ای در متن جامعه پر ریسک جهانی یافته‌اند و خواهند یافت. پیچیدگی و فراگیر بودن فرآیندهای منتهی به تغییرات اقلیمی، به این معنی است که بازیگران کلیدی در این فرایندها به طور قابل اتکایی قادر به دستیابی به «توافقی جهانی» برای کاهش تغییرات اقلیمی آینده نیستند، و سازگاری با اموری همچون این تغییرات اقلیمی نیز که اساساً قریب الوقوع هستند، از همین وضعیت تبعیت می‌کنند. اتخاذ هر نوع راه‌حلی از سوی یک دولت، به نوبه خود، خطرات متکثری را برای دیگران ایجاد می‌کند. و تذکر این نکته هم ضروری است که این دست مسائل، استثناءهایی تک و توک نیستند، بلکه تغییرات اقلیمی مستمراً در شرایط فعلی از پس یکدیگر می‌آیند.

۴- شبکه شدن مخاطرات
کلیدنکته ۱۰. مرتبط با همین بحث، تغییرات زیست محیطی و اقتصادی در سراسر جهان به هم مرتبط هستند، و همچنین این نکته قابل دریافت است که سرنوشت همه جهان، امروزه عمیقاً و ژرف، به هم مرتبط است. به هم پیوستگی جهانی به این معنی است که خطرات در حال ظهور، یا شکست خط‌مشی‌های اجرا شده در یک قسمت از جهان می‌توانند به سرعت در سراسر جهان منتشر شده و به سمت کسانی که در مبدأ مخاطرات هیچ حضوری نداشته‌اند، انتقال یابند. اما در حالی که الزامات حکمرانی به شدت افزایش یافته است و وابستگی جهانی تشدید شده است، به نظر می‌رسد توان ما برای حمایت از آن رو به کاهش است. و ظرفیت حل مسأله نظام‌های موجود در مؤسسات بین‌المللی، چه چند ملیتی و چه فراملی، در بسیاری از زمینه‌ها به اندازه کافی مؤثر نیست، تا بتوانند با بحران‌های ما روبرو شوند. حل بسیاری از مهم‌ترین مسائل امروزی، نیاز به اقدامات گروه بسیار بزرگی از بازیگران دارد.

۵- جهان چندقطبی‌تر / بدون‌قطب
کلیدنکته ۱۱. برآمدن اقتصادهای نوظهور، به مراتب جهان را چندقطبی‌تر، و حکمرانی جهانی را دشوارتر کرده است. کشورهای غربی باید به طور فزاینده‌ای درگیر و نیازمند به کمک گروه وسیع‌تری از بازیگران جدید باشند، و دیگر نمی‌توانند یک‌جانبه ریسک‌ها را به نفع خود و به زیان دیگران توزیع کنند. در این میان، کشورهای قدرت‌مند جنگ جهانی دوم، بیش از پیش، رفتارهای غیرمسؤولانه‌ای از خود نشان می‌دهند. آن‌ها به سختی تعهدات نیم‌بند اقلیمی یا خلع سلاح را پذیرفتند، و در عین حال، در مقطع حکمرانی دانلد ترامپ، از زیر همان تعهدات رقیق نیز گریختند. ضعف و فتور عملکردهای مسؤولانه مختص تعهدات زیست‌محیطی یا خلع سلاح نیست، و همکاری‌های اقتصادی و امنیتی نیز آسیب قابل ملاحظه‌ای را متحمل شده است.
کلیدنکته ۱۲. گسترش دامنه ذی‌نفعان در سطح جهانی، دستیابی به راه‌حل‌های قابل قبول را به موازات افزایش هزینه‌های چانه‌زنی و کوچک کردن حوزه توافقِ بالقوه، دشوارتر می‌کند. شمار بیشتری از آرمان‌های متضاد، نظام‌های سیاسی و جهان‌بینی‌ها باید به نوعی با هم در بحث و گفتگو قرار گیرند تا نتیجه‌ای فراگیر به دست آید. عدم مسؤولیت‌پذیری و فقدان تمایل قدرت‌های قدیمی برای بازی دادن به قدرت‌های نوظهور باعث ایجاد مشکلاتی نیز می‌شود. تا کنون، به نظر می‌رسد برخی از اقتصادهای نوظهور وضع موجود را ترجیح داده، و در نهادهای مرسوم که توسط کشورهای غربی ایجاد شده‌اند، کار می‌کنند؛ مؤسسات بین‌المللی پولی، طی این دو دهه، قوانین خود را تغییر داده‌اند تا اقتصادهای نوظهور مانند برزیل، بتوانند سهم بزرگ‌تری از این نهادها داشته باشند. هم‌زمان، قدرت‌های نوظهور، نقش مهمی را، اگر نگوییم نقشی پیشرو و محوری، در مذاکرات جهانی نیز ایفا می‌کنند. با این حال، با افزایش قدرت آن‌ها و تلاش آنان برای به دست آوردن نیازهایشان، ممکن است قاطعیت بیشتری بیابند و نارضایتی آن‌ها از نهادهای موجود بالاتر برود. این فزونی قدرتِ اقتصادهایِ نوظهور، زمانی رخ می‌دهد که فرآیندهای موجود برای حکمرانی جهانی به صورت سامانمند قادر به حلِ مسائلِ پیچیده نیستند. 
۶- تبعات ضعف دولت‌ها
کلیدنکته ۱۳. عدم توفیق‌های مکرر در حکمرانی دولت-ملت‌ها، خطرات جدی به همراه دارد. در بسیاری از نقاط جهان می‌بینیم که ناسیونالیسم، مرکانتیلیسم و پیگیری یک‌جانبه ملی برای امنیت جمعی، مجدداً مورد تأیید قرار گرفته‌ است، زیرا کشورها به دنبال خنثی کردن خطر نیروهای جهانی علیهِ خودشان هستند. اندوخته‌های نظم سیاسی پس از جنگ جهانی دوم، تا حدود زیادی نابود شده‌اند، و جهان به بی‌نظمی وسیعی با وجود نیروهای نامتعهد بسیار تهدید می‌شود. رقابت‌های مهارگسیخته شرکت‌ها، قدرت‌های غیررسمی و زیرزمینی تروریستی، رسانه‌ها، جنبش‌های اجتماعی فراملی، هکرها، و نیز، حکمرانان یاغی ترامپی، واقعیت‌های نوین صحنه حکمرانی بی‌نظم جهانی هستند. البته جهت‌گیری‌های متضادی نیز وجود دارند؛ امروزه نزدیک به ۸۰۰۰ سازمان بین‌المللی وجود دارد، در حالی که در سال ۱۹۰۹ فقط ۳۷ سازمان بین‌المللی وجود داشت و در تعداد معاهدات بین‌المللیِ در حال اجرا، و همچنین در تعداد رژیم‌های بین‌المللی، چه رسمی و چه غیر رسمی، رشد قابل توجهی دیده شده است. ولی دولت‌ها و سایر نیروهای آشفته، به صورت نابرابر و ناموزونی درون این هشت هزار سازمان و معاهدات بین‌المللی فعالیت می‌کنند، و جهت‌گیری این نهادها، سمت و سوی چندان تعریف شده جهانی ندارند.

۷- سایه رقابت‌های مهارگسیخته و جنگ
کلیدنکته ۱۴. قدری، شرایط بین‌المللی فعلی، شبیه به دوره میان دو جنگ جهانی است؛ با این تفاوت که در آن وقت، دولت‌ها، بازیگرانی بودند که نتوانستند تعارض منافع خود را حل و فصل کنند، ولی امروز، همان میزان از انتظام و تعهد دولت‌ها نیز در دست نیست؛ بازیگری عمده از جانب شرکت‌های بزرگ، اشکال جدید تروریسم، بی‌ثباتی‌های گسترده در بازارهای مالی، رمزارزهایی فارغ از نظارت بانک‌های مرکزی، عدم تعادل اقتصادِ جهانی، فقر و نابرابری جهانی، گسترش رقابت تسلیحاتی و خصوصاً رقابت مهارناپذیر قدرت‌های بزرگ تسلیحات نابودگر هسته‌ای، همکاری‌های چند جانبه ناکارآمد و یا ناقص، همه و همه، شرایط را به سمت آشوب جهانی سوق می‌دهند؛ و نهادهای فراملی نیز توش و توان پر کردن «شکاف حاکمیتی» را ندارند و این توان آن‌ها، روز به روز تقلیل هم می‌یابد. آن‌چه در جریان دو جنگ جهانی روی داد، این بود که عدم همکاری جهانی، اعتبار مفهومی جامعه ملل را کاهش داد، و باعث شد که نیروهای ناسیونالیسم، فاشیسم و امپریالیسم، جنبش‌های سرکش را به حرکت درآورند. در این شرایط، بحران‌های جهانی به جای آن که فرصت و پنجره‌ای برای اقدام سیاسی یکپارچه و متحد ایجاد کنند، درخت دعوایی عظیم را می‌سازند. روندها به این سمت است که یک بحران مانند یک حمله تروریستی عمده مانند آنچه در یازده سپتامبر اتفاق افتاد، یا بروز یک بیماری، یا شروع جنگی جدید، سقوط به دنیایی آشفته و شرورانه و نامشخص را رقم بزند.

۸- توان تمدنی
کلیدنکته ۱۵. البته، این احتمال هم هست که وقوع آشوب‌های عظیم، مسؤولیت‌پذیری‌های فردی و اجتماعی را برای چاره‌اندیشی‌های عمده برانگیزد. به عنوان مثال، سازمان ملل متحد، از خلال ناآرامی‌های جهانی جنگ جهانی دوم متولد شد، و رکود بزرگ، بانک بین‌المللی بازسازی و توسعه (بانک جهانی) و صندوق بین‌المللی پول را ساخت. ولی مشکل اینجاست که زیرساخت‌های چنین چاره‌اندیشی‌های خلاقانه‌ای هم در سطح فردی و هم در سطح نهادی، توسط فرآیندهای ضدفرهنگ و ضدتمدن، و همچنین زوال دولت-ملت‌های مسؤول و استیلای شرکت‌ها و قدرت‌های امنیتی بر مقدرات مردم، ویران شده است. این فرآیندها، پنجاه سال است که تیشه بر ریشه تمدن می‌زنند.
کلیدنکته ۱۶. آیا نظام‌های حکمرانی تمدنی قادر خواهند بود به اندازه کافی به چالش‌هایی که به طور فزاینده‌ای با آن روبرو خواهند شد پاسخ دهند؟ یا به رقابت قدرت‌های بزرگ و بین‌المللی بازخواهند گشت؟ آیا امکان و احتمال عقب‌نشینی از جهانی گرایی و همکاری چند جانبه، و بازگشت به مرکانتیلیسم وجود خواهد داشت؟

۹- ابهام گسترده در چشم‌انداز اقتصادی جهان
کلیدنکته ۱۷. با توجه به بحران‌های متعدد اقتصادی، حداقل در کوتاه‌مدت و میان‌مدت، چشم‌انداز اقتصاد جهانی امیدوار کننده نیست و نخواهد بود. تأثیر بحران اقتصادی گسترده بوده است و عوارض آن فقط با مداخلات گسترده پولی و مالی متوقف شده است. تقریباً تمام آن‌چه از دوره دولت‌محوری در اقتصاد و پس از برتون وودز در سال ۱۹۴۴ مقرر بود، از دست رفته است. برتون وودز، فرآیندهای رسمی را برای طیف وسیعی از کارها، از جمله تسعیر نرخ ارز و تأمین نقدینگی، فراهم کرده بود و خصوصاً پشتیبانی برای دلار و رهبری امریکا بود. حالا با رویگردانی جهانی از دلار، به سمت نرخ‌های ارز متغیر و حتی رمزارزها مواجهیم. نظام پولی مسلط، ابزار اصلی برای تشکیل ائتلاف‌هایِ «برنده» دولت‌های قدرتمند، با هدف کاهش بزرگ‌ترین تهدیدهایی که اکنون با آن‌ها روبرو هستیم، مبتنی بوده و عمل خواهد کرد.

۱۰- قدرت‌های نوظهور
کلیدنکته ۱۸. هر یک از عوامل پیش‌گفته، شفافیت نظام جهانی را به میزان قابل توجهی کاهش داده، و عدم اطمینان را با بیشتر شدن پتانسیل بحران‌های زنجیره‌ای در اقتصاد افزایش داده است. با توجه به مقیاس این تهدیدها، بر هم خوردن موازنه‌های سیاسی نیز به این عدم قطعیت‌های اقتصادی دامن می‌زند و آن‌ها را تشدید می‌کند. در این شرایط، نیروهای عمل کننده، اعم از کشورها و شرکت‌ها و گروه‌های تروریستی و جنبش‌های اجتماعی، از اساس به دنبال ترکیبی از  بحران‌های پی در پی هستند، که قدری سهل‌تر و قابل مدیریت‌تر باشد. در واقع، اولویت توسعه به مدیریت بحران جابجا شده است، و دیگر گریزی از بحران نیست. حالا دیگر معلوم شده است که فرضیات تکامل‌گرایانه که توسعه را ناگزیر و قطعی می‌پنداشتند باطل‌اند، و تمدن می‌تواند حتی به عقب بازگردد. حالا دیگر گمان نمی‌رود که روندی قطعی وجود داشته باشد. چه کسی فکر می‌کرد که اقتصاد چین، شرایط خود را به اروپای غربی و امریکا تحمیل کند؟ هند هم با فرم اقتصادی مخصوص خود، به قدرت تازه‌ای تبدیل می‌شود. البته باز هم نمی‌شود، به طور قطع از آینده‌ای چینی یا هندی یا روسی سخن گفت. این دست برآوردها، بر نوعی برون‌یابی روندهایی ابتنا میورزند که از وقوع یقینی‌شان، بسیار فاصله دارند. اقتصادهای نوظهور نیز در درون خود تضادهایی را حمل می‌کنند، که آتیه آن‌ها را از قطعیت ساقط می‌کند، به اضافه آن‌که بحران هواوی نشان داد که پلتفرم‌های شرکتی، با ترکیب  در اتحاد با دولت منسجمی مانند چین، توان بازی قابل ملاحظه‌ای دارند. به طور کلی، مقیاس رشد اقتصادی که اکنون در شرق و جنوب، در حال وقوع است، مجموعه کاملاً جدیدی از دستور کارها را ایجاد می‌کند که شاکله حکمرانی جهانی را به طرزی بی‌سابقه پیچیده می‌سازد. بیشتر مفسران معتقدند که تغییراتی اساسی در اقتصاد جهانی رخ داده است.

۱۱- جمع‌بندی
کلیدنکته ۱۹. با همه این احوال، دولت‌های غربی، بی‌پرده در پی محافظت از قدرت خود در سطح جهانی هستند. ولی این واقعیت که کشورهای غربی هنوز در یک موقعیت مسلط قرار دارند، به آن‌ها برتری ساختاری نسبت به هر رقیب احتمالی نمی‌بخشد. از این بابت، مورد زورآزمایی هواوی بسیار پندآموز است. فناوری نسل پنجم، و همچنین عناصر کمیاب که چین بر آن‌ها مسلط است، سر و شکل تهدید غرب علیه هواوی را در مقایسه با تهدید ZTE متفاوت کرده است.
کلیدنکته ۲۰. از این گذشته، دولت‌های غربی، مدام، بر سازمان‌های بین‌المللی اعمال نفوذ، و از آن‌ها سوء استفاده کرده‌اند تا بتوانند منافع خود را در برابر کشورهای شرق حفظ نمایند؛ ولی این وضع، دیگر نمی‌تواند ادامه یابد. جهان، اکنون به سویی در حال حرکت است که غرب در آن دیگر غالب  و مسلط نیست. چین، هند، روسیه، ایران، ترکیه، و دیگران، بازیگران بسیار مهم‌تری نسبت به ۲۰ یا ۳۰ سال پیش در جهان سیاست هستند. بدون شک، صدای آن‌ها در نهادها و مذاکرات جهانی از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. گو اینکه به رغم دستاوردهای زیاد، به دلیل ضعف‌های داخلی و بین‌المللی، بعید است بتوانند سنخی از رهبری جهانی را در آینده احراز کنند. آن‌ها در کنار هم، ممکن است به یک نیروی مهم‌تر تبدیل شوند، اما تاکنون میزان همکاری آن‌ها در سطح بین‌المللی بسیار محدود بوده است.
کلیدنکته ۲۱. سازمان‌ها و شرکت‌های چندجانبه و فراملی، فارغ از خاستگاه ملی و فرهنگی، با شرایط سیال خود، جسورترین پیشروان فضای اجتماعی و اقتصادی جدید خواهند بود. ولی، این نحو بازیگری، به نوبه خود می‌تواند منجر به تصاعد هندسی و فزاینده در سطح پیچیدگی شود، که تنها سازمان‌های چابک‌تر و مبدعانه‌تر و نیرومندتر از پس آن بر خواهند آمد. این در حالی است که شرکت‌ها خیلی سریع و شتابان فرسوده می‌شوند، و اغلب، نمی‌توانند خود را با شرایط تازه همگام کنند؛ از زمان ماکس وبر تا کنون، سازمان‌ها به لختی و اینرسی و سکون نهادی، و ظرفیت نامناسب حکمرانی، و گرایش به تکه تکه شدن، مبتلا بوده‌اند و سازمانها و شرکتهای امروز نیز، بالقوه، اسیر چنین ضعف و فتوری هستند. آنچه تصویر شد، تنها شماری از شقوق محتمل آینده بودند. آزمون‌های مهمی پیش روی ماست، و نحوه گذران آزمون‌ها، بر اقسام آینده پیش روی ما مؤثر خواهد افتاد (توأم با اقتباس‌های آزاد از دیوید هلد و چارلز راجر).



۱۲- مراجع و منابعی برای مطالعه بیشتر
Held, D. and C. Roger (eds) (2013) Global Governance at Risk. Cambridge, Polity Press.
Hale, T. and Held, D. (2011) The Handbook of Transnational Governance: New Institutions and Innovations. Cambridge: Polity Press.
Held, D. (2004) Global Covenant. Cambridge: Polity Press.
Cohen, B.J. (2011) The Future of Global Currencies: The Euro versus the Dollar. London: Routledge.
Germain, R. (2010) Global Politics and Financial Governance. New York: Palgrave Macmillan.
Rosenau, J. and Cziempel, E.O. (1992) Governance without Government: Order and Change in World Politics. Cambridge: Cambridge University Press.
Keohane, R.O. (1984) After Hegemony: Cooperation and Discord in the World Political Economy. Princeton, NJ: Princeton University Press.
Calhoun, C. and Derluguian, G. (eds) (2011) The Deepening Crisis: Governance Challenges after Neoliberalism. New York: New York University Press.
Slaughter, A.-M. (2004) A New World Order. Princeton, NJ: Princeton University Press.
مآخذ:...
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 17 اسفند 1400 ساعت 21:55

تحولات ضروری در حکمرانی دولت‌های متکفل رفاهی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    بیش از دو دهه است که علت سقوط اغلب کابینه‌های دولت‌های متکفل رفاهی، ناتوانی آن‌ها را در جمع و جور کردن آموزش و پرورش و تأمین اجتماعی است.
▬    طرح روی جلد مجله تایم امریکا در هفته نخست ماه فوریه ۲۰۲۲، خانم معلم امریکایی را معرفی می‌کند که می‌گوید: «یک خانم معلم آمریکایی هستم؛ یک فوق‌لیسانسم؛ با ۱۶ سال سابقه کار؛ و دو جای دیگر هم کار می‌کنم؛ و پلاسمای خون خود را می‌دهم؛ تا بتوانم قبض‌هایم را پرداخت کنم؛ من یک معلم آمریکائی هستم».
▬    با بحران جهانی آموزش و پرورش و فراتر از آن، با بحران جهان دولت کینزی متکفل مواجهیم، که مشخصاً خود را در دو حیطه نارسایی آموزش و پرورش، و تأمین اجتماعی درمان نشان می‌دهد.
▬    راه حل، یک فرآیند است و با اعمال فشار به سیاست‌گذار، حل‌وفصل نمی‌شود. این بحران با جمع و جور کردن نهادهای آموزش و درمان، ماشینی کردن آموزش و درمان، و جایگزینی مناسبات انسانی در خانواده و انجمن‌های اجتماعی حل می‌شود.

░▒▓
▬    یکی از منابع قابل‌اعتنا و مشهور آینده‌پژوهی وضع فعلی نسبت ما با فنّاوری دیجیتال، کتاب «انقلاب صنعتی چهارم» یا «صنعت ورژن ۴.۰» است که لااقل با دو ترجمه به فارسی منتشر شده است که هر دو ترجمه ایرادهایی دارند...
▬    جالب این که این کتاب، اساساً فصل یا زیر فصل و حتی تیتر و عنوانی نزدیک به آموزش و پرورش و آموزش عالی ندارد...
▬    و این باز می‌گردد به این که در همان نقطه اول بحرانی، یعنی سال ۲۰۲۵، منابع اطلاعات آن‌چنان همگانی و آن‌چنان مدام در دسترس می‌شود، که دیگر نیازی به آموزش از سوی افراد احساس نخواهد شد، و این البته به طرز بلاوجهی، به تربیت نیز سرایت خواهد کرد، و...
▬    شواب در کتاب سال ۲۰۲۰ خود با عنوان «کوید ۱۹، ریست عظیم» هم تغییری در دیدگاه خود نداده است، و باز، فصلی به اجوکیشن اختصاص نداده است؛ همین‌طور در کتاب اخیرالانتشار ۲۰۲۲ خود با عنوان «روایت عظیم»...

░▒▓
▬    برنامه‌ریزی درسی در کوتاه‌مدت آینده، باید بر آموزش نحوه تفکر «در محیط»، «با استفاده از»، و «دربارهٔ» فناوری دیجیتال، تمرکز یابد.
▬    نظر به نیمه‌عمر چندماهه دانش، باید از نهادی مانند مدرسه صرف‌نظر کرد و از نهادهای چابک‌تری مانند استارت‌آپ‌های آموزشی پایان هفته (استات‌آپ‌ویکند) یا دوره‌های آموزشی روزآمد آنلاین بهره برد.
▬    اگر دیجیتال شدن ابزار دانش، هیچ نتیجه‌ای غیر از تقلیل قابل‌ملاحظه نیمه‌عمر دانش نداشته باشد، همین کافی است تا در آینده نزدیک چیزی به نام آموزش و پرورش و آموزش عالی متعارف فعلی، باقی نماند...
▬    [وقتی فارغ‌التحصیل شریف یا تهران یا امیرکبیر، برای استخدام باید در آزمون مهارتی بنگاه مربوطه شرکت کند؛ یعنی مدارک آموزشی دیگر برای کسب پایگاه و نقش اجتماعی کارآیی ندارند...]
▬    برای توضیح بیشتر در مورد این مضامین، مروری به نمودار ذیل داشته باشید:...

.دانلود نمودار:

https://www.mediafire.com/file/inmkjugjlweom9d/IMG-20220218-WA0007.jpg/file

مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 30 بهمن 1400 ساعت 14:36

حقیقت ملت ایران را چگونه می‌شود شناخت؟ هویت معنوی امت در سایه تجربه قدسی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


رهبر انقلاب در بیانات ۱۹ دی‌ماه ۱۴۰۰ که به صورت ارتباط زنده تصویری با مردم قم برگزار شد مجدداً با اشاره به مراسم تشییع پیکر شهید سلیمانی از آن به عنوان واقعه‌ای یاد کردند که منعکس‌کننده حقیقت و هویت ملت ایران است: «ما از این قبیل [حوادث] در تاریخ گذشته‌مان داریم؛ حادثه‌ی نهم دی هم از همین قبیل است. حادثه‌ی نهم دی سال ۸۸ هم همین‌ جور است؛ آنجا هم یک تهدید بزرگی راه افتاد، چند ماه هم طول کشید امّا غیرت مردم روز نهم دی به میدان آمد و آن حادثه را از بین برد، بلکه آثار سوء را هم از بین برد، آن تهدید را تبدیل کرد به فرصت. ... حقیقت این است که بایستی این غیرت دینی در مردم محفوظ بماند، و به توفیق الهی محفوظ خواهد ماند». پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، برای بررسی تفصیلی و جامعه‌شناختی این موضوع به گفتگو با آقای دکتر حامد حاجی‌حیدری استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پرداخته است ...

▀█▄  حقیقت و هویت ملی به خصوص در مورد جوامعی مانند ایران که در دو قرن اخیر به شدت تحت هجوم تجدد و قدرت‌های استعماری قرار داشته‌اند حالت خاصی پیدا کرده است. خصوصیات این هویت و حقیقت چیست و اگر بخواهیم آن را «تعریف» کنیم چگونه می‌توان آن را به قید تعریف کشید؟
▬    بسم الله الرحمن الرحیم. از توجه شما به این موضوع مهم سپاسگزارم. حقیقت این که هویت ملی، نه فقط در کشور ما، بلکه در سرتاسر جهان رو به تضعیف است، و رفته رفته و بیش از پیش، هویت در یک مقیاس تمدنی معنا می‌یابد.
▬    ملیت‌های مرسوم، یک محصول مدرن هستند که با مرزبندی‌های تصنعی پیوند دارند، ولی با تضعیف این مرزبندی‌ها در جریان روابط تجاری و رسانه‌ای و ارتباطات اینترنتی و ...، عموماً دو حالت پیش می‌آید: یا با یک فرآیند هویت‌زدایی در نتیجه افراط در بی‌ریشگی تجربه مدرنیت مواجه می‌شویم که این نحوی بیماری اپیدمی روانی-اجتماعی است، یا در متن آن دسته از منابع عقیدتی که توانسته‌اند معنویت را تا حدودی از ویرانگری مدرنیت محفوظ بدارند، هویت، به یک مقیاس تمدنی گسترش پیدا می‌کند. در واقع، در دوگانه ملت و امت، امروز با تضعیف مرزهای دولت-ملت‌های مدرن، این «امت» است که تنها شانس انسان‌ها برای دست و پا کردن هویت به شمار می‌رود.
▬    هویت، پاسخی است که عاملان در جواب به پرسش کیستی می‌دهند، و کمک می‌کند تا در طول حیات، از استمرار وجودی بهره‌مند باشند و بتوانند برای زندگی خود برنامه باثبات یا بالنسبه باثبات داشته باشند. تضعیف هویت‌های معنوی در غرب و تعلیق هویت ملی در نتیجه تضعیف دولت-ملت‌های مدرن، شرایط دشواری برای جوانان غربی پدید آورده است. چنان که مقام معظم رهبری در ابرخطبه خردادماه سال هشتاد و هشت فرمودند: «امروز جوان‌ها در دنیایی که مادیگری بر آن حاکم است، غرق در حیرت و آشفتگی‌اند؛ دوری از معنویت آن‌ها را دچار آشفتگی کرده است؛ نمی‌دانند چه بکنند؛ متفکرانشان هم مانده‌اند؛ و بعضی از آن‌ها فهمیده‌اند که راه اصلاح کارهایشان مراجعه به معنویت است. ولی چه جور می‌توانند معنویت از دست‌رفته را، معنویتی را که دو قرن است در کشورهای غربی دائماً با وسایل گوناگون کوبیده شده است، می‌خواهند برگردانند؛ کار آسانی نیست، اما، ملت ما این‌جور نیست. ملت ما در این مجرای عظیم معنویت حرکت کرد؛ با معنویت توانست یک انقلابِ با این عظمت را به پیروزی برساند؛ با معنویت توانست در این دنیای مادی یک نظام اسلامی را که متکی به معنویت است، برافرازد؛ پایه‌های آن را محکم کند و آن را در مقابل تهاجم‌ها و طوفان‌های گوناگون حفظ کند. ملت ما یک جنگ هشت ساله تحمیلی را با تکیه به همین معنویت توانست با سرافرازی و پیروزی طی کند. امروز هم جوان‌های ما اکثراً جوان‌های مؤمن و معنوی هستند. حتی آن کسانی که به ظاهر گرایش معنوی در سیمای آن‌ها نیست، انسان در مواقع حساس می‌بیند دل‌هایشان متوجه خداست. بارها من عرض کرده‌ام که در این شب‌های قدر، در این روزهای اعتکاف، در این مراسم نماز عید فطر، چه افرادی، چه اشخاصی که انسان گمان نمی‌کند، دل‌هایشان را متوجه خدا می‌کنند».
▬    مع‌الوصف، در هیچ رویداد اجتماعی در تاریخ معاصر کشور، به اندازه تشییع گسترده سردار، نمی‌توان این «هویت معنوی» را نزد مردمی که مدام توسط رسانه‌های خارجی و انتلکتول‌های داخلی، به فاصله‌گیری از انقلاب و ارزش‌هایش متهم و متصف می‌شوند ملاحظه کرد. در حالی که از ابتدای ظهور داعش دفاع فرامرزی ایران در عراق و سوریه توسط رسانه‌های خارجی و متأسفانه دنباله‌های داخلی نکوهش می‌شد، مردم، هم در تشییع شهید حججی و هم در تشیع باعظمت سردار، نشان دادند که از یک هویت با هسته سخت معنوی برخوردارند که با همه تهاجم‌های رسانه‌ای و فرهنگی، همچنان کم‌آسیب باقی مانده است. مردمی که شاید پس از فقدان پدر یا برادر خود، تصویر او بر شیشه اتومبیل را چهل روز یا قدری کمتر و بیشتر نگاه می‌دارند، تصویر سردار را تا مدت‌ها و تا همین الان که دو سال گذشته، بر سردر مغازه و شیشه اتومبیل خود حفظ کرده‌اند. پایداری چنین تعهدی، نشان داد که ارادت به سردار، بیش از یک حس ناگهانی و تأثر عمیق از نحوه تاریخی و تأثربرانگیز شهادت سردار به دست شرورترین سیاست‌باز زمانه است؛ قضیه از یک نیروی عمیق فرهنگی ریشه می‌گیرد.

▀█▄  به طور کلی، فارغ از ابزارهای روش تحقیق، خود علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی (به مفهوم آنچه در آکادمی و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود) نسبت به این هویت و حقیقت چه نگاهی دارند؟ آیا آن را به رسمیت می‌شناسند یا تلاشی برای شناخت آن به آن شکلی که واقعاً در واقعیت بیرونی خود دیده می‌شود داشته‌اند یا نه؟ آیا با این نگاه علوم و ابزارهای آن‌ها می‌توان چنین هویتی را مورد سنجش قرار داد؟
▬    بی‌گمان بله؛ نظریه‌پردازی‌های گوناگونی که در دامنه وسیعی از علوم انسانی، با موضوع نسبت با مدرنیت صورت گرفته، نشان می‌دهند که مدرنیت بدهی معنوی و فرامادی به توسعه دارد که باید بپردازد. شواهد این دیدگاه، در فلسفه و علوم اجتماعی اروپا، از پایان سده نوزدهم آشکار شد و تا هم‌اکنون هم گسترش یافته است؛ در ایران نیز چهره‌های مطرح و عمده‌ای در زمینه علوم انسانی، این مضمون هویت معنوی را در کار خود محوریت بخشیده‌اند؛ از این دیدگاه، توسعه مدرن، امر معنوی را مغفول داشته و تا این غفلت را جبران نکند، توسعه‌اش نامتوازن و ناتمام خواهد بود و آسیب‌پذیری برنامه‌های توسعه از جهات مختلفی مانند محیط زیست، جنگ‌ها و منازعات، اقلیت‌های قومی و نژادی، زنان، استفاده انسانی از ماشین‌ها، و... برمی‌گردد به همین ضعف و خلأ. توسعه مدرن، تا بدهی خود را به معنویت نپردازد، همچنان نامتوازن خواهد ماند، و برای انسان‌ها راضی‌کننده نخواهد بود.
▬    بحران‌های موجاموجی که مشخصاً از سال ۱۹۹۷، بعد در سال ۲۰۰۸، و سپس در سال ۲۰۱۶ در اقتصاد جهانی دامن‌گیر شد و همچنان فروننشسته است، بیش از آن که ماهیتاً اقتصادی باشند، حاصل ناتوانی توسعه مدرنیستی در تعیین نسبت معنوی با محیط زیست و اخلاق همکاری‌های بین‌المللی و استفاده انسانی از ماشین‌هاست، و تا زمانی که نتوانیم از موانع معرفتی عبور کنیم، جهان در متن بحران خواهد ماند و چاره‌جویی‌های اقتصادی و فنی ثمر چشمگیری نخواهد داشت.

▀█▄  این هویت و حقیقت چه نسبتی با یک آیین مانند تشییع پیکر شهید سلیمانی دارد؟ اصولاً چرا این هویت در چنین آیینی خود را متجلی می‌کند؟ این آیین چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارد که تبدیل به «عینیتِ بیرونی» آن هویت و حقیقت نظری می‌شود؟
▬    تشییع شهدای گمنام، تشییع شهدای غواص، تشییع شهید حججی و بالاخره، در اوج، تشییع سردار، برای امت ما یک «تجربه قدسی» است؛ به این معنا که انسان‌ها در متن چنین تجربیاتی، از موقعیت دنیوی خود منقطع می‌شوند، و به حقایق متعالی نظر می‌کنند. توسعه‌طلبی‌های مادی در خود و جامعه را کوچک می‌بینند و به چیزی نظر می‌کنند که فراسوی توانمندی‌های مادی انسانی نقش‌آفرینی می‌کند و برای یک امت، خاطره جمعی تابناکی خلق می‌نماید که عمیقاً ارضاء کننده است و موجب بهزیستی می‌شود. این، یک نحو تجدید ایمان به غیب و عظمت تاریخ‌ساز روح است.
▬    در تجربه انقلاب اسلامی، و همچنین رویدادهای خلاق پس از آن مانند دفاع مقدس و دفاع از حرم، مدام با این حقیقت قدرت‌آفرین مواجه بوده‌ایم و عینیت راهگشا و کارساز آن را درک کرده‌ایم. از این نیروی معنوی، گشایش‌های عینی بسیار دیده‌ایم و هر گاه به آن اتکاء کرده‌ایم، پیش رفته‌ایم و هر گاه گروه‌ها و فعالان سیاسی، آن را نادیده گرفته‌اند، به همان میزان غفلت، آسیب هم دیده‌ایم.

▀█▄  چگونه می‌توان این هویت و حقیقت را تقویت و آن را در لایه‌های زیرین جامعه، عمق بخشید؟
▬    کلید تقویت «هویت معنوی» در تجربه قدسی است. یکی از تحولات مهم در این زمینه طی سال‌های اخیر، آیین اربعین بوده است که در استمرار محرم و صفر و ماه مبارک که اسلام را زنده نگه داشته بودند، به بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی سالانه در مقیاس تمدنی ما تبدیل شد. توجه امت به زیارت و نهادهایی که در اطراف آن شکل می‌گیرد، به یک هسته مولد نیرومند بدل شده است که برنامه مقاومت هویت معنوی ما را در مقابل قدرت‌هایی که به این منطقه هجوم آوردند به پیش می‌برد. همین نیروست که قدرت متکبر امریکا را از منطقه ما دور می‌کند؛ این، آشکارا یک مؤلفه عینی قدرت است.
▬    برداشت من این هست که این روند پیشروی فرهنگی، معجزه‌گون عمل می‌کند. در حالی که به نظر می‌رسد عمده‌ای از دامنه‌های فرهنگی باسابقه جهان در اروپا و آسیا و افریقا، در مقابل مادیگری امریکایی، توش و توان خود را تحلیل رفته می‌بینند، در این نقطه تاریخی معنویت از جغرافیای جهان، امپراطوری ایمان در اربعین به پیش می‌رود و هر ساله به رغم عوامل نامساعدی مانند کوید۱۹، نام خود را به عنوان شاخص‌ترین و گسترده‌ترین رویداد فرهنگی سال ثبت می‌کند. در همین سال اخیر، و به رغم شرایط همه‌گیری بیماری، باز هم رویداد اربعین، بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی سالانه جهان بود، و این، به گمان من، وجه معجزه‌گون این واقعه است که به هر تقدیر، نیرویی را در این منطقه آزاد کرده است که سردار، ابومهدی، شهید حججی، و سایر شهیدان گام دوم انقلاب، تنها رشحاتی از آن نیروی عظیم هستند که پیوسته توش و توان تازه‌ای رو می‌کند. انقلاب اسلامی، از همان آغاز مبارزات، قدرت خود را بر مبنای چنین توانی بنا کرد و روح دنیای بی‌روح شد.

▀█▄  متشکرم...
▬    من هم از نکته‌سنجی و سؤالات خوبی که مطرح کردید تشکر می‌کنم، و برای مقام معظم رهبری استدعای طول عمر باعزت دارم.
مأخذ:khamenei.ir
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 27 دی 1400 ساعت 06:17

آیا توافقی بر سر ”دولت نورفاهی“ در حال شکل‌گیری است؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


پس از آن که نولیبرالیسم، به استناد پیچیدگی فزاینده منطق بازار، از اولویت رها کردن منطق بازار و لیبرالیسم نو با دلایلی نو دم زد، حالا، به استناد حضور گسترده ماشین‌ها در امر حکمرانی که هر میزان دقت در محاسبه مکانیسم‌های بازار را شدنی جلوه می‌دهند، این تلقی ایجاد می‌شود که می‌توان مجدداً از یک دولت مداخله‌گر، در مقیاسی بسیار وسیع‌تر از ۱۹۲۹ دفاع کرد.
این، مطلب و برهانی است که ندیدیم در جایی بیان شده باشد، ولی مقاله ای که مقارن با طرح روی جلد اکونومیست منتشر شده است، گویای «فایق آمدن حکومت بزرگ» است، که توافقی بر سر این مطلب را بین چپ و راست گوشزد می کند. این جریان فکری است که استمرار خواهد داشت…
ادامه را در وبگاه سیاستی بخوانید:...

هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 29 آبان 1400 ساعت 13:24

انگیزه‌های ”پساانسان‌گرایی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    زدودن نقاب از مقوله «انسان» در علوم اجتماعی متداول، به عنوان منبعی که همواره با کبر و اراده معطوف به قدرت و سلطه و نابرابری و ستم مرتبط بوده است، یکی از انگیزه‌های نیرومند برای حمایت از «پساانسان‌گرایی/Posthumanism» است؛ مع الوصف، آینده نامتعین، پاها را هم برای حمایت و هم برای مقاومت در قبال آن سست می‌کنند.
▬    تهدید ویرانی ناشی از تغییرات آب و هوایی، استثمار بی‌سابقه زنان، و ستم بر اقلیت‌های نژادی، تبعات اومانیسم و انسان‌گرایی اروپایی بوده است، که «پساانسان‌گرایی»، در گام اول، آن را برمی‌دارد و راه را برای گشایش گسترده افق دیدها باز می‌کند.
▬    پساانسان‌گرایی، وجود و حضور زنان، اقلیت‌های نژادی، طبیعت، و ماشین‌ها را به عنوان شرکای دوشادوش انسان مستکبر اومانیستی به رسمیت می‌شناسد و از این طریق، گشایش عظیمی در نظر و عمل اجتماعی پدید می‌آورد.
▬    اصولاً می‌توان دیدگاه‌هایی که پسااومانیسم را به مثابه یک مرام و همچنین به عنوان واقعیت محقق پسااومانیته ترسیم کرده‌اند، به دو دسته تقسیم کرد:
▬    دسته نخست، شامل دیدگاهی است که همچنان برای انسان و سایر موجودات حاضر در شبکه، ذات و طبیعتی قایل هستند، و پساانسان‌گرایی مد نظر آن‌ها، سخنی از هیبریدی شدن و ترکیب موجودات این موجودات متمایز و متفاوت است. روزی برایدوتی/Rosi Braidotti، فیلسوف و تحلیل‌گر اجتماعی فمینیست، در کتاب «امر پساانسانی» (2013) چنین نظری دارد. برداشت او در مورد «امر پساانسانی»، حاوی کمرنگ شدن خط حایل میان انسان و غیرانسان، ترکیبی و هیبریدی شدن انسان و غیرانسان، ظهور اشکال جدیدی از جهان‌وطنیت، و گذر از تمایزهای استعماری، نژادی، جنسیتی، و محیط زیستی است. برایدوتی، خصم آشتی‌ناپذیر فردگرایی است. پساانسان‌گرایی، این فردگرایی که انسان اروپایی مرد را در یک طرف، و زنان و غیراروپایی‌ها و محیط زیست و ماشین‌ها و ... را در سوی دیگر برای بهره‌کشی قرار می‌داد، باید بر بیفتد.
▬    دسته دوم، شامل چشم‌اندازی است که درک مولکولی تازه‌ای از هویت ارائه می‌دهد که ذات و جوهر آنچه در مورد امور انسانی و غیرانسانی ملحوظ می‌داشتیم را از پایه و اساس دگرگون می‌کند. نیکلاس رز/Nicolas Rose در کتاب «سیاست خودِ خودِ زندگی» (2007)، چنین چشم‌اندازی را ارائه می‌دهد. بایوفناوری و زیست‌پزشکی به ایجاد درک ریزمولکولی جدیدی از انسان و حتی ذهنیت‌های او منجر شده است؛ این، هم می‌تواند فرصتی جدید و هیجان‌انگیز به حساب آید، و هم چالش‌های اخلاقی و فرهنگی نیرومندی پدید آورد. ما با اولین قرن حاصل از فعالیت‌های بایوفناوری ترکیبی، و ظهور اشکال جدیدی از زیست، مواجه خواهیم بود که تمام تصورات تاریخی ما از همه چیز، و حتی خودمان را به چالش می‌کشد. هیچ ارزیابی قاطعی نمی‌توان از آتیه آن داشت، و تنها از طریق حضور و اکتیویسم مستمر می‌توان آتیه مثبت یا منفی را شکل داد.
▬    فناوری‌های تولید مثل، گسترش داروهای روانگردان، مهندسی مجدد بیولوژیک، دستکاری بی‌سابقه پزشکی در بدن، ساخت هویت‌های جدید و مجموعه روابط تازه در متن شبکه، «مدیریت» سوبژکتیویته، «اقتصاد زیستی»، شرکت‌های ژنتیک، بانک‌های زیستی و دستکاری مولکولی، شکل‌گیری و مجتمع شدن سرمایه بیولوژیک، و فی‌الجمله، بازسازی هسته اصلی هویت و روابط فرهنگی، چشم‌انداز نامتعین آتی را شکل خواهند داد.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 21 مهر 1400 ساعت 16:00

آینده «هوش طبیعی» با «هوش مصنوعی»؛ خاص بودن ”انسان“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از یوروپین بیزنس رویو؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    دنیای فعلی هم عصر «کرونا» است هم عصر «هوش مصنوعی»؛ اولی «تهدید» حساب می‌شود، دومی «چالش». کارکنان و مدیران با شتاب پیشرفت تکنولوژی و همچنین پیشروی «هوش مصنوعی» با این ابهام روبه‌رو هستند که «آینده فعالیت‌ها در محیط کار» چه می‌شود. نتایج یک مطالعه نشان می‌دهد «هوش طبیعی» همواره یک برتری در مقابل «هوش مصنوعی» دارد.
▬    هر نسلی می‌خواهد بهتر از  نسل پیشین خود شود و بهبودی در عملکردش ایجاد کند؛ با این حال، نسل کنونی این رویه را به خطر انداخته و ممکن است میراثی وحشتناک و آزاردهنده برای نسل‌های آینده به جای بگذارد!
▬    این مقاله، روایتی آینده‌نگرانه از معنای خاص بودن انسان در مقابل سرعت و انقلاب‌های هوش مصنوعی و توسعه واقعیت سایبری ارائه می‌دهد. در شرایط کنونی، لازم است نگاهی جدی و جامع به سناریوهای احتمالی آینده بیندازیم و متوجه شویم که چه میراثی برای نسل‌های آینده به جای می‌گذاریم.
▬    آینده احتمالی حاکی از دو تهدید/ چالش پیش‌روی بشریت است. دسته اول چالش‌ها یا به‌ اصطلاح «محدوده خطر» شامل مواردی مانند تنزل وضعیت محیط‌زیست (تغییر اقلیم)، تلاطم‌های اجتماعی (مهاجرت و تنوع)، کرونا و سایر بیماری‌های همه‌گیر آینده و در نهایت تعارض‌های سیاسی خشونت‌آمیز است. گروه دوم چالش‌ها را می‌توان حول سرعت و اغلب توسعه دگرگون‌ساز فناوری‌های هوش مصنوعی ساختاردهی کرد.
▬    محدوده خطر و فناوری‌های هوش مصنوعی تاکنون به تغییر زندگی ما منجر شده و احتمالا اثرات بیشتری بر آینده مشاغل خواهد داشت. در حالی که انتظار می‌رود، پیامدهای کرونا تا چند سال آینده مدیریت شوند، عبور کامل از محدوده خطر ممکن است تا حوالی سال ۲۰۵۰ ادامه یابد و نیاز داریم که از هر کمکی در این راستا استفاده کنیم. فناوری هوش مصنوعی می‌تواند بخشی از راه‌حل باشد.
▬    با این حال، خود هوش مصنوعی، چالش‌ها و سوالاتی برای ما مطرح می‌کند: چه اتفاقی برای نیروی کار می‌افتد؟ مردم چگونه به تعامل با این فناوری جدید خواهند پرداخت؟ آیا اکثر مشاغل با ماشین‌ها و اتوماسیون جایگزین خواهند شد؟ چه شغل‌های جدیدی ظهور خواهد کرد؟ هوش مصنوعی چگونه به نفع اقتصاد، کسب‌وکار و مشاغل خواهد بود؟جواب بسیاری از این سوالات، بستگی به نقش اشخاص در آینده دارد. در این مقاله، نگاهی کلی به مفهوم پیچیده، پویا و همواره در حال تغییر «خاص بودن انسان» می‌اندازیم و آن را با فناوری‌ هوش مصنوعی مقایسه می‌کنیم. ما همکاری انسان و ماشین‌ها را متصور هستیم؛ جایی که ابرذهن‌ها با ماشین‌ها و سیستم‌های هوشمند همکاری می‌کنند تا جامعه احتمالی فرا ذهن (Meta-Mind Society) آینده را بسازند.
▬    همکاری انسان با فناوری هوش مصنوعی را به سادگی می‌توان توصیف کرد، اما اجرای آن دشوار است. این همکاری نیازمند سرمایه‌گذاری همزمان در توسعه فناوری هوش مصنوعی و توسعه و بهره‌گیری از خاص بودن انسان است. این همکاری نیازمند آموزش‌های مادام‌العمری است که ماشین‌های هوشمند را به افراد باهوش‌تر از همیشه ارتباط دهد و به یک هم‌افزایی بین انسان و فناوری بینجامد. دستیابی به هم‌افزایی بین انسان و فناوری از آنجا اهمیت دارد که ماشین‌های هوشمند به سرعت در حال تکامل هستند و انسان نیز باید خود را به آنها رسانده و تکامل یابد.
▬    پیش از بحث، لازم است به این موضوع اشاره شود که توجه ما به خاص بودن انسان در مقایسه با ماشین‌های هوشمند و فناوری هوش مصنوعی است، اما ادعا نمی‌کنیم که تمام فناوری‌های هوش مصنوعی ویژگی‌هایی کاملا خاص دارند. ما معتقدیم که انسان می‌تواند عملکرد بهتری داشته باشد و برعکس. این مقاله درباره آینده‌ای دور نیست اما به روشنی نمی‌تواند تعیین کرد که توسعه ماشین‌ها و انسان‌ها با چه سرعتی پیش خواهد رفت. به همین دلیل، صرفا به سناریوی احتمالی آینده می‌پردازیم.
▬    در حال حاضر، ماشین‌ها فقط به تقلید از انسان می‌پردازند، اما در آینده ممکن است قادر به انجام کارهایی شوند که از عهده انسان خارج است. با این حال، باید متوجه باشیم که شیوه کار ماشین‌ها کاملا متفاوت با شیوه عمل انسان است. به عنوان مثال، ماشین‌ها می‌توانند حالات چهره یا صدای انسان‌ها را تقلید کنند، اما هیچ‌کدام از احساسات انسانی را تجربه نمی‌کنند. همواره باید در ذهن داشت که طبیعت انسان خاص و بی‌نهایت پیچیده است. شما خواننده هم خاص و منحصربه‌فرد هستید؛ به‌گونه‌ای که نه تنها با ماشین‌ها تفاوت دارید بلکه با هر انسان دیگری هم متفاوت هستید.



▀█▄    خاص بودن انسان
▬    «تصور و تخیل، محوری‌ترین ویژگی انسان‌ها است؛ این قابلیت به ما اجازه می‌دهد که تجربه‌ای کامل از خود در مقابل جهان و واقعیت داشته باشیم. تخیل انسان، نقشی کلیدی در خلاقیت و در نوآوری دارد. ماشین‌ها به رغم تمام پیشرفت‌های هوش مصنوعی از تخیل بهره‌ای نبرده‌اند.» -گری لاکمن، نویسنده آمریکایی
▬    اجازه دهید موضوع را با طرح چند سوال دشوار شروع کنیم:
▬    ۱- اگر می‌توانستید تعداد زیادی از انسان‌ها را نجات دهید، این کار را می‌کردید؟
▬    حتی اگر آنها را نشناسید؟ حتی اگر فرصت ملاقات حضوری با آنها را به دست نیاورید؟ اگر آنها در آینده زندگی کنند و شما دیگر در زمان آنها زنده نباشید، چطور؟
▬    ۲- آیا ما در مقابل نسل‌های آینده مسوولیم؟
▬    در مقابل صدها میلیارد انسانی که در آینده خواهند زیست، چطور؟ آیا از بین بردن فرصت زادآوری و زندگی در این سیاره، اخلاقی است؟
▬    ۳- اگر ما آخرین نسل بشر (پیش از انقراض) باشیم، چه؟
▬    آیا تاکنون به این مساله اندیشیده‌اید؟ فقط تصور کنید که همه انسان‌ها توانایی زادآوری خود را از دست بدهند.
▬    ۴- آیا ماشین‌های هوشمند، برای انسان‌ها کار می‌کنند و به مراقبت از آنها می‌پردازند؟
▬    اگر ماشین‌ها برای ما نفع ندارند، چرا به خود زحمت می‌دهیم؟ چرا برای ثروت‌آفرینی تقلا می‌کنیم؟ آیا شغل داشتن تبدیل به یک امتیاز می‌شود؛ نه ضرورت صرف؟ اگر چنین شود، آیا زندگی همچنان معنایی خواهد داشت؟
▬    ۵-آیا فناوری، راهکار تمام مشکلات جهانی است؟
▬    آیا ماشین‌ها تمام اشتباهات و خرابکاری‌های ما را جبران خواهد کرد؟ آیا ما مقادیر وافری از کالاها و خدمات برای تغذیه جهان و رسیدگی به نیازهای اجتماعی و روانی آنها داریم؟ آیا انسان‌ها از توانایی‌های ماورایی برخوردارند و استعدادهایی ابدی می‌شوند؟
▬    ۶- آیا ما انسان‌ها فقط باید مسیر توسعه فناوری را دنبال کنیم؟
▬    آیا می‌توانیم برخی از انواع فناوری‌ها را رد کنیم؟ اگر قرار است فقط پیشرفت فناوری را دنبال کنیم، چرا باید به خود زحمت بدهیم؟ شاید آرمانشهر مورد انتظار انسان‌ها متشکل از فناوری است؟
▬    بی‌شک، بیشتر انسان‌ها نوعی استعداد دارند (فقط باید پرسید که چه استعدادی و به چه منظوری)؛ انسان‌ها خاص‌تر از آنند که تصور می‌کنند. بسیاری از اعضای بدن انسان هم خاص‌اند؛ مثل: گوش‌ها، عنبیه، انگشتان پا و … . شیوه راه رفتن، شیوه حرکت، فعالیت‌های مغزی، ضربان قلب و همه خاص هستند. از نظر ویژگی‌های روان‌شناختی، حوزه کامل در علم روانشناسی به تفاوت‌های شخصیتی افراد می‌پردازد.
▬    به طور خلاصه، اجازه دهید به این نتیجه برسیم که انسان‌ها ماشین‌های زیست‌شناختی و روان‌شناختی پیچیده هستند (که توانایی زادآوری و تکثیر هم دارند). انسان‌ها همچنین موجوداتی به شدت اجتماعی هستند. آنها سطوح مختلفی از آگاهی و خودآگاهی ایجاد می‌کنند، سطح جدیدی از پیچیدگی معرفی می‌کنند، اهداف و معنایی در زندگی دارند که به زندگی آنها یا نیاز به تغییر، معنا می‌دهد. آگاهی انسان‌ها به آنها قدرت تخیل می‌دهد و می‌توانند به چیزهایی بیندیشند که هیچ‌گاه وجود خارجی نداشته‌اند. انسان‌ها توانایی ذاتی برای ساختن و تخریب دارند. آنها همچنین مهارت کارآفرینی دارند و می‌توانند اشیا یا خدمات جدیدی بسازند.
▬    انسان‌ها قادر به زندگی، تفکر و عمل در مدل‌های به شدت متناقض (از عقلانیت یا غیرمعقول، از شادی و شعف تا غم و افسردگی، از مفاهیم انتزاعی و احساسی یا موضوعات منطقی، از خوش‌مشرب بودن تا منزوی و حتی احمق بودن و…) هستند و به لطف خلاقیت و کارآفرینی می‌توانند بسیار نوآور و سازنده و در عین حال به شدت تخریب‌گر باشند. آنها ذهنی آگاه دارند و می‌توانند از فرآیندهایی مانند تفکر، تصمیم‌گیری و سطوح مختلف فرآیند هوش بهره‌مند باشند. ما می‌توانیم ویژگی «فردیت» و نگرش‌های شخصی خود را به پدیده‌ها بدهیم تا رویاها، احساسات شخصی، اجتماعی شدن، روابط، همدردی، احساسات جسمی، احساسات روانی، شهود و … را معنایی جدید ببخشیم.
▬    انسان‌ها ممکن است به کارهای ارزشمندی مانند ایثار و فداکردن جان خود برای دیگران یا یک هدف ارزشمند بپردازند یا در طرف مقابل برای دفاع از خواسته‌های خود یا جامعه به خشونت دست بزنند. انسان‌ها با توجه به شرایط تصمیم‌گیری می‌کنند و حتی منزوی‌ترین و خودشیفته‌ترین آنها نیز می‌توانند در راستای منافع جمعی تصمیم‌گیری یا اقدام کنند. انسان‌ها توانایی‌های پیچیده‌ای دارند و در عین حال می‌توانند بیش از اندازه سخت‌گیر، موشکاف و خسیس باشند. مغز انسان، تاکنون پیچیده‌ترین پدیده‌ای است که با آن مواجه شده‌ایم، اما خاص بودن انسان‌ها بسیار فراتر از مغزشان می‌رود. آنها شباهت‌های ظاهری با یکدیگر دارند، اما تفاوت‌هایشان به حدی است که هر کدام را بتوان فردی خاص دانست. طی زندگی، تغییرات مداومی را پشت سر می‌گذارند، اما ویژگی‌های روان‌شناختی خاص خود را حفظ می‌کنند. ژن و زمینه زندگی آنها تغییر می‌کند، اما تجربه‌شان از زندگی، خاص خود است.
▬    انسان‌ها بخشی از اجتماعات یا جوامع مختلف هستند. آنها جوامع را می‌سازند و خودشان تحت تاثیر آن قرار می‌گیرند. تعامل با دیگران، بخش حیاتی زندگی است. ارتباطات، مولفه مهم و ضروری زندگی اجتماعی آنها است. مغز انسان می‌تواند بی‌نیاز از برنامه‌ریزی، تفکر انتقادی و تفکر خلاق داشته باشد.
▬    انسان‌ها را می‌توان از نظر روان‌شناختی و جامعه‌شناسی مورد بررسی‌های بیشتری قرار داد. جامعه انسانی ویژگی‌های متمایز و خاص خود را دارند و هر کدام از اعضای آنها هم همین‌طور؛ ویژگی‌هایی که ماشین‌ها و هوش مصنوعی با تمام پیشرفت‌ها به آنها دست نخواهند یافت (هر چند در برخی از موارد روتین و مشخص می‌توانند سرعت عمل و بازدهی بالاتری نسبت به انسان داشته باشند).
▬    انسان‌ها از جنبه‌های مختلف، یک گونه جانوری خاص و متمایز در طبیعت هستند.



▀█▄    هوش طبیعی
▬     اگر هوش را به معنای توانایی مواجهه معنادار با شرایط و مشکلات مختلف بدانیم، قادر به مقایسه هوش طبیعی و هوش مصنوعی خواهیم بود. این طرز تفکر به ما اجازه نگاهی کل‌نگر بر هوش طبیعی و به ویژه هوش انسان را می‌دهد.
▬    به نظر می‌رسد که هوش، ویژگی کلیدی حیات است و به موجودات زنده امکان انطباق با شرایط جدید را می‌دهد. نوع و سطح آگاهی، وجه تمایز انواع هوش است؛ آگاه ذاتی، نیمه‌خودآگاه، آگاه و فراآگاه. انسان‌ها موجودات منحصر به فردی هستند که تمام ۴ نوع آگاهی را دارند. با این حال، نمی‌توان امکان وجود موجوداتی تکامل‌ یافته‌تر یا حتی موجودات غیرمادی را رد کنیم. ما نمی‌توانیم امکان وجود انواع دیگری از آگاهی را رد کنیم.



▀█▄    همکاری انسان‌ها و ماشین‌های هوشمند
▬    کامپیوترها نمی‌توانند فکر کنند، اما به طور روزافزونی می‌توانند کارهایی را انجام دهند که انسان‌ها در گذشته قادر به انجامشان بوده‌اند. امروزه حتی می‌توان بخشی از وظایفی را به کامپیوترها سپرد که نیازمند مهارت‌های ادراکی انسان‌ها
▬    (از جمله تشخیص دست‌خط و شناسایی چهره) یا مهارت‌های شناختی (مانند برنامه‌ریزی، تحلیل مبتنی بر اطلاعات ناقص یا مبهم و یادگیری) هستند. فناوری‌ها می‌توانند بخشی از وظایفی را انجام دهند که در گذشته تصور می‌شد به هوش انسانی نیاز است و به همین دلیل، به آنها «فناوری‌های شناختی» می‌گویند.
▬    به جای آنکه صرفا بر «هوش مصنوعی» تمرکز کنیم، باید به رویه‌هایی بیندیشیم که امکان انجام وظایف هدفمند توسط کامپیوترها و ماشین‌ها را فراهم ساخته است. به یاد آورید که آنچه امروز با عنوان ماشین‌های «هوشمند» یا «باهوش» می‌شناسیم، نتیجه‌ای از الگوریتم‌ها است. در نتیجه، آنها صرفا از انسان‌ها تقلید می‌کنند تا رفتارها و نتایجی مشابه انسان به دست آورند.
▬    اگر قصد مقایسه انسان با موجودات سایبری متکی بر هوش مصنوعی داریم، باید درکی کلی از هر دو طرف مقایسه داشته باشیم. مجموعه گسترده‌ای از شرایط زیستی، زیست‌شیمی و عصب‌شناختی در موجودات زنده وجود دارد که تنها بخش کوچکی از انسان را می‌سازند. «حیات» به خودی خود هنوز یک معما است.
▬    علاوه بر این ویژگی‌های مادی، انسان‌ها مولفه‌های غیرمادی فراوانی هم دارند. امروزه می‌توانیم شاهد همکاری انسان‌ها و هوش مصنوعی باشیم. این همکاری در آینده می‌تواند به جامعه فرا‌ذهن بینجامد.



▀█▄   کاربردهای همکاری انسان و ماشین
▬    همان‌طور که گفته شد، ماشین‌ها به‌رغم تمام پیشرفت (و در حقیقت موفقیت برای تقلید از ویژگی‌های انسانی) قادر به تخیل، آفرینش و کارآفرینی نیستند. انسان نیز به رغم برخورداری از این مهارت‌ها برای عبور از محدوده خطری که در ابتدای مقاله بیان شد، نیازمند سرعت عمل و بازدهی ماشین‌ها است.
▬    بنابراین نه ماشین‌ها به تنهایی کارکرد دارند و می‌توانند به طور کامل جایگزین انسان‌ها شوند و نه انسان‌ها در سناریوی مدنظر ما برای ساختن آینده فراذهن بی‌نیاز از کمک ماشین‌ها و هوش مصنوعی هستند.
▬    با پیشرفت مستمر هوش مصنوعی و فناوری‌های مرتبط با آن، انسان نیاز به همگامی و پیشرفت خود دارد. این سخن به معنای پیروی صرف از پیشرفت‌ها و تحت فرمان آنها بودن نیست. از منظر سازمانی و کسب‌وکار، نیاز به آموزش مستمر کارکنان برای همکاری‌های عمیق‌تر انسان و ماشین است. با آنکه فناوری‌ها می‌توانند موجب از دست رفتن بخشی از مشاغل کنونی شوند، در حقیقت زمان انسان را برای پرداختن به قابلیت‌های انحصاری خود مانند تخیل، آفرینش و کارآفرینی آزاد می‌کنند.
▬    اگر انسان‌ها به افزایش قابلیت‌ها و توانایی‌های خاص خود بپردازند به عصر انسان‌های «ابرذهن» می‌رسیم. پیشرفت فناوری نیز ما را به عصر انقلاب فناوری و دیجیتال می‌رساند. اما تلفیق این دو با هم از طریق همکاری انسان و ماشین، فرصتی ایجاد می‌کند که کسب‌وکارها علاوه بر دستیابی به اهداف مالی، نقش مثبت‌تری نیز در اجتماع بر عهده بگیرند و هرکدام از آنها نقشی در حل مشکلات محدوده خطر (تنزل وضعیت محیط‌زیست، تلاطم‌های اجتماعی، همه‌گیری کرونا و سایر بیماری‌های همه‌گیر آینده و در نهایت تعارض‌های سیاسی خشونت‌آمیز) ایفا کنند. در سناریوی فناوری‌محور، برای حل مشکلات بشری (از امروز تا سال ۲۰۵۰) و همکاری مناسب بسیار انسان ابرذهن و فناوری‌های پیشرفته هوش مصنوعی، می‌توان به جامعه فراذهن رسید که کسب‌وکارهای دارای اهداف انسانی جایگزین کسب‌وکارهای سودمحور می‌شوند؛ جامعه‌ای که نیازمند هم‌افزایی در همکاری‌های انسان و ماشین است و هیچ‌کدام از آنها به تنهایی نمی‌توانند ما را به آن مقصد برسانند.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 26 مرداد 1400 ساعت 22:50

صفحه 6 از 406